بوی بهار می رسد!
وقتی بهار به زمین و زمینیان لبخند می زند، شاهد همه نعمت و همه زیبایی هستیم؛ نه این که زمستان زیبایی های خاص و نعمت های فراوان و منحصر به فرد نداشته باشد که دارد، ولی بهار از آن رو زیباتر می نماید و انسان را به شکرگزاری بیشتر وا می دارد که بیشتر مقابل چشمان مان خودنمایی می کند! در واقع مزیت مهم زمستان سرد این است که به ما فرصت می دهد تا زیبایی های متفاوت بهار را بهتر درک کنیم...
بهار با نوروز دوست داشتنی و هوای معتدل و لطیفش به ما فرصت می دهد بیشتر در کنارش بنشینیم و به زیبایی های دلنشینش بنگریم! بهار به ما فرصت نو شدن می دهد! فرصتی که شاید برایمان منشأ شروعی دوباره و یا حتی تولدی دوباره باشد!
بهار به ما نوید یک سرآغاز می دهد! سرآغاز همراه شدن با تغییر و دگرگونی طبیعت!
آخر هفتۀ اخیر به یک پیک نیک دوست داشتنی در جوار طبیعتی گذشت که به بهار می رسید!
با ما بمان
دو هفته ای می شود که خانوادۀ ما در رأس یک خانه تکانی عمده، فریزر تکانی را آغاز کرده است و از آن جا که یک فقره (واحد شمارش متعلقات گوسفندی) کله پاچه از فرستاده های مادرجانمان در سفر بهمن ماه دایی علی مان به تهران، در فریزمان رو نمایی کرده است کار خانوادۀ ما در دو جمعۀ اخیر پختن کله پاچه و خوردن آن به عنوان صبحانۀ جمعه و در معیت دایی محسن مان و عیال بوده است
جایت سبز در هفتۀ اول کله پاچه خوران، ما بعد از خوردن صبحانه عازم سرخه حصار شدیم تا انرژی وافری که در اثر خوردن کله پاچه کسب شده بود را بسوزانیم و هنوز اندرکف فلسفۀ این خوردن و فلسفۀ آن سوزاندن انرژی مانده ایم و از آن جا که مادرمان دست به دوربین نشدند، شن بازی های ما با همان سطل و بیل معروف مان و البته مدفون کردن قطارهایمان زیر آوار از دید دوربین مخفی ماند و تنها هنر به ثبت رسیده هلیکوپتر سازی ما و مادرمان با استفاده از طبیعت بود:
و اما جمعۀ هفتۀ اخیر که هوا بسی لطیف تر بود بعد از خوردن سانس دوم کله و پاچۀ همان بعبعی مادرمردۀ مذکور، عازم لتیان شدیم و جایت بسیار سبز، لتیان همیشه زیبا، باز هم بدجور زیبایی هایش را به ما نمایاند!
این ما هستیم! کودکی جامانده از کله پاچه که گرسنگی بر او غلبه کرده است و پدرش در جاجرود برای او کیک و آبمیوه ای خریده است که به وقت خوردن آن چنان چه چه و به به می کند که حد ندارد! آن قدرها که حتی حاضر نیست از خوردن دست بکشد و برای دیداری دوباره از سد، از ماشین پیاده شود
و کوله ای پر از تجهیزات مخصوص بازیعلاقۀ این روزهایمان به کوله تا حدی ست که واگن های توماس را "کوله پشتی توماس" و قسمت عقب تریلی هایمان را "کوله پشتی تریلی" می نامیم
نمایی از سدِ سراسر برکت و رحمت
در نزدیکی رودخانه اتراق کردیم و در آرامشی دوست داشتنی ضمن بودن در کنار هم، از صدای دلنشین آب لذت بردیم
بماند که ساعتی بعد چند نفر از جوانان بسیار پرشور و حال شهرمان کنار رودخانه را با پارتی های شبانه اشتباه گرفتند و با این که همگان آمده بودند گوش جان به صدای طبیعت بسپارند، با صدای فراصوتی موسیقی ماشین شان نهایت فرهنگ خود را به نمایش گذاشتندو ما نفهمیدیم اگر قرار نیست به صدای طبیعت گوش فرا دهیم چرا به آن پناه می بریم
در همان حال که ما غرق در بازی خود بودیم و اجازه داشتیم آب را از رودخانه به سد خودمان هدایت کنیم و ماشین هایمان را در آب غرق کرده و سپس عملیات امداد و نجات را پیاده کنیم، دایی محسن مان بر ما وارد شده و تمرکزمان را دچار اختلال نمودند
ما در حال ادای جملۀ مقدس:" امان از دست تو، دایی محسن!"
