علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

لتیان در باران

1394/6/31 17:20
نویسنده : الهام
1,354 بازدید
اشتراک گذاری

مدت هاست که دلِ مادرمان بدجور هوای جاجرود و در نتیجه جنگل و دریاچۀ لتیان را کرده است! آخرین باری که ما یک دل سیر لتیان را دیده ایم و در کنارِ زیبایی دلنشینِ آن نهاری جانانه خورده ایم، بهمن  ماه سال گذشته بوده است و ما و این همه لتیان نبینی آن هم در بهار و تابستان محال استخندونک تعجب البته ما در تعطیلات عید فطر جهت تجدید بیعت با لتیانِ دوست داشتنی، تا جادۀ لتیان رفته ایم ولی به علت شلوغی بیش از حد تجربه گرِ آن سکوت دوست داشتنی که در آن فقط و فقط نوای جاری بودنِ آب به گوش می رسد، نبوده ایمغمناک

نتیجۀ ماجرا آن است که به علت کم شدنِ لتیان گردیِ خونِ ما و خانواده، جمعۀ گذشته میهمان زیبایی های لتیان در روزهایی بودیم که به پاییز ختم می شدزیبا

بفرمائید ادامۀ مطلب و کمبودِ لتیان خوانیِ خون تان را جبران کنیدخندونکمحبت

در ابتدای سرازیر شدن به سمت رودی که به لتیان می ریخت، ماشین را متوقف نموده و در جوار دریاچه عکس یادگاری انداختیمعینک 

و این ما هستیم: کودکی بسیار آقا که جنتلمنانه در مقابل دوربین می ایستد و ژست هم می گیردبغل

ما را به تنهایی در مجاورت ارتفاع داشته باش! و ما را تحسین کن بخاطر غلبه بر ترس از ارتفاع مان و البته تحسین بیشتر را نثار مادرمان کن که ما را در مجاورت ارتفاع رها کرده و با آرامش از ژست هایمان عکسبرداری می کنندشاکی

در پی سیل های اخیر جاری در تهران که کم مانده بود ما و خانه و خانوادۀ ما را با خود ببرد، دریاچه بیشتر از هر زمانِ دیگری لبریز بود و رودی که به آن وارد می شد خروشان بود و سپاس پروردگار زیبایی ها رامحبت

و ما باز هم در معیت دایی محسن مان به دریاچه و ارتفاع نزدیک تر شدیم و شجاعت مان را اســــــــــــاسی بروز دادیمراضی

و یک گونۀ گیاهی که تا به حال در لتیان به چشمِ ما نخورده بودزیبا

دریاچه و رود بالای آن را پشت سر گذاشتیم و از آن جا که آفتاب به شدت بر فرقِ سرمان می تابید، ما به دنبال سایه ای روان بودیم! سایه ها همه توسط آدمیزادهایی سحرخیزتر از ما اشغال شده بود و عده ای نیز به دلیلِ نبودِ سایه چادر زده بودند! در نتیجه ما در کمالِ بی میلی به سمت جنگل لتیان به راه افتادیم و افسوس خوران که چرا کنار آب را از دست داده ایمغمناک در همان حال که ما در حال ارتفاع نوردی بودیم و هر چند متر بابایمان روی ترمز فشار آورده و دایی محسن مان به جستجوی مکانی تخت در جنگل می رفتند، یک عدد آقای محیط بانِ سوار بر موتور به ما رسیده و ما را به مکانی بسیار دیدنی و زیبا در میان درختان که از مسیرِ ماشین روی داخل جنگل پیدا نبود، راهنمایی کردند! محیطی تخت با نمایی زیبا از دریاچۀ لتیان که عده ای در آن اتراق نموده بودند!زیبا

