علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

مراسم قورمه پزان در ولایت

1394/10/21 10:07
نویسنده : الهام
2,090 بازدید
اشتراک گذاری

دوشنبه هفتم دیماه طبق روال سفر قبلی مان به ولایت، ساعت دوازده ظهر، ما+ بابا+ دایی محسن و همسرشان مقابل محل کار مادرمان توقف نموده و پس از همراه کردن مادرمان با خود، عازم ولایت شدیم. طبق روال سفر قبلی دیگر بار در اکبرجوجه گرمسار توقف نموده و جایت سبز جوجه ای جانانه خوردیمخوشمزه.

ساعت نه و نیم شب بود که به ولایت رسیدیم و به منزل آقاجانمان رفتیم و با بردیاخان، پسرعموی شش ماهه مان، دیدار کردیم و تا زمانی که بزرگترها لی لی به لالای بردیا جان نمی گذاشتند او را دوست می داشتیم و اصرار داشتیم او را در کالسکه بگذارند و کالسکه اش را هل می دادیم ولی به محض توجه کردن اطرافیان به بردیا عصبانی می شدیم و نق می زدیم.بی حوصله

روز بعد به منزل مادرجانمان رفتیم تا مادرمان تدارکاتِ بردن هدیۀ شب یلدای تازه عروس، که به علت نبودنِ عروس خانم و البته خواهر شوهرِ عروس خانم(زبان) به تعویق افتاده بود، را آماده کنند. به علت حواس پرتی مادرمان در جاگذاشتن دوربین از آن شب هیچ عکسی به جای نمانده استغمناک تنها عکس های موجود مربوط به غروب آن روز است که ما در معیت مادرمان+ سه ناقلا به باغ باباجانمان رفتیم. آتش روشن کردیم و جایت سبز تا توانستیم از خنکای هوا و زیبایی غروب لذت بردیمزیبا

عکس های ما در حوالی غروب+ مراسم قورمه پزان در ولایت می رود به ادامۀ مطلب، با ما بمانمحبت

این شما و این هم سه ناقلاخندونک(دایی علی، دایی محسن و بابایمان!)

و علاقه حضار به انداختن عکس های نامتعارفدلخور

و باز هم سه ناقلاخندونک

ما هم چنان در ماشین ماندیم و به دلایلی نامعلومی به حساب خودمان قهر کرده بودیم و عکاس از ما یک سوژۀ داغ ساخته بودشاکی

از ماشین پیاده شدیم و همچنان به قهر بازی ادامه دادیمفرشته

در این میان پالتوی سال قبل مان که حالا دیگر برای جنگل استفاده می شد، توسط مادرمان جا گذاشته شده بود و ما ناچار شدیم با کاپشن پلوخوری مان(زبان) بیرون برویم و آن را دودی کنیمشیطان

نگاه کنجکاوانه و به دنبال آن در آستانۀ برقراری رابطۀ صلح و آشتیمحبت

و آن چه توجه ما را به خود جلب کرده است: آتش افروزی سه ناقلاخندونک

پیوستن به آتش افروزان و حالا چهار ناقلاخندونک

و به فراموشی سپردن قهرهافرشته

این بوته های تمشک که مشاهده می کنی این روزها و در سرمای زمستانی مأمن تعداد بسیار زیادی از گنجشک ها شده بود و در حوالی غروب همواره صدای جیک جیک تعداد بسیار زیادی گنجشک به گوش می رسید و توجه ما را به خود جلب کرد! آرام

و آتش، گرمابخش دوم جمع صمیمانۀ مازیبا و همانا گرمابخش اول حضور خودمان بود که خزعبل می گفتیم و می خندیدیمگیج

کمبود نور و عدم فعال کردن فلش باعث خلق عکس های زیبایی از آتش شدزیبا

و برگ پاییزی که در آتش قرار گرفته اندمحبت

روز اول با مراسم شب یلدایی دوباره و گردش ما در باغ به پایان خود نزدیک شد. دو روز بعد را مادر و بابایمان در تب و تاب یک کار اداری به سر بردند و ما مانند یک بچه خوب چند ساعتی در منزل آقاجانمان و در معیت مامان جان و بردیا خان ماندیم.

