علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

سرخه حصار چهار فصل

1394/11/1 10:19
نویسنده : الهام
1,030 بازدید
اشتراک گذاری

اولین سرخه حصار رفتن های ما پس از بازگشت از ولایت به تاریخ هجدهم دی ماه بر می گردد، وقتی خانوادۀ ما+ دایی محسن مان نیمروز از خانه بیرون زده و در یک هوای لطیف، سرخه حصار نشین شدیم. هوا ابری و مه آلود بود! گرم و مرطوب و البته دلپذیرزیبا

و برای دومین بار جمعه، بیست و پنجم دی ماه نیز در سرخه حصار گذشت.

شما می توانید در ادامۀ مطلب بینندۀ عکس ها و خوانندۀ گزارش آن چه در پیک نیک های سرخه حصاری روی داد، باشیدمحبت

 

پسرکی که در ولایت اصرار زیادی دارد بر رفتن به حرم امام رضا و صداقت کودکانه اش مشخص می کند قصدش از رفتن به حرم، خرید اسباب بازی بوده است! چرا که مادرش از نوزادی هر زمان او را به حرم ائمه می برده است برایش اسباب بازی خریده تا خاطره ای خوش در ذهنش ماندگار شود!

و این گونه است که وقتی پدرش در چند روز حضور در ولایت، زمانی برای مشهد رفتن نمی یابد به او قول خرید اسباب بازی را می دهد و آن ها وقتی در مسیر رفتن از منزل خانواده مادری به خانوادۀ پدری به یک دوراهی می رسند و پدرش به راست می پیچد او داد و بیداد راه می اندازد که راه مشهد از آن طرف نیست و باید به سوی مخالف پیچید تعجب راهی که به ندرت از آن به سمت مشهد طی طریق شده بود و آن هم سالی یک یا نهایتاً دو بارعینک.

و در نتیجۀ داد و بیداد و گریه خواب بر چشمانش چیره می شود و خُر و پُف او در پوزشن ایستاده و تکیۀ سر بر صندلی جلو بلند می شود و نشان می دهد خوابش بدجور سنگین استخواب! و پدرش در زمانِ خوابِ ناز او برایش فیل مک میسل (ماشین موجود در عکس های زیر) می خرد و او روز بعد تمام مدت مسیر ولایت تا تهران و چند روزی در تهران با آن ماشین بازی و در واقع عشق و حال می کندفرشته

و مقاوت همان پسرک در مقابل دوربینشاکی

شال گردن دراز شده در عکس ها حکم آب رودخانه را دارد که آقای مک میسل به داخل آن می افتد و سپس عملیات امداد و نجاب انجام می شودخندونک

موهای بلندی که بلافاصله پس از بازگشت به منزل طعمۀ آرایشگری دایی محسن می شود! آن قدر هم کوتاه می شود که کوتاهی اش به شدت به چشم می آیددرسخوان

و طبیعت زیبا و چهارفصل سرخه حصارزیبا

نمایی از شهری مه آلود و دارای هوای پاکِ یک روزه!زیبا چرا که بعد از گذر نهایتاً یک روز دیگر بار سر و کلۀ آلودگی پیدا می شود و دیگر بار آش همان آش است و کاسه همان کاسهخطا

و جایت سبز تا زغال آماده شود باران نم نمک باریدن گرفت و نم نم باران اندک اندک شدت گرفت! ما بازی می کردیم و خانواده مان هم چنان چای داغ می نوشیدند و لذت می بردند و خیس می شدندخندونک جوجه پزی در باران هم عالمی داردخندونک. تا این که نیم نگاهی به روفرشی روی حصیر نشان داد نم نم باران که در این مدت روی ما و جوجه و زغال ها می ریخته کم هم نبوده است، به گونه ای که روفرشی را برای نشستن نامناسب کرده بودخندونک و ما و خانواده هم چنان در کنار آتش نشسته و یکی یکی سیخ ها را داغ به داغ در حلق خود فرو برده و عمراً در مقابل نم نم باران کم بیاوردندیخندونکخندونکدرسخوان