و ما توپ مان را نیز همراه برده بودیم و تا آخرِ وقت با آن مشغول بودیمچشمک

در این عکس ها باز هم در حال اخم و تَخم به محیط اطراف و آدم هایش هستیم! کاری که این روزها زیاد انجام می دهیمخجالت و دایی علی و دایی محسن و بابایمان در به در به دنبالِ سایه ای تخت با نمایی زیبا از دریاچه هستند تا زیرانداز را در آن بر زمین پهن کنندهیپنوتیزم

مدتی ست بسیار حساس شده ایم! بابا و مادرمان و مخصوصاً مادرمان را به اندازۀ تمامی دنیا دوست می داریم و مرتب عبارت های عاشقانه و زیبا نثارشان می کنیم ولی در مقابل مرتب از سایر آدم های اطراف مان ایراد می گیریم و به عبارتی با زمین و زمان در جنگ هستیم و در واقع با آن ها "ئَهریم (قهریم)!" و این است یکی از ژست های قهرآلودماندرسخوان

و خارج کردنِ خار از پایمان به مددِ بابای پر مهرمانمحبت

پس از زمین گیر شدن و خوردنِ یک چایی همگان به تلاش خود برای پیدا کردنِ سایه می خندند چرا که هوا مرتب سایه روشن می شد و در سایه احساس سرمایی سخت به همگان دست داده بودخندونک

و گردش ما+ مادرمان+ دایی محسن مان در جنگل و پدیدار شدنِ تعدادی درخت سوخته در قسمتی از جنگل که نشانۀ بی احتیاطی ما و شما در آتش افروزی ستشاکی

به دنبالِ ابری شدنِ هوا و رعد و برق در قسمتی از آسمان ما فی الفور آتش افروخته و مشغول جوجه پزی و گرم کردنِ برنج خود شدیم و از قضا به علت عجله در میانۀ راه زغال مان گرمای خود را از دست داد و همراهان دیگر بار آتش افروزی نمودندگیج و این ها همان آتش بیارهای معرکه هستندعینک

جایت سبز دقیقاً آخرین لقمۀ نهار که صرف شد قطراتِ باران از آن سوی آسمان به ما رسید و هرازگاهی قطره ای بر زمین می نشست. در نتیجه ما و خانواده وسایل را بِالکُل از روی زمین محو نموده و در ماشین جاسازی کردیم! ولی هنوز از باران خبری نبود! در نتیجه ما در معیت بابا و مادرمان برای یافتنِ جلوه های دیگری از طبیعت لتیان به راه افتادیم و دایی هایمان نیز مشغول بازی والیبال شدنددرسخوان

و طبیعت رو به پاییزی جنگلزیبا

همه متفق القول شدند که بابای ما با پوشیدنِ یک عدد تیشرت ناقابل به جای پیراهن، در حد و اندازۀ یک پسر نوجوان کاهش سن یافته استچشمک

و آااااااااااای ژست می گرفت بابای نوجوان مانخندونک

و کوچه باغ های جنگلی زیبازیبا

این ما هستیم: کودکی که به دلیلِ هم بازی نشدن با بزرگ ترها دچار یأس فلسفی شده است و شکایتِ خود را به نزدِ مادرِ قدرتمندش(خندونک) برده استدلخور

و عکاسی از صحنه های متحرک ورزشی نیز خالی از زیبایی نیستزیبا

باران باریدن می گیرد و قطراتی حجیم بر لتیان نشینان ارزانی می دارد! عکاس در ماشین پناه می گیرد! ما نیز با لمسِ چند قطره باران به ماشین پناه می بریم، ولی والیبال دوستان هم چنان از توپ دست نمی کشندهیپنوتیزم

آفریدگار را سپاس برای تک تک این قطرات حجیممحبت

و تو را سپاس برای تک تک همراهی هایتمحبت

پسندها (7)

نظرات (14)