در این میان مادرجانمان در تب و تاب کشتن یک گوسفند و مراسم قورمه پزان بودند که ما در آخرین لحظات به قورمه پزان مادرجانمان رسیده و به علت تأخیر از عکسبرداری از قورمه پزان محروم شدیم! در نتیجه ما فقط به قورمه خوران رسیدیم و دیداری با دایی محمد و همسر و دخترش، یگانۀ زیبا، تازه کردیم!

در چگونگی اختراع قورمه پزان لازم به ذکر است که در زمان های گذشته که وسایلی مثل یخچال و فریزر برای نگهداری مواد خوراکی نبود، برای آنکه همیشه گوشت آماده داشته باشند گوشت را به صورت قورمه آماده می کردند. گوشت را خرد کرده و سرخ می کردند، و در سرد خانه یا زیر زمین می گذاشتند. این روش با کمی تغییر هنوز هم در میان مردم متداول است. با این روش می توانید هر وقت لازم بود گوشت آماده برای پخت و پز داشته باشید.

اگر تصور می کنید که شما در منزل می توانید قورمه ای با طعم عالی داشته باشید سخت در اشتباهید! چرا که قورمه پزان اصولی دارد که لازم است بدانیدهیپنوتیزم

وقتی آگاهی یافتیم که یکی از آشنایان در حال قورمه پزان است، همگی در معیت دوربین عازم منزل ایشان شدیم و مادرمان برای اولین بار عکس هایی ناب از قورمه پزان تهیه کردندزیبا

در قورمه پزان یک گوسفند کشته می شود، گوشت آن قورمه شده و سیرابی اش بعد از تمیز شدن پر از هوا و آویزان می شود تا مراحل خشک شدنش طی شود. این سیرابی می شود وسیله ای برای نگهداری قورمه تا در گذر زمان خشک نشود و نیز سالم بماند.

و این که می بینید یک گل خشک شده است در باغچۀ منزل صاحب خانه، که شباهت زیادی به سیرابی خشک شده دارد و توجه عکاس را به خود جلب کرده استزیبا

بفرمائید قورمه تازهخوشمزهخوشمزهخوشمزه

قورمه در یک ظرف سنگی (مطابق شکل) پخته می شود و برای ماندگاری بسیار خوش نمک استخوشمزه ظرف های کناری حاوی مخلوطی از روغن دنبه و روغن های گوشت است که برای پخت و پز استفاده می شود و بسیار مقوی ستخوشمزه

در حین مراسم قورمه پزی به طویلۀ گاوها در آن سوی حیاطِ بزرگ صاحب خانه نیز سر زدیم و تا دلت بخواهد دچار هیجان شدیم! چرا که ما تا به حال به ندرت گاوی از این فاصلۀ نزدیک دیده بودیم و بدجور می ترسیدیمخطا

صاحب خانه برای کمک به غلبه بر ترس مان به گاوها نزدیک شدند و یسناجان نوۀ صاحب خانه هم در کنار ما قرار گرفت تا شاید ترس مان کم شودتشویق

جالب این جا بود که یسناجان آن قدر گاو دیده بود که هیچ ترسی از آن ها نداشت، حتی وقتی گاوها به سمت ما آمدند، او آرام بودآرام

و باز هم دایی محسن مان که استاد کمک به غلبۀ ما بر ترس هایمانتشویق هستند، ابتدا خود به گاو نزدیک شدند و بر پیشانی جناب گاو دست کشیدند و سپس ما را به گاو نزدیک کردند تا با آن خوش و بش کنیم! و این روش بسیار موثر افتادآرام

و انبار علوفۀ گاوها

و یسناجانِ متعجب و بسیار خوش زبان با کیفی در دست بغل

و سانس دوم قورمه پزانزیبا

و اگر گفتی پس از خوردن قورمه چه چیزی چسب رازی می شود و آاااااای می چسبد؟!خوشمزه

یعنی آن چنان انار می خوردیم که گویا تا به حال در زندگی مان انار ندیده ایم و بدین وسیله موجبات خجل شدن بابا و مادرمان را فراهم آوردیمخجالت و موجبات خنده و حظ بردن دیگران راخندونک