و اما جمعۀ بعد و دیگر بار در نقطه ای دنج از سرخه حصار زیبا و بابای ما در حال آتش افروزی با هیزم ترعینک

تا به حال هیزم جمع کنی عشقولانه دیده بودی؟!خندونک اگر ندیده ای در عکس زیر ببینخندونک. عشقولانه بودن که فقط نباید در کاربرد کلمات عاشقانه و کادو خریدن و با هم بودن خلاصه شود، بلکه یکی از نشانه های مهم عشقولانه بودن جمع کردن هیزم دو نفره استخندونک

و ما در حال ندا دادن به دایی محسن و همسرش که ما را از کانال عمیق پیشِ روی مان عبور دهند تا ما هم به جمع هیزم جمع کن ها بپیوندیمفرشته

و وقتی هیزم ها و شاخه های خشک درختان جدا می شود و آن ها سبک می شوند، تکه چوبی به دست ما می رسد و بر ساقۀ درخت می کوبیم تا به حساب خودمان شاخه های خشکش را جدا کنیم و از درخت هیزم به پایین بریزدگیج

پس از روشن شدن آتش و منصرف کردن ما از کوبیدن بر درخت و پاسخ به چون و چراهایمان به گوشه ای پناه می بریم و به بابایمان امر می کنیم از آن سوی جوی عمیق برایمان گل بیاورد و ما به حساب خودمان با گِل ها خانه می سازیمعینک 

ضمن خانه سازی با دیدن یک گربه در جنگل رو به مادرمان:" مامانی من خیلی دلم میخواد یک پیشی داشته باشم ببرمش خونه مون" و بعد از مدتی:" مامانی من دوست دارم یه طوطی بخرم تو اقبس (قفس) بمونه!، مثل طوطی جلوی مغازۀ کوچه مون" و وقتی اسم طوطی می آید و ما به فکر جوجه عقاب انیمیشن پلودی می افتیم و دیگر بار:" من سوسیس میخوام! شبیه همون جوجه گُباگه(عقاب)! من می تونم یه جوجه گُباگ بخرم با خودم بیارم خونه؟!"بغل بماند که این روزها در جواب گرفتن از بیست سوالی که نه، بلکه صدسوالی هایمان اصلا کوتاه نمی آییم و با این که مادرمان هرگز موارد سوال برانگیز و سخت مانند خدا، چگونگی تولد فرزند و سایر موارد را هیچ وقت با ما مطرح نمی کنند تا موجبات سلسله سوال تراشی مان را فراهم نکنند که مبادا شاید پاسخ مناسب و قانع کننده ای نیابند، ولی ما خودمان در سوال تراشی استاد هستیم البته نه در موارد ذکر شده در بالا بلکه در سایر موارد! و وقتی مادرمان در پاسخ به برخی سوالاتِ دو پهلو عبارت مقدس " نمی دونم، تو چی فکر می کنی؟" را به کار می برند ما بلافاصله:" منم نمی دونم، نظر خودت چیه؟!عینک" و یا گاهی نق زنان:" نه، نه، بدون! خواهش می کنم بدونهیپنوتیزم" و مادرمان باید به همان موتور جستجوگر دوست داشتنی گوگل متوسل شوند برای یافتن پاسخ برخی سوالاتمانآرام

فرو نشستن دود و بابا و دایی محسن مان در حال آماده کردن چای آتیشیخوشمزه

و ما در حال خانه سازی! جالب است که بعد از نیم ساعتی بازیِ فعال با گِل ها، وقتی مادرمان را به کمک می طلبیم و ایشان برای خانه دیوار می سازند ما همۀ خاک ها را داخل خانه می ریزیم و با پا بر آن می کوبیم تا کاملا سفت شودگیج و بدین وسیله زحمات مادرمان را به باد می دهیم! گاهی نیز ماشین هایمان را در خاک فرو برده و بر سرشان خاک اضافه می پاشیدیمشاکی