نکتۀ جالب ماجرا آب رسانی با سطلی بود که قسمتی از آن شکسته بود و تا آب از رودخانه به سد ما می رسید تقریبا همه اش بین راه از دست می رفت و فی ما بین شلوار ما و البته خودمان تبدیل به یک عدد موش آب کشیده شد
دقیقا مشخص نیست در این پوزیشن در حال ادای چه عبارت مقدسی هستیم
و اما وقتی مادرمان ما را به حرف گرفته اند تا از ژست هایمان عکس برداری کنند و ما به سبک برخی کاندیداهایی که در حال خام نمودن مردم و دادن وعده و وعید هستند، سیاستمدارانه توضیح ارائه می دهیم
و در همان حال که ما متفکرانه در حال خلق بازی های جدید هستیم، این است بساط مادرمان و همسر دایی محسن مان! بله مادرمان به اشتباه بادام هایی خریده اند که اصلا مناسب آپارتمان نشینی نیستند چرا که آنقدرها سخت می نمایند که حتی در لتیان و با وارد آوردن ضربه های سنگین سنگ بر آن، به سختی قادر به شکستن آن ها هستند پوست این بادام ها در مراحل چای پزی آتیشی طعمۀ حریق می شود و یکی از ابزار مهم در آتش افروزی به حساب می آید
بعد از اتمام فرآیند آب رسانی به سد، لباس هایمان تعویض می شود و وقتی لحظه ای مادرمان برای عکسبرداری از طبیعت اطراف از ما غافل می شوند، گندم های برشته ای که برای خوردن همراه برده ایم، را به بازی می گیریم و مادرمان را در این پوزیشن قرار می دهیم:""
و اما شکار مادرمان از طبیعت زیبا
جایت سبز بعد از صرف نهار به جاده زدیم و در بین مسیر از درختانی که با شکوفه های زیبای خود به استقبال بهار می روند، عکسبرداری نمودیم
پس از توقفی کوتاه در جاجرود به تهران آمدیم و در پی جبران کمبود سرخه حصار خونمان، برای صرف چای آتیشی عصرانه و نیز بازی والیبال دوست داشتنی به سرخه حصار رفتیم و آن جا را نیز غرق در شکوفه های زیبا یافتیم
در سرخه حصار تا دلت بخواهد خانوادۀ ما علائم ورزشکاری از خود بروز دادند و احدی برای عکسبرداری از ما که در حال خانه سازی با چوب بودیم، داوطلب نشد
متأسفانه واقعیت غم انگیزی که در سرخه حصار رفتن های این روزهایمان به چشم می خورد، تمایل عظیم هم وطنانمان از زن و مرد به قلیان کشیدن در ملأ عام است! اغلب نیز جوانان عضله ساز و باشگاه روندۀ قلیان به دست دیده می شوند! و بدتر آن که به جای این که قلیان را نماد بی برنامگی بدانند، استفاده کنندگان از آن خود را اشخاصی دارای فرهنگ بالا و روشنفکری تصور می کنند
به امید روزی که ورزش کردن در دامان طبیعت جایگزین قلیان کشیدن در دامان طبیعت شود
در روزهای استقبال از بهار، از صمیم قلب لحظات خوشی را برایت آرزومندیم، رفیق