وقتی بعد از خوردن حداقل یک انار کامل، مادرمان از ما خواستند از انار خوردن دست بکشیم و دست و روی خود را به آب بسپاریم، و ما رو به ایشان و با اشاره به انارهای باقیمانده در سینی:" مامانی، اینا هنوز مونده!تعجب"

و این هم تعارف انار به عکاسفرشتهبوس

فعلا این پست را داشته باشید و کامتان را با طعم قورمۀ محلی خوش طعم کنید، تا شیرین زبانی های ما+ مناظر زیبایی از آسمان زمستانی+ عکس هایی از ما و دوستان مان در ولایت آماده شود و در قالب پست بعدی در اینجا به نمایش در آیدمحبت

پسندها (7)

نظرات (16)

مامان مهراد
22 دی 94 12:31
سلام. به به چه پست خوشمزه ای. تا باشه از این پست ها پس بسلامتی شما هم افتادین رو دور یلدایی بردن برا عروس و از این حرفها..... مبارکشون باشه. ما ندیده سلیقه شما رو قبول داریم خواهر شووووووهر جون. اکبر جوجه هم نوش جونتون. الهی فدای علیرضا بشم با قهر کردنهاش. کاپشن پلو خوری اش هم خیلی قشنگه و بهش میاد. درسته که 4 تا ناقلا هستن ولی خوشم میاد یه تنه همشون رو به صف کردی جلو دوربین عکاس ناقلا! چه عکس های جالبی دراومده عکس های آتش. حس کردم یه جنگل سوخته. استاد یه سوال در مورد قورمه پزان. وقتی اون سیرابی اونجا آویزون شده یعنی الان هم گوشت رو می ریزن تویش و نگهداری میکنن؟؟؟! تو فریزر نمی زارن؟ بوی بد نمیگیره؟ انار خوردن علیرضا رو عشقه.
الهام
پاسخ
سلام مهری جان پست خوشمزه نوش جانتون خودم هم وقتی که این پست و می بینم هوس قورمه می کنم فدای محبتت رفیق لطف داری فکرم به عکاس ناقلا نرسیده بود آره خیلی جالبند، اولین باره عکس های آتیشیم این مدلی میشه نه اون سیرابی رو میارن پایین و قورمه ها رو می ریزند داخلش و میگذارند توی زیر زمین و زیر زمین های ولایت مثل خونه های آپارتمانی ما نیست که گرم باشه، اونجا خیلی خنکه و چیزی کمتر از یخچال ندارهولی با نمکی که بهش می زنند نیازی به سرمای بیشتر و دمای فریزر نداره و سالم می مونه بوی بد هم نمی گیره ولی جاش سرده دیگه فدای محبتت مهراد نازنینم رو از طرف من ببوس
مامان خدیجه
22 دی 94 13:02
بازم مث همیشه آنقدر قشنگ با کلمات جمله میسازید که خواننده جون میگیرد.انشالله همیشه در کنار خانواده خوش باشید
الهام
پاسخ
این نهایت لطف شما رو می رسونه خدیجه عزیزم آرزومند شادی و خوشی شما و خانواده تون هستم یک کامنت خصوصی تو وبلاگتون گذاشته بودم، رسید؟
زری
23 دی 94 0:13
چه رسم خوبی دارین، واقعا خوشبحالتون، راستی نمیدونم توکامنتای قبلی ازدواج برادرتون روتبریک گفتم یانه ولی درهرصورت آرزوی خوشبختی براشون دارم، ایشالا عروسیشون
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم، البته ما چند ساله که نبودیم و از قورمه خورون محروم بودیم خیلی لطف داری عزیزم ایشالا نازنین جون رو از طرف من ببوسید
زهره مامانی فاطمه
23 دی 94 11:32