نمایی از منظرۀ پیش روزیبا

به امید روزهای بهتر، هوای لطیف تر، و طبیعت بکرترمحبت

پسندها (11)

نظرات (19)

آجی فاطمه
1 بهمن 94 20:49
سلام عزیز دلم انشاالله همیشه خوش باشین بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
الهام
پاسخ
سلام فاطمه جان خیلی ممنونم از محبت تون دوستم منم برای شما شادی و روزهای خوش آرزو می کنم
مونا
2 بهمن 94 23:36
سلام الهام جون . چه هوای لطیفی .... عاااااالی ..... داغی جوجه کبابها رو با تمام وجود کامل حس کردم . نووووووش جان . پسر عزیز م رو ببووووووس .
الهام
پاسخ
سلام مونا جونم جاتون حسابی سبز بود، هم برای تنفس هوای لطیف و هم برای خوردن جوجه کباب داغ فدای محبتت علی و باران جونم رو می بوسم
زهره مامانی فاطمه
4 بهمن 94 10:11
سلام الهام جونم خوبید گل پسر خوبه از رسانه ها متوجه آلودگی شهرتون شدم انشااله باباریدن نعمتهای خدا از آسمان آلودگی برطرف بشه عزیزم. ما که خداروشکر امسال باداشتن بارون های زیاد برعکس سال پیش ، آلودگی وگرد وخاک سراغمان نیومده الهی سراغ شهرشماهم دیگه نیاد همیشه به گردش اونم ازنوع سرخه حصارش چه عشقولانه ای دارن زوج جوان میبوسم روی ماه گل پسرو
الهام
پاسخ
سلام زهره جانم ممنونم از لطفت عزیزم بله متأسفانه هفته قبل خیلی خراب بود، یکی دو روز بارون خوبی اومد ولی الان دوباره آلودگی اومده سراغمون یادمه پارسال چقد اذیت شدید، خیلی خوشحال شدم براتون که امسال هوای سالمی رو تنفس می کنید و همین طور برای شما فاطمه جانم رو می بوسم
مامان خدیجه
5 بهمن 94 15:01
سلام الهامم انشاله همیشه به تفریح و گردش . نوش جانتون کباب
الهام
پاسخ
سلام خدیجه جان ممنونم عزیزم، و همین طور شما جاتون سبز
مامان مهری
6 بهمن 94 12:06
به به چند وقتی بود پست سرخه حصاری نداشتیم. چه طبیعت قشنگی. سلام الهام جون. چه پست زیبا و عشقولانه ای. البته اگه علیرضا جون دایی اش رو تنها بزاره. آقا چه ماشین مک میسل قشنگی.! مبارکتون باشه. اگه بدونی که ما چی میکشیم با این هانی شفته و سالی که هنوز ماشین هاشون رو نداریم. این ماشین قشنگ فلزیه ؟؟؟ خانوم ما هی اومدیم پائین تا موهای کوتاه علیرضا ر و هم زیارت کنیم . ولی رسیدیم آخر پست و هنرنمایی دایی جون علیرضا رو ندیدیما.! مسئولین لطفا رسیدگی نمایند !!! خوشم میاد بچم خون مهندسی و خونه سازی تو رگ هاش در جریانه.
الهام
پاسخ
خواهر این قدر اعتراض کردی به سرخه حصار رفتن های ما که یا نمی ریم یا اگه بریم پستش رو نمیذاریم حالا سوای شوخی سرخه حصار هر نقطه ش با نقطۀ دیگه ش فرق می کنه! اینقدر که پهناوره، مساحتش حدود نه هزار هکتار هست خودش اندازۀ یک شهر هست همین دیگه علیرضا سر بزنگاه خوب ظاهر میشه ماشینه فلزیه! منتها چند روز بیشتر همبازیش نبود باید یه رفرش بکنم و دوباره ماشین ها دو رو براش بذارم تا بازم بره سراغ بازی متأسفانه اینقدر از وبلاگ نویسی عقب مونده م که گذاشتم برای پست های بعدی و البته تو پست های بعدی باید عکس موهای کوتاه رو هم بذارم فدات عزیزم
