علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

طلوع در کاظمین

1395/6/12 10:13
نویسنده : الهام
2,567 بازدید
اشتراک گذاری

به مناسبت شهادت جوادالائمه

" کلیۀ زائران کاروان بدر منور جهت عزیمت به کاظمین ساعت 12:30 نیمه شب در لابی هتل آماده باشند" نوشته ای است که در دومین روز حضور در کربلا در گوشه و کنار هتل نصب شده است.

زمان موعود فرا می رسد. زائران غسل زیارت امام موسی کاظم و امام جواد را به جا می آورند و تا حدود یک بامداد همگی در لابی هتل حضور می یابند! به علت شرایط امنیتی اتوبوس ها اجازۀ نزدیکی به محوطۀ اطراف حرم را ندارند و زائران ناچارند نیم ساعتی را پیاده روی کنند تا در میدانی کمی آن طرف تر از حرم بر اتوبوس ها سوار شوند کاری که برای اغلب زائران کهنسال بسیار سخت است و فرزندانشان جهت رساندن آن ها به اتوبوس ها محکوم اند به اجارۀ چرخ های حمل وسایل که در اطراف حرم به وفور دیده می شوند. 

برای او که رسیدن به کاظمین یکی از آرزوهای دیرینه است، پیاده روی به چشم نمی آید و یک اضطراب مبهم توأم با شادی بر وجودش حاکم است! چرا که مدیر کاروان بارها و بارها اعلام کرده است که رفتن به کاظمین منوط به برقراری امنیت در روزهای حضور در عراق است و  چه بسا به هر دلیلی اتوبوس از نیمۀ راه بازگردد و امکان پیشروی به آن داده نشود!

اتوبوس به راه می افتد! بر چشمانِ اغلب زائران خواب می نشیند ولی او همچنان چشم به اطراف می دوزد! اتوبوس در پلیس راه های بین راهی توقف می کند و او شاهد حضور سگ هایی است که در اطراف اتوبوس شامۀ خود را به کار می گیرند تا در صورت وجود مواد منفجره در اتوبوس آن را شناسایی کنند! 

به لطف خدا ایستگاه های بازرسی بین راهی یکی یکی پشت سر گذاشته می شود و او هم چنان به جلو چشم دوخته است تا شاید از دور شاهد دو گنبد به هم چسبیده باشد که در تاریکی شب می درخشد!

حدود سه ساعت و نیم از آغاز حرکت می گذرد که اتوبوس متوقف می شود زائران همه پیاده می شوند و اتوبوس برای آخرین بار مورد تفتیش قرار می گیرد. صدای دلنشین اذان صبح به گوش می رسد و ندا می دهد که تا حرم چیزی نمانده است. این در حالی ست که هیچ اثری از آن دو گنبد به هم چسبیده نیست!

بازرسی بدنی زائران و تفتیش اتوبوس ها که به پایان می رسد کمی آن طرف تر دیگر بار زائران بر اتوبوس ها سوار می شوند و مشخص می شود تا حرم هنوز فاصلۀ زیادی باقی مانده است... 

به دستور مدیر کاروان زائران از اتوبوس ها پیاده می شوند و اعلام می شود که مدت حضور در کاظمین نهایتاً دو ساعت است و به محض پایان زمان همگی در محل پیاده شدن از اتوبوس  (باب القبله) آماده باشند. چشمان او هم چنان در جستجوی همان دو گنبد به هم چسبیده است ولی چیزی نمایان نمی شود!

از بازرسی بدنی دوم رد می شوند. یک خیابان پهن و بسیار خلوت پیش روست که دو طرف آن را مغازه ها و چند مهمان پذیر پوشانده اند.

او و همراهش جزو اولین کسانی هستند که به حرم نزدیک می شوند. گام هایش را سریع تر بر می دارد و پیش می رود. هنوز اثری از  آن دو گنبد زیبا نیست و فقط دو گلدستۀ در حال ساخت نمایان است. چند عکس از همراه به ثبت می رساند و باز هم پیش می روند...

ورودی "باب القبله" حرم که رو به همان خیابان است، بسته شده و برای ورود به حرم باید یک چهارم مسیر دایروی طی شود و آن ها از "باب المراد" به صحن حرم وارد شوند. هیجان حاکم بر قلبش بیشتر می شود... آخرین مرحلۀ بازرسی و تحویل گوشی  در "باب المراد" به پایان می رسد و پا در صحن حرم می گذارد...

دوباره آن یک چهارم دور باید در صحن حرم طی شود تا دسترسی به ورودی خانم ها از مقابل "باب القبله" امکان پذیر باشد. طی این مسیر همراه می شود با عبور از مقابل طاق هایی با معماری اسلامی و بسیار آرامش بخش و زیبا که " الله اکبر" بر آن حک شده است و دور تا دور حرم را پوشانده است.