چه قورمه ای به به به خوشمزه تراز قورمه اون لب ودهان گل پسره وااااااااااااای که چقدر خوشمزه انار خورده یعنی آدمو به وجد میاره با خوردنش چقدر جالب بود برام اون برگه از اول پست که گذاشته بودیش نظرمو جلب کرد خیلی قشنگه انگار هم جمع شده هم باد کردهاحسنت بر آفریدگار مهربون وآفرین بر شما الهام جون که این تصاویر قشنگ رو به تصویر کشیدی مراسم شب یلدای عروس خانم هم مبارک الهی همیشه سلامت وشاد باشید عزیزم
الهام
پاسخ
جاتون سبز زهره جانم نظر لطفته که سر و صورت پلشت پسرک رو زیبا می بینی باهات موافقم و تبارک الله احسن الخالقین شباهت اون برگ ها به سیرابی بادکرده خیلی جالب بود! اون گلها خیلی ریز بودند و توی باغچه روی شاخه خشک شده بودند طوری که وقتی عکسش رو به صاحبخانه و دخترش نشون دادم و اسم گل رو جویا شدم خودشون هم نمی دونستند این عکس رو از کجا گرفته ام فدای محبتت زهره نازنینم فاطمه جونم رو می بوسم
مامانی
23 دی 94 13:17
بسی حظ بردیم عنوان پستت رو که خوندم یاد کتاب "من او" افتادم، با همین موضوع شروع میشه، قورمه پزان خوندیش؟؟ من که دوستش داشتم ودارم برای پسرک خوش خوراکمون، نووووووووش جونش
الهام
پاسخ
نوش جان نه نخوندم، من اغلب فرصت کتاب خوندن ندارم، فقط کتاب های مرتبط با رشته مون اطلاعات عمومی دیگه رو هم که لازم دارم از اینترنت می گیرم و ارادت خاصی به موتور جستجوگر گوگل دارم لازم شد یک گشتی تو اینترنت بزنم و کتاب رو بیابم تامراسم قورمه پزون اونا رو هم ببینم ممنونم عزیزم، کوثر جان رو می بوسم
مامان ریحانه
23 دی 94 23:06
سلام الهام جون خیلی خوبه که ماها که راه دور هستیم وقتی به دیدار اقوام میریم ماجرای جالب یا خوشایندی پیش رو باشه تا بعد از برگشت مدتها این ماجراهای خوش در ذهنمون باقی بمونه و چه جالب که مراسم قورمه پزان را به تصویر کشیده اید مراسمی که فقط وصفش را شنیدم و اصلا تصویری از این مراسم در ذهن نداشتم و به قولی شنیدن کی بود مانند دیدن بله پدر بزرگوار خیلی از قورمه می گفتو و اون موقع دهن من بود که آب میفتاد از شنیدنش و تمام مراسم همانند همین بوده که شما روایت کردید با این تفاوت که بعد از آماده سازی قورمه ها را داخل خمره در زیرزمین نگه داری می کردن و قسمت هیجانیش این بوده که پدر جان گه گداری ناخنکی به این قورمه ها می زدند و گناهش را به گردن عمه ی بیچاره ام می انداختن و با توجه به سخت گیریهای قدیم این عمه بوده که تنبیه میشده به جای پدر و من فقط می توانم بگویم خدایا از سر تقصیرات پدر بابت قورمه خوردن دزدکی بگذر و اما ماجرای سیرابی خیلی برام جالب بود و باید از پدر بپرسم که آیا این شیوه ی نگهداری هم مرسوم بوده یا نه؟ و جالب تر از آن گلهایی که شباهت زیادی به اون سیرابی پر از باد آویزان دارد و عکسهای خارق العاده ی شما از شعله های رقصان آتش و بر و روی اناری علیرضا خان که منو به دوران کودکی برد وقتهایی که به باغ میرفتم و کلا دوش آب انار می گرفتم و جیغهای بنفشی که مامان مهربونم می کشید الهام نازنینم تمام خوشمزه های این پست نوش جان و تمام زیباییها ماندگار باشد برایتان شب خوش دوست مهربانم
الهام
پاسخ