مامان فهیمه
1 مهر 94 19:47
سلام الهام جان خوبی عزیزم گل پسر زیباروتون خوبه من هر از گاهی میام و سری به وبلاگتون میزنم و عکس ها رو می بینم ولی مطالب رو نخوندم چون حسابی سرم شلوغه در اولین فرصت همه رو می خونم و نظر میدم. می بوسمتون دوستون دارم فراوون
الهام
پاسخ
سلام فهیمه جونمشما خوبید؟ اتفاقا امروز به یادتون بودم، امین جون خوبه؟ ایشالا که سرتون به شادی گرم باشه عزیزم هر زمان که وقت داشتید قدمتون روی چشم
مریم مامان آیدین
2 مهر 94 11:24
سلااام الهام عزیـــــــــزم به به....تازه شدن دیدارتون با لتیان دوست داشتنی گوارای وجود خیلی هم عالی...هم عکس طبیعت...هم سد پربار و خوش رنگ...هم بساط هوس انگیز ناهار...هم پسرک خوشحال و پرهیجان وای الهام این خاصیت عجیب دوست داشتن شدییید خانواده و اه اه بودن جمع عطیمی از دیگران رو ما هم داریم....و خصوصا خدا نکنه به آیدین مثلا از دور بگم اون خانوم یا آقا که داره میاد دوستمونه....حتما اه اه خواهد بود جدیدا به محمد میگم اصلا احساساتت به دیگران رو از قبل به آیدین نگو بزار همون سورپرایز بشه بهتره تا از قبل بدونه ما به طرف حس خوبی داریم و اون نتیجه بگیره که اونطور فکر نمیکنه راستی من هم فکر میکنم تیشرت به همسرت خییلی بیشتر میاد و نقش زیادی در کمتر کردن سنشون داشته....کلا موافق جوون تر بودن و نشون دادنش هستم...چون تو روحیه تاثیر شگرفی داره همیشه خوش باشین و شاد و خوشبخت عزیزم...ببوس آقا علیرضای گل من رو
الهام
پاسخ
سلام مریم عزیزم جاتون خیلی خیلی خالی بود، ایشالا که خواب من تعبیر بشه و فرصتی پیش بیاد با همدیگه بریم لتیان و پسرهامون اونجا حسابی بازی کنند در مورد آیدین حق با توئه و گاهی گویا از این که ما از کسی تعریف کنیم و بگیم آدم خوبیه باعث حسادتشون میشه و اونا میگن که این طور نیست! جالبه که علیرضا تو هفتۀ اخیر که رفته بودیم رامسر کلی آدم جدید و دیده و کلا رفتار هفتۀ گذشته شو یادش رفته و با همه دوست می شد کلا تغییر و تحولات این پسرک من و متعجب می کنه خب پس نظرت با من و اطرافیان در مورد تیشرت پوشیدن محسن یکسانه کلا لباس های دکمه ندار و جذب خیلی بیشتر بهش میاد و علاوه بر این جوون تر هم میشه ایشالا که شوهرامون همیشه جوون و خوش قیافه باشند و ما از دیدنشون لذت ببریم قربون محبتت عزیزم منم برای شما روزهایی بسیار شاد آرزو می کنم آیدین گلم رو می بوسم
صدف
2 مهر 94 17:28
سلام الهام خانم ... به به چه هواییه !! عجب بارونی .... کاش امسال برخلاف پارسال سال پر از بارش برف و بارون باشه. عکسها هم بسیار زیباست خصوصا عکس علیرضا خان که با قیافه حق به جانب روی هندوانه نشسته . این پسرک چقدر تازگیها بی اعصاب شده فکر کنم فهمیده اخم بهش خیلی میاد، دوست داره یه دوره با این چهره عکسها به ثبت برسند انشاالله همیشه به گردش و ثبت لحظات زیبا و شیرین باشید
الهام
پاسخ