(عکس ها در مسیر برگشت و پس از طلوع خورشید گرفته شده است) 

با این که هنوز نیم ساعت بیشتر از اذان صبح نگذشته است ولی سکوت سنگینی بر صحن حرم حاکم است و او که کربلا و نجف را همواره از حضور زائران مشتاق، گرم دیده است با دیدن این سکوت حس غریبانۀ عجیبی را تجربه می کند! حسی که با تک تک زائران وارد شده به صحن همراه است...

هم کاروانیان وضو می گیرند و از ورودی خانم ها وارد صحن اصلی می شوند. فضایی بزرگ با فرش هایی که برای اقامۀ نماز پهن شده است و سایبان های سبزی که جمع شده است تا به وقت تابش آفتاب سوزان کاظمین برافراشته شوند و زائران در خنکای آن بیاسایند و عبادت کنند. 

( این عکس از اینترنت گرفته شده است چرا که بردن گوشی به داخل صحن در حرم های عراق ممنوع است)

نماز صبح را روی فرش های حیاط اقامه می کند، از قفسه های داخل صحن زیارت نامه بر می دارد و به سمت ضریح به راه می افتد. این جا ناخودآگاه گام ها کند می شود! همان سنگینی غریبانه بر سرعت گام ها نیز تأثیر می گذارد...

ضریح از دور نمایان می شود و او سلام می دهد و بر غربت ائمۀ کاظمین اشک می ریزد. با این که واژۀ "غریب" همواره با نام پسر امام هفتم و پدر امام نهم همراه است ولی حقیقت چیز دیگری ست و به نظر می رسد حرم امامین کاظمین بسیار غریبانه تر از بارگاه ملکوتی امام مهربانی ها است...

زیارت نامۀ هر دو امام قرائت می شود و به علت کوتاه بودن زیارت نامه ها حالا ساعتی وقت هست برای قدم زدن در حیاط و چشم دوختن به گنبد بارگاه ملکوتی این دو امام... همۀ ملتمسان دعا یک به یک از ذهنش عبور می کنند و نام شان بر لب زمزمه می شود و برایشان عاقبت به خیری آرزو می شود...

به اتفاق همراه به حیاط حرم وارد می شود و به آن سایبان های سبز رنگ غریبانه چشم می دوزد. آسمان، آبی بی انتهایش را به آن صحن و سرا هدیه می دهد! عده ای از زائران غیرایرانی که بنظر می رسد شب را در حرم گذرانده اند، اینک در صحن حرم خوابیده اند...

حرم از چهار سو با ایوان های چوبی بسیار زیبا احاطه شده است که در یک طرف هشت ستون و در طرف دیگر ده ستون آن را نگه داشته اند. صحن و سرای کاظمین با ستون های چوبی زیبایش، عمارتی بسیار شبیه به چهل ستون را در ذهن تداعی می کند.

( این عکس از اینترنت گرفته شده است.)

بر روی زمین انواع و اقسام حشرات دیده می شوند که  خوراکی برای گنجشک های مقیم در حرم هستند. با روشن شدن هوا گنجشک ها که تعدادشان نیز بسیار زیاد است، در سقف ایوان حرم خودنمایی می کنند و به مرور زمان صدای جیک جیک آن ها بلند و بلندتر می شود.

طلوع نزدیک می شود! او از بالای یکی از سکوهای اطراف حیاط همه چیز را رصد می کند و با خود می اندیشد که آیا رفتن از این صحن و سرا بازگشت دوباره ای نیز خواهد داشت؟! و آیا او در عمر باقیماندۀ خود فرصتی برای زیارت مجدد این حرم خواهد یافت؟! گذر این افکار از ذهنش او را بسیار دلتنگ می کند.

زمانی برای ماندن باقی نیست! هم کاروانیان را می بیند که دوان دوان به سمت خروجی حرکت می کنند. نای بلند شدن برای او باقی نمانده است و هنوز نرفته دلتنگ آن غربت بی انتهاست...

صدای ضربه زدن دلنشینی در فضای حرم طنین انداز می شود و نگاهش را به بالای گلدسته های در حال ساختِ حرم می کشاند! همان جا که مردی هنر دست خود را با ضربه هایی گوش نواز روی گلدسته های حرم پیاده می کند! خورشید اولین نور طلایی خود را به گلدسته ها هدیه می دهد که حاصل این بازتاب یک طلایی بی انتهاست که از آن گلدسته ها به چشم هر رهگذری می رسد!

ضربه های وارد بر گلدسته ها ادامه می یابد و فرود آمدن هر ضربه یادآور می شود که پایان این دیدار دل چسب و کوتاه فرا رسیده است! همان دیداری که سال ها و سال ها برای میسر شدنش لحظه شماری شده است.

به سمت ورودی حرم گام هایی سنگین و بی رمق برداشته می شود. کبوترهای بی شماری که در صحن داخلی اثری از آن ها نبود در حیاط بیرونی حرم و در ورودی "باب المراد" بر زمین نشسته اند و از دانه هایی که یک مرد عرب برای آن ها بر زمین می ریزد، بر می چینند. پرواز کبوترها در "باب المراد" حرم یادآور می شود که این جا همان مکانی است که باید خواست از باب الحوائج اهل بیت! و از او که جود و کرمش زبانزد است!