سلام ریحانه جون دقیقا همینه، بیخوداز قدیم نگفته اند، دوری و دوستی و در واقع ما که راه دوریم عزیزترم و وقتی میریم همه سعی می کنند برامون اتفاقات خوب رقم بزنند و واقعا خاطره ش می مونه تو ذهن آدم! خاطره دور هم بودن ها و البته قورمه خوردن ها پدرتون دقیقا درست گفته اند، من شنیدم تو مناطق ترک نشین هم قورمه رو داخل خمره می ریخته و تو زیر زمین نگه می داشتند ولی تو منطقه ما از قدیم الایام همین رسم بوده و هست پدرتون واقعا حق داشته اند که دزدکی به قورمه ها ناخنک میزده اند آخه واقعا خوشمزه ست، حتی سردش اشکال نداره تو عالم خواهر و برادری پیش میاد این مسائل لابد مادریزرگتون هم می فهمیدند قورمه خور واقعی کیه ولی به روی باباتون نمی آوردند ایشالا که همیشه تن باباتون سالم باشه و این بار که به ولایت رفتید دور همی یک قورمه پزان و قورمه خوران جانانه رو تجربه کنید نظر لطفتونه و چشماتون عکس ها رو زیبا می بینه و قدرت خدا رو شکر است لذت انار به همین پلشت خوردنشه ممنونم دوست خوبم نازنین جون و می بوسم
مامان محمدحسین
24 دی 94 15:04
به به ... من شکمو اول قورمه را دیده و جذب شدم ، مادر شوشوی عزیز برای پاگشای بنده نیز گوسفندی که سر بریدند رو قورمه کردند و حسابی خوردیم ، هنوز طعم خوشش تو یادم جا خوش کرده ایشالا دایی محسن جان خوشبخت شوند
الهام
پاسخ
نوش جونتون الهام جونم چه مادرشوهر با محبتی، مشخصه خیلی خاطرتون رو می خواسته که یه گوسفند براتون قورمه کرده ممنونم رفیق الهام جون چند روز قبل یه خصوصی تو وبلاگتون گذاشتم، رسیده آیا؟
صدف
25 دی 94 10:19
سلام الهام خانممم به به چه پست خوشمزه ای. ممنون بابت اطلاعات مربوط به قرمه پزان. درخصوص تاریخچه اش هیچ گونه اطلاعاتی نداشتم. فقط یه سوال؟؟ قرمه هایی که داخل سیرابی خشک شده نگه داری میشه بوی بد سیرابی رو به خودش نمیگیره ؟؟ با دیدن عکس قرمه ها بسی گشنه ام شد چون من برخلاف اینکه از طعم دمبه در غذا متنفرم ولی عاشق دمبه سرخ شده و یا کبابی شده هستم. پدر منم چندسال پیش یادمه بعد از کشتن گوسفند مقداری قرمه داخل دیگ سنگی درست کردن ولی نه با این اصول و روی آتیش. ولی یادمه خیلی خوشم اومده بود. البته این مقدار قرمه برای فقط یک هفته خانواده ی شکموی ما هست و نیاز به فریز کردن و این داستانا دیگه نداره علیرضا هم ماشالا خیلی بزرگ شده و من عاشق اون کفشش شدم . خیلییی کفشش نازه و به پاش میاد مراسم شب یلدای عروس خانمم مبارررررک . انشالله همیشه به جشن و خوشی عکسهای آتیش هم بی نظیر بودن. خیلیییی عکسای قشنگی شدن . و اما عکس اون گل سیرابی مانند هم عالی بود و دقت نظر عکاس هم یک آفرین اساسی داره که به این شباهت انقدر قشنگ پرداخته شده همیشه به شادی و گردش انشالله
الهام
پاسخ