سلام صدف جانم هوا بسیار دلچسب بود و جاتون حسابی خالی بود ایشالا که سال پر از بارندگی رو پیش رو داشته باشیم بله واقعا پوزیشن بی اعصابی رو اتخاذ کرده بود البته هفتۀ اخیر پسر بسیار آروم و اعصاب داری شده و این تغییر و تحولات اثرات بحران چهار سالگی ست قربونت عزیزم و همین طور شما
مونا
2 مهر 94 23:57
سلام الهام جون . چه سفرنامه قشنگی . این عکسها رو که جفت جفت میذاری من هی باید زوم کنم ببینم چه خبره !! نوآوری قشنگیه . چه بارون لطیفی .... جوجه کباب خوشرنگ و لعاب هم نوش جونتون . پسر عزیز م رو ببوس .
الهام
پاسخ
سلام موناجون جاتون بسیار سبز بود عزیزم حق با شماست جفت جفت گذاشتن عکس ها باعث ریز شدنشون میشه ولی خب چون عکس ها تو همۀ پست ها زیاده تو این حالت پست جمع و جورتره و از اون طرف اگه به دنبال عکس خاصی باشم زودتر بهش می رسم (و امان از تنبلی های من) ممنونم عزیزم منم برای شما پاییز خوشی رو آرزو می کنم و باران و علی عزیزم رو می بوسم
مامانی
4 مهر 94 8:42
اول صبحی با خوندن این همه پست گردشی حسابی سرحال شدم یه مدته علیرضا جون تو عکسها همکاری میکنه چه خبره چطوری راضیش میکنی همه روزهاتون پر باشه از گردش و تفریح و شادی و صد البته عکس
الهام
پاسخ
خوشحالم که خوشتون اومده ریحانه جون بر اثر اوضاع قمر و گردش ستارگان و اوضاع جوی و ...() است که تغییر پوزیشن دده وگرنه ما نقشی در این همکاری ها نداشته ایم ممنونم دوستم و همین طور برای شما آریا جون رو ببوسید از طرف من
زهره مامانی فاطمه
4 مهر 94 14:05
سلام به الهام نازنین وعلیرضای ماهم خوبید چقد خوب که این مناظر زیبارو عکاسی میکنی و روحمان رو صیقل میدهی وای که چه جاهای بکری علیرضا جونم روی هندوانه جات بد نباشه خاله جونراحتی شما قربونه اخم وتخمش که همه جوره خوردنیه گل پسر والبیال توی بارون چه صفایی داشته شماهم که تو ماشین تماشاچی بودی ما یه نیم نگاهی از توی آینه به شما داشتیما الهی که همیشه به گردش همراه با سلامتی وشادی عزیزم
الهام
پاسخ
سلام زهرۀ عزیزم انتقال انرژی مثبت به دوستانمون رو جزو وظایف خودم می دونم جاتون سبز بود و واقعاً ایران سراسر زیبایی هست اتفاقا روی هندوانه مکان بسیار مناسبی برای اعتصاب بود و به هیچ وجه من الوجوه پایین هم نمی اومدم آفرین به این همه دقت عزیزم از روی کنجکاوی به محض خوندن کامنت شما سراسیمه به تصاویر انتهای پست سر زدم تا ببینم چه گونه سوتی یی داده ام ممنونم عزیزم و همین طور شما فاطمۀ دوست داشتنی رو می بوسم
مامان محمدحسین
4 مهر 94 20:33
به به چه هوایی ... چه طبیعتی .... همیشه به سفر و دلتون شاد
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم و همین طور شما
مونا
4 مهر 94 23:06
سلام . باز اومدم . دو نظر برای یک پست . بابا این عکسها رو که جفت جفت میذاری و منم با گوشی های لمسی که در مقایسه با لب تاب و تبلت صفحه اشون کوچیکه میام بازدید کلا برداشتهای دیگه دارم!! . اکثر عکسهای بلوز سفید فکر کردم دایی محسنه تو نگو همسر محترم هستند . کلا براش همیشه از این لباسا بخر اون هندونه هم که پسری نشسته فکر کردم از اون توپهای هندوانه ای هست !! ضمنا اخر پست کشفت کردم !!