از بازرسی که عبور می کند گوشی خود را تحویل گرفته و از بیرون حرم و ورودی "باب المراد" به عکسبرداری از آن دو گنبد به هم چسبیده و کبوتران و غربت آن فضا می پردازد:

السلام علیک یا موسی ابن جعفر 

السلام علیک یا جوادالائمه

مرقد و مزار شریف المرتضی در کاظمین که نویسنده نه در کاظمین و نه به مدد موتور جستجوگر گوگل نتوانست در ارتباط با این مرقد اطلاعاتی کسب کند.

مسیر بین "باب المراد" و "باب القبله":

ورودی باب القبلۀ حرم:

و آخرین نگاه ها به آن چه پاسخ سال ها چشم انتظاری برای رسیدن به آن، تنها دو ساعت حضور بود:

پی نوشت اول: نویسنده پس از بازگشت از کاظمین و در ارتباط با زائران سایر کاروان ها فهمید که کاروان هایی که بین ده تا دوازده روز در عراق اقامت دارند، یک شب را در هتل های کاظمین می گذرانند و به لطف خدا این روزها امنیت در کاظمین برقرار است. 

پی نوشت دوم: تمامِ حجمِ آن غربتی که در این تصاویر به وضوح دیده می شود و توسط یک شیعه حس می شود، در مقابل غربت بی حد و اندازۀ سامرا بسیار بسیار ناچیز است. روایتی از آن غربت بی حد و اندازه در حرم مطهر امام دهم و امام یازدهم به زودی بارگزاری خواهد شد.

پی نوشت سوم: اطلاعاتی کامل تر از حرمین شریفین کاظمین را اینجا بخوانید.

پسندها (4)

نظرات (15)

مونا
13 شهریور 95 8:04
سلام الهام جان....چه پست دلنشینی.... مجدد زیارتتون قبوووول . همه چیز را عالی و قابل لمس نوشته ای . دلم از غربت کاظمین گرفت.... ان شا... خداوند حضرت صاحب الزمان عج را زودتر برساند تا شیعه از این همه حجم دلتنگی فارغ شود....
الهام
پاسخ
سلام موناجانم ممنونم عزیزم. ایشالا به زودی روزی شما و همۀ آرزومندان بشه غربتش اونقدر دلگیر هست که من بعد از بازگشت بیشتر از هر زمانی دلتنگ میشم... ایشالا که صاحبش بیاد و بار غربت رو از روی همۀ شیعیان در سراسر دنیا برداره
زهره مامانی فاطمه
14 شهریور 95 10:12
سلام دیروز امدم پستتو خوندم ولی دلم میخواست دل چسب برات پیام بزارم . عجیب غربت وبی کسی توی کوچه هاش بیداد میکنه چقدر مظلومن انشااله بازم قسمتت بشه بری وبریم
الهام
پاسخ
ممنونم از لطفت زهره جانم بله متاسفانه ایشالا قسمت همه مون بشه
مامان ناهید
12 مهر 95 1:42
سلام الهام جان خوبید علیرضا جون خوبه فداتون بشم خیلی دلتنگتون بودم درست موقع ای که تونستم مشکل پست گذاشتن باگوشی را حل کنم نتم رفت تازه شارژ کردم الهام جون زیارت قبول چه سعادتی خوشابه حالتون قبول باشه خیلی زیبا نوشته بودیدانگار خودم اونجابودم ادم دلگیر ودلتنگ میشه با این غربت کربلا انشاءالله دوباره قسمتتون کنه برید قسمت ماهم کنه
الهام
پاسخ
ممنونم از لطفتون ناهید جان خوشحالم که بازم شما رو در جمع نی نی وبلاگی ها می بینم ممنونم از لطفتون. ایشالا قسمت و روزی شما و همه آرزومندان بشه ایشالا قسمت همه آرزومندان بشه
مامان ناهید
12 مهر 95 1:43
علیرضا جونو ببوس دلم براش یه ذره شده
الهام
پاسخ
ممنونم ناهید جان روی ماه کوچولوهای نازنین شما رو می بوسم
آجی فاطمه
17 مهر 95 12:44
الهام جان سلام عزیزم دلم با دیدن عکسها خیلی گرفت بمیرم که چه قدر غریبند با عکسات اشک ریختم و غصه خوردم من که فقط عکساشو دیدم دلم ترکید شما ها که از نزدیک شاهدی این غربت بدین چی کشیدین؟!!!!! خدا انشاالله به زودی اذن فرج را بدهد و این غ و غربت را از بین ببرد
الهام
پاسخ
سلام فاطمه جان دقیقا همین طوره خیلی غریبانه ست و سامرا از این هم غریبانه تر انشاالله که اون روز دیر نیست
صدف
24 مهر 95 21:