سلام عزیزم خوشحالم که خوشتون اومده سیرابی بعد از هواخوردن تو هوای آزاد، بوی بدی نمیده که قورمه ها اون بو رو به خودشون بگیرند چه خوبچه پدر باحالی خوبه که تو تهران دیگ سنگی یافته اید نوش جانتون، حق دارید همه رو یک هفته ای بخورید آخه واقعا خوشمزه ست منم یه مقدار از شهرستان با خودم آوردم و جاتون سبز هر شب به عنوان شام می خوریم و اصلا سیر نمیشیم از طعمش در ضمن از شام پختن هم راحت شدم چشماتون قشنگ می بینه عزیزم بعد از یک کت و شلوار لی آبی روشن که خیلی زود کثیف می شد، از عید امسال رفتم سراغ این رنگ و اونقدر ازش راضیم که کفش رو هم همین رنگ گرفتم و قراره عید بازم شلوار همین رنگی بخرم فدای محبتت عزیزم چشماتون قشنگ می بینه عزیزم منم برای شما شادمانی همیشگی آرزو می کنم
مامان مهراد
29 دی 94 10:30
سلام الهام جون. چه پست قشنگی بود. من دقیقا مفهوم جمله ای رو که نوشته بودی درک میکنم چون مادر بزرگترین بچه خانواده بوده و الان دختر خاله ام دو سال از مهراد کوچکتره! گل خیلی زیباییه مبارکت باشه. تا باشه از این ناپریزی های شیک! دو تا انتقاد هم دارم : 1 : چرا قسمت نظرات رو برای پستی به این قشنگی بستی ؟ 2: پس لینک دانلود " دروغ های شاخ دار ماتر " کو ؟؟؟؟ بد جور بد عادت شدیم ما به لینگ هایی که می زاری.
الهام
پاسخ
سلام مهری جان، مثل همیشه لطف داری عزیزم چه عالی حقیقتا همین طوره ممنونم دوست خوبم ایشالا که همیشه باشه و اما پاسخ به انتقادات: 1- چون چند تا پست پشت سر هم گذاشتم گفتم دوستان برای ثبت نظر به زحمت نیفتند که شما لطف کردید و نظر گذاشتید 2- این لینک رو قبلا گذاشته بودم برای همین تکرارش نکردم. الان دوباره بخاطر دوست گلم میذارم: http://minitoons.ir/post/32 به انگلیسی زیرنویس فارسی ولی من قبلا از یه جای دیگه که الان پیداش نمی کنم دانلود کرده بودم سه فصل اولش دوبله فارسی بود. تو گوکل بزنی سه فصل اول با دوبلۀ فارسی میاد. من الان دارم میرم دانشگاه، وقتی برگشتم کاملشو برات میذارم
مامان مهری
29 دی 94 10:32
خلاقیت و نقاشی های علیرضا جون واقعا حرف نداره. شیرین زبونی هاش هم آدمو به وجد میاره برای چلوندنش. ان شاله دانشگاه رفتن اش.
الهام
پاسخ
این نظر لطفته دوست خوبم ایشالا دانشگاه رفتن علیرضا و مهرادجون
مامان مهری
29 دی 94 12:07
سلام الهام گلی .... میگما فقط همین یه کامنت رسیده ؟؟؟ یا هنوز اون یکی رو تائید نکردی ؟؟؟ فکر کنم داری دنبال لینک دانلود می گردی ؟؟؟
الهام
پاسخ
سلام مجدد مهری جان درست حدس زدی به دنبال لینک دانلود بودم، منتها هم زمان دارم کرم می زنم و لباس هم می پوشم و نمره هم وارد سیستم می کنم دارم میرم دانشگاه
مریم مامان آیدین
29 دی 94 18:17
سلاااام الهام جوووونم اولا...پست بالایی رو خوندم و خواستم کامنت بدم ولی بسته بود پس اینجا میگم....عاااشق علیرضام که همه کاراش برام عییین آیدینه...دیالوگ گفتن ها و شبیه سازی کردن ها و میدونم چه کیییفی داره برات...نوش جووونت گل قشنگت هم مبارکت باشه و این پست و قورمه پزان...من فقط از بابام شنیده بودم این قورمه پزان رو تو روستاها و قدیم ها که بابا و مامان هم شاهدش بودن...اونا میگفتن که قورمه رو تو کوزه میکردن و زیر خاک میزاشتن تا خنک بمونه...