الهام
پاسخ
سلام موناجون خوش اومدی حق با شماست و از اونجا که هدف ما همیشه رضایت مشتری بیده (به سبک برره گفتم)،از این پس تو چند پست عکس ها رو تک میگذارم جهت آزمایش خودم هم به همین نتیجه رسیده ام که باید از این تریپ لباسها بپوشه چون خیلی بهش میاد فدای خودت و کشفت
مامانی
5 مهر 94 12:05
سلام الهام جون ببخشید بی ربط پیام میذارم درمورد واکسن آنفولانزا سوال مطرح کردم بعد دیدم سال قبل شما هم پرسیدی، ولی نتیجه خاصی توی جوابها نبود شما زدی برای پسرت؟ راضی بودی؟
الهام
پاسخ
سلام عزیزم خواهش می کنم این چه حرفیه؟ من نزدم و امسال هم دوستم گفت بزنم ولی بازم نمی زنم! آخه میگن همون نزنیم بهتره، من از اول مهر که علیرضا میره مهد بهش شربت زینک میدم تا سیستم ایمنی بدنش قوی بشه
مامان زینب
5 مهر 94 16:50
سلام الهام جان به به بازم سد لتیان و ژست های خواستنی علیرضا جون وای چقد خوش میگذره وقتی که تو یه جای با صفا همراه بشی با داداشهای گلت من که به شخصه خیلی خیلی بهم خوش میگذره اینگونه سفرها اگرچه این فرصت طلایی کم پیش میاد برام اما هر وقتی هم که پیش بیاد برام بهترین خاطره ها رو به جا میزاره خوبه که بارون اجازه داد ناهارتون رو بخورید و مجبور نشید بشقاب به دست الفرار به سوی ماشین همون طور که خودتون گفتین تیشرت بیشتر به همسرتون میاد و جون تر به نظر میرسه ایشالا که همیشه شاد باشید و ایام به کامتون عزیزم بوس برای علیرضای گلم
الهام
پاسخ
سلام عزیزم این نظر لطف شماست عزیزم دقیقاً همین طوره و منم با داداش هام خوشم و از مجردی شون سوء استفاده میکنم و قبل از این که گرفتار زندگی و همسرداری بشن حسابی باهم بودن مون رو غنیمت می شمرم بله واقعا باران به موقعی بود ممنونم عزیزم بوس برای آیدین گلم
مامان مریم
5 مهر 94 17:54
وای الهام تو کامنتم منظورم از جوون تر نشون دادنش... جوون تر نشون دادن کل قشر بود....نمیدونم اون "ش" آخر چطور چسبیده....کامنتم رو خوندم قرمز شدم ایشااااالا دوست گللللم
الهام
پاسخ
این چه حرفیه عزیزم اتفاقا منم همین منظور و از کامنتت فهمیده بودم مریم عزیزم آیدینی رو می بوسم
مامان علی
5 مهر 94 20:44
دربارۀ قربان وقربانی شدن هم که فقط تاسف وتألم چند روزه حالم دگرگونه وقتی تل آدم های بی جان وکم جان رو به موت رو دیدم من که تو گروه و....عضو نیستم ولی متاسفانه صفحات اجتماعی و...همه شده نمایشگاه دل سنگی وبی فرهنگی مردمان سرزمینم! نه دل داری نمیخان اما زخم زبان چرا؟ جوک ودست مایه شادی چرا؟؟؟؟ مهم تر از آن بی تدبیری مسولان وتهییج وتحریک مردم در برائت از مشرکین چرا؟ که شود چوب لای زخم باعث جری شدن سعودی چرا؟ که حالا بگن ایرانی کافراست ومقصر. از نظرمن برائت از مشرکین خوب اما اینکه در کشور خودشان پادشاهان را فحش دهیم آیا خودمان این عمل رابرمیتابیم؟ اونم وقتی می دانیم جهان عرب یک طرفه و در مقابل آنها؟ وقتی به خون شیعه تشنه؟ وآنرا فرقه ضاله!!!میدانن؟ دردناک ترش رسانه داخلی ست که هرچقدر رسانه های جهان از این مسأله رد شدن اینها شده خوراک شام وناهارشان ودایم الوقت کپه جانباختگان را میگذارن وفکر نمیکنن دل بازماندگان وبستگان را چقدر خراش میدهن! ای کاش قبل از موسم حج همین قدر برنامه پخش میکردن که همین چندسال رو پا رو دل بزارن و نرن حج که نشن سلاخی، پولشان نشه بمب و پرچم داعش نره بالاتر!!!! ای کاش جای لیلا واشعه!!! چشم نامحرم وخندوانه تصنعی کمی روی فرهنگ مردم کار میکردن که هرچیز را سوژه استهزا نکنن! بجای خرید گوشی وتبلت گران برای بزرگ وکوچک و نقل اینهمه نرم افزار کمی آموزه عقلی وانسانی! داشتیم..که تو این مصیبت نگن حقشونه میخواستن نرن به گفته یک دوست اینجا ایران است ظرفیت پایین، جان ارزان! و ادعا!فراوووووووان چند وقت پیش با دوستانی بحث میکردیم می‌گفتم اینهمه پول بدیم وبعد تجاوز ببینیم! ودم نزنیم! و بعد سکه سکه هایمان شود بمب و آتش برسر امثال ایلان ها!!! خوب از آن طرف هم سالخوردگان ومیانسالان اندک اندک جمع کردن وبه امید زیارت حتی زیر وام رفتن وسالهاست منتظر نمیشه بگیم وحتی اگه بگیم هم قبول نمیکنن که دست بکشن،اصلا مگر میشود به پیرمرد پیرزن 60ساله بگویی خدا را دردل بیاب وبخانه همسایه بیاب. اما مردم ما بار معنویشان زیاده شاید مراجع میتوانستند تو این یک مساله کمی ........ نمیدونم الهام جان خیلی تاثر انگیزه برای من تاثر انگیزترین بخشش مفقودین هستن ودل خون منتظرانشون. خدا بیامرزه اونها که رفتن دل بستگانشان یک دله شده که دیگه برنمیگردن اما چشم انتظاری سخته.... الان نالان سیاست کشورم باشم، دل کوچک وساده معصوم سالخوردگان وطنم، یا چشم بارانی دخترکان و پسران یتیم سیاست غلط غلطه دیگه!غلط با هر "غ" و "ط" چه غلط از مرگ بر گفتن باشه چه گذر ماشین پسر شاه سعودی وهشتک های سعودی ایران، چه مانور فراوان رسانه، چه بی جنبه گی جوانان ضعیف اعتقاد مان
الهام
پاسخ
منم روز جمعه که شمال بودیم فهمیدم ولی فکر نمی کردم عمق فاجعه تا این حد زیاد باشه! شنبه هم دانشگاه بودم و روز یکشنبه وقتی به سایت های مختلف سر زدم دیدم چه فاجعه ای رخ داده و هنوز هم عمقش رو اعلام نکرده اند! چند روزه که رغبت نمی کنم بیام یه پست جدید بذارم تا مگه حالم عوض شه! خدا به بازماندگانشون صبر بده... جوک و دست مایۀ خنده و این چیزها هم متأسفانه همیشه هست مثل همون سقوط هواپیمای طبس که دست مایۀ خندۀ مردم شد! نمی دونم از دیدگاه خودشون در غالب طنز میخوان مشکلات رو بیشتر نمایان کنند، فقط امیدوارم جک ها و مخصوصا تمسخرهاشون به گوش بازماندگان نرسه! مطالبی که ما رو هم غمگین می کنه، چه برسه به نزدیکانشون. متأسفانه همین برائت از مشرکین شده اسباب مفقود شدن "غضنفر رکن آبادی" که متن برائت از مشرکین رو قرائت می کرده و حالا سعودی ها مدعی شده اند که این آقا اصلا به عربستان وارد نشده و مشخص نیست چه بلایی بر سرش آورده اند! حالا هم که ایران مهر ورود به عربستان رو براش تو رسانه ها نشون میده، برای لاپوشانی یا جسد ایشون رو