صدف
7 بهمن 94 8:18
سلام الهام خانم. همیشه به گردش و خوشی چه هوای عالی و صافی. کاش همیشه تهران انقد هواش لطیف و خوب باشه.
الهام
پاسخ
سلام صدف جان ای کاش واقعا بعضی روزها آبی آسمون دیدنیه و برخی روزها یک لایه آلودگی روی سرمونه
مامان عطرین
8 بهمن 94 1:55
به به چه هوا و طبیعتی ما که از ترس مریض شدن از خونه بیرون نمیایم برام جالبه که اجازه میدی علیرصا انقدر راحت گل بازی کنه شنیدم خوبه برا بچه ها اما من از مریض شدن و مکافات بعدش میترسم
الهام
پاسخ
آره من راحت اجازه میدم به نظرم هیچی پاک تر از خاک و طبیعت نیست
مامان محمدحسین
8 بهمن 94 17:33
پست قبلی رو که با دقت تمام خوندم و اومدم کامنت بذارم دیدم ای دل غافل نمیتونم ، پس اول پست قبل رو اینجا میذارم، یعنی واقعا فکر کردم از روی شابلون هواپیما و هلیکوپتر رو کشیده علیرضا جون ، ماشالا ، یعنی تخیل و ایده ماشین آتش نشانیشون حرف نداشت و بنده ایشون رو به عنوان کارآفرین برتر بر میگزینم
الهام
پاسخ
چون چند تا پست پشت سر هم گذاشته بودم، نظرخواهی رو غیرفعال کردم که دوستان و شما به زحمت نیفتید این نظر لطف شماست الهام جون ماشاله محمد حسین هم بسیار باهوشه
مامان محمدحسین
8 بهمن 94 17:41
خدا رو شکر که آزمایش پسری منفی بوده ، به به بوی اتیش و جوجه کباب و هوای تازه رو دارم از تو عکسا استشمام میکنم،
الهام
پاسخ
بله خداروشکر جاتون خیلی سبز بود
مامانی
18 بهمن 94 9:29
اووووه سوالات پی در پی ما هم اینروزها درگیرشیم منم تا جایی که بشه سعی میکنم در گیر مواردی چون بچه و خدا و جنگ و... نشه ولی مگه میذارن این خاله های مهد همیشه به گردش و شادی و جو جه خوری
الهام
پاسخ
بله یک نفر باید استخدام کنیم برای پاسخگویی به سوالات وقتی دستمون بنده و البته وقتی زبون مون بنده جاتون سبز عزیزم
مامان مهری
19 بهمن 94 10:11
سلام الهام جون . خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خیلی کم پیدایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سرت به کارهای جشن داداش محسن گرمه یا مشغول مقاله و پژوهشی ؟؟؟؟؟؟؟/ علیرضا جون خوبه ؟؟؟؟؟؟ امیدوارم که روزهای بهمن ماهتون به خوبی و خوشی سپری بشه و هرکجا هستی و هرکاری که می کنی دلتون شاد باشه. راستی یادمه که یه بانوی بهمن ماهی بودی ..... تولدت مبارک.
الهام
پاسخ
سلام مهری جان باز هم شرمنده که برای پاسخگویی دیر اومدم کار پژوهشی و مهمونداری و دانشگاه و ... قربان لطفت عزیزم مهراد نازنینم رو می بوسم
مامان مهری
19 بهمن 94 10:15
پس بیخود نیست که این روزها حسابی به یادت بودم ! فردا بیست ام بهمنه و تولدت نزدیک..... (الان رفتم از پست بهمن 93 تقلب کردم ) تولدت هزاران بار مبارک......... امیدوارم که زندگی به کامتون و کامتون شیرین همچون عسل باشه.