خیلی برام جالب بود به صورت مصور و تو دوره حال دوباره ببینمش...نوش جونشون...قوت بشه به تنشون فکر کنم به مذاق من خوش نیاد...من هرچی چربیه تو گوشت میگیرم..حتی آبگوشت رو اگه خودم پاکسازی نکنم نمیخورم و انار خوردن علیرضا والا منم کییییف کردم از دیدنش....عزیــــــــزم...نوش جونش تصاویر آسمون و اتیش هم خییییلی زیبا ایشالا دانشگاه رفتن گل پسزی ماااهمون دلم برات واقعا تنگ شده بود الهام جونم...خیلی ببوس علیرضام رو و ببخش که دیر اومدم...درگیر بودم ولی اگه خدا بخواد درگیر خبرهای خوب
الهام
پاسخ
سلام مریم جون، نظرات پست بالا رو بستم که دوستان برای ثبت نظر به زحمت نیفتند و ممنونم از توجهت عزیزم درسته بچه های هم سن واقعا شباهت زیادی در گفتار و رفتار به همدیگه دارند درسته، تو نیمۀ غربی کشور قورمه پزان خیلی عمومیت داشته و به همین سبکی که شما گفتید ازش نگهداری می شده می دونید اغلب افراد از چربی گوشت به اون صورتی که شما خوشتون نمیاد، خوششون نمیاد ولی این چربی برشته رو خیلی می پسندند سوای این که اون دنبه هایی که تو عکس دیدید داخل قورمه ها نمیره و چربی داخل قورمه چربی کناره های گوشت هست که حسابی برشته میشه و خوشمزه ست ممنونم از لطفت عزیزم ایشالا خواهش می کنم عزیزم، منم دلتنگتون بودم وقتی اول این کامنتت رو خوندم و دیدم میگی خبرای خوبه یه لحظه فکر کردم منظورت خبر بارداریه آخه یه جورایی بودار گفتی خبرای خوب ایشالا که خونۀ جدید براتون پر خیر و برکت باشه
افسانه
29 دی 94 19:12
الهام جون مرسی بابت زحمتتون😚 اگه میتونید جز 3 روبخونید.مرسی عزیزدلم
الهام
پاسخ
خواهش می کنم افسانه جون به روی چشم
هدیه
30 دی 94 0:33
سلام الهام خانم نازنین خوب هستین ؟ حال علیرضای نازمون چطوره امیدوارم که حالتون خوب باشه و هرجا هستین خوش و خرم باشید چه مراسم بامزه ای بود و اصلا نشنیده بودم و برام جالب بود عکساتون مثل همیشه عالی و ممنونم که به اشتراک میذارید قربون اون پسرک نازمون برم که ناز انار می خوره و واقعا کنارم بود می خوردمش ببخشید بهتون دیر سرزدم چون حالم خوب نبود و به وبلاگمم سرنزده بودم دلم براتون تنگ شده و مراقب خودتون باشید و مراقب گل پسریمون هم باشید
الهام
پاسخ
سلام هدیه جان، شکر خدا خوبیم فدای محبت تون و همین طور شما خوشحالم که خوشتون اومدهاتفاقا سمت غرب کشور به خاطر دمای پایین تر هوا، قورمه پزان عمومیت بیشتری داره تعجب می کنم که شما تا بحال چیزی در موردش نشنیده اید این نظر لطف شماست دوستم ایشالا که الان حالتون بهتر شده باشه ممنونم، شما هم مراقب خودتون باشید
مامان عطرین
8 بهمن 94 2:07
چه خوب که انقدر به علیرضا جون خوش گذشته تو ولایت انارخوردنشو ببین چه با مزه اس نوش جونش
الهام
پاسخ
فدای محبتت عزیزم ممنونم
مامانی
18 بهمن 94 9:20
قوووووووووووورمه دهنم آب افتاد من خیلی قورمه میدوستم هنوز طعم قورمه های مامانبزرگم یادمه خدا رحمتشون کنه انار خوردنش را قوربان فسقل خان
الهام
پاسخ
جاتون سبز عزیزم خدا رحمتشون کنه