که سفیر سابق ایران در لبنان بوده، جزو جان باختگان منا خواهند آورد و یا باز هم ورودش رو انکار خواهند کرد! رسانۀ داخلی و مسئولان هم این کار و می کنند تا عمق فاجعه رو بیشتر نشون بدن و از این فرصت برای پس گرفتن مدیریت حج از سعودی ها استفاده کنند و امیدوارم به نتیجه برسند؛ خصوصا با این اوضاع به هم ریخته و پادشاهی جدید عربستان و جنگ قدرت بین خانوادۀ پادشاهی فرصت مناسبی هست! من از بین مقالات و تفاسیر زیادی که خونده ام همین مقاله ای رو که لینکش رو پایین پست نوشته ام از همه بیشتر قبول دارم و معتقدم که این فاجعه با برنامه ریزی انجام شده! کما این که بسیاری از روسای حج عربستان چند ما قبل از پست های خود استعفا کرده اند و حتی اگر شاهزادۀ عربستان هم اونجا حضور داشته و بواسطۀ حضور او برخی راه ها بسته شده باز هم از قبل برنامه ریزی شده بوده که تو اون ساعت اونجا باشه! امداد رسانی تأخیری و عدم تمایلشون به امداد رسانی توسط هلال احمر ایران هم این مسأله رو تایید می کنه. واقعا بی خردی میخواد که کسی بگه حقشونه! مگر اونا آگاهی داشته اند که قراره همچین اتفاقی بیفته؟ سالهای گذشته حج با آرامش برگزار می شده و از این خبرها نبوده! عده ای هم میگن چون برگزارکنندگان خبره مراسم حج امسال به جنگ با یمن اعزام شده اند، جاشون خالی بوده و مأموران کارنابلد باعث این فاجعه شده اند، ولی من فکر می کنم دلیل عمده اش همون جنایت و جنگ قدرت تو عربستان بوده و این فاجعه کاملا عمدی بوده تا بی کفایتی پادشاه حاضر رو به اثبات برسونند. به نظر من هم مراجع می تونند مردم رو از رفتن منصرف کنند، لااقل تا زمانی که اوضاع آرام بشه و جنگ با یمن به پایان برسه! سرنوشت مفقودین هم که کم کم دارم روشن میشه و متأسفانه این تعداد هم داخل کانتینر ها هستند و کم کم داره اجسادشون پیدا میشه، خدا آخر و عاقبت این حج رو به خیر کنه، بدترین خاطرۀ ممکن برای همسفرهاشون رقم خورد ما که از دور دیدیم حالمون اینقدر بده، چه برسه به اونها که از نزدیک شاهد مرگ همسفرها و عزیزانشون بوده اند
مامان علی
7 مهر 94 8:47
سلام عزیزم.امیدوارم سرحال وپرانرژی باشین اول مهری! راستش من آمدم برای پست جدیدت نظر بزارم دیدم این پست هم جدیده! نمیدونم چرا برای من تو لیست بروز رسانی نبود باید بگم عکس ها و لتیان و پسر نازم و بارون قشنگ و عکس های رو ارتفاع همه زیبا بود و پر انرژی روزهای پاییزتون قشنگ و رنگی
الهام
پاسخ
سلام زهرا جان ببخش کامنتت رو دو تیکه کردم تا پاسخ دادن بهش راحت تر باشه ممنونم برای همۀ حس قشنگی که به عکس ها داری علی جون و می بوسم و برات پاییزی زیبا آرزو می کنم
مهسا مامی رها
8 مهر 94 13:34
سلام الهام جان.. یه دنیا ممنون به خاطر وقتی که واسه جواب دادن به سوالم گذاشتین.. بالاخره موفق شدم.. امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشین در کنار عزیزانتون
الهام
پاسخ
سلام عزیزم خواهش میکنم وظیفه ست خوشحالم که موفق شدید منم برای شما شادی و آرامش آرزو می کنم