الهام
پاسخ
قربونت برم مهری جانم خیلی غافبگیر شدم از دیدن کامنتت راستش خودم هم میان دغدغه های مهمونداری تولدم رو یادم رفته بود البته بنا به اصرار علیرضای کیک دوست و با توجه به حضور خانواده م یک جشن مختصر چندین روز قبل از تولد و به بهانۀ تولدم داشتیم که جزئیاتش رو تو پست جدید میذارم
مامان عطرین
19 بهمن 94 12:06
الهام جون یک سوال من راست کلیک وبلاگمو رو بستم از لبتاپ که وارد میشم امکان کپی عکس نیس اما با تبلت و گوشی چرا. میشه بگی چکارش کنم چون دیدم عکسهای شما از رو تبلت هم امکان کپی نداره گفتم حتما راهشو بلدی دیگه ممنون از پاسخگوئیت
الهام
پاسخ
ببخش عزیزم، من اونقدر دیر برای پاسخگویی رسیدم که خودتون پاسخ رو یافتید، در هر صورت خوشحالم که راهش رو یافتید
مامان عطرین
19 بهمن 94 12:33
درستش کردم قبلا فعالش کرده بودم راست کلیک رو اما انگار تو پاک کردن بعضی از تنظیمات اونم پاک کرده بودم یادم رفته بود دوباره فعالش کنم
الهام
پاسخ
خداروشکر که مشکلتون حل شد
صدف
19 بهمن 94 19:45
سلام الهام خانم خوبین ؟ خوشین ؟؟ خیلییییی وقته این طرفا نیستید . ایشالا که به تفریح و سفر و گشت و گزار باشید.
الهام
پاسخ
سلام صدف جان ممنونم بابت احوالپرسیت عزیزم خداروشکر خوبم و به زودی به روز میشم
مریم مامان آیدین
20 بهمن 94 22:50
سلام الهام جونم خوبی؟ یه مدته نیستی...پست هم کم میزاری... چند باره به مدیریت مطالب سر میزنم به عشق پست هات و میبینم به روز نشدی هنوز...علیرضا جونم خوبه؟ ایشالا سرت گرم شادی و عروس خانوم تازه وارد باشه....ببوس علیرضا گلم رو
الهام
پاسخ
فدای محبتت مریم جون خودم هم وبلاگ نویسی خونم خیلی کم شدهتازه برگشته م به زندگی و روال عادی، به زودی خواهم نوشت
مامان مهری
21 بهمن 94 12:37
الهام جون کجایی ؟؟؟ توی این یکی دو روزه همش منتظربودم که آپ بشین.!!!!!!!!!!!!!!!!!!! رفتی ولایت؟؟ امیدوارم که سرت به خوشی های بی نهایت گرم باشه. فقط اگه تونستی و حالشو داشتی یه خبری برامون بزار.
الهام
پاسخ
سلام مهری جون خیلی ممنونم از محبتت عزیزم و بخش که نگرانت کردم مهمونداری های مکرر که یک ماه طول کشید علت غیبتم بود واقعا به خودم می بالم از داشتن دوستان خوبی چون شما
مامان مهری
24 بهمن 94 9:59
الهام
پاسخ
سلام مهری جان. نگران نباش عزیرم. ببخش چند وقته مرتب مهمون دارم و نتونستم اینجا سر بزنم عزیزم.امروز سانس چهارم مهمونا رفتند و فرصتی پیش اومد قبل از اومدن سانس پنجم مهمونا سری به اینجا بزنم. خیلی شرمنده شما و همه دوستان خوبم هستم. تا اخر هفته همچنان مهمون دارم به زودی جواب همه نظرات و میدم. فدای دوست خوبم
مامان فهیمه
2 اسفند 94 12:54
سلام الهام جون خوب هستین حسابی دلم هوای این گل پسر رو کرده از طرف من ببوسیدش همیشه به گردش و شادی
الهام
پاسخ
سلام عزیزم، ما هم خیلی دلتنگتون هستیم، ممنونم از محبت تون