ما و مهلا بانو
اولین آشنایی ما با مهلابانو به شهریور 93 بر می گردد زمانی که مادرمان برای شرکت در کنفرانس فیزیک ایران عازم زاهدان شدند و طبیعتاً ما و بابایمان نیز همسفر ایشان بودیم. و آن زمان مهلابانو بهترین دوست ما بود و تا مدت ها به نیکی از او یاد می کردیم چرا که همۀ اسباب بازی هایش را سخاوتمندانه در اختیار ما قرار می داد و از همه مهمتر مادرش تا دلمان بخواهد در نبود مادرمان و جهت آرام نمودن مان به ما شیرینی خامه ای مورد علاقه مان را ارزانی می داشتند و اما در روزهای اخیر دختر عموی بابایمان، مادر مهلابانو، در نتیجۀ ماموریت دو هفته ای همسرشان در تهران میهمان شهر ما بودند و حالا مهلا بانو صاحب یک برادر نه ماهه بود و همچنان سخاوتمند و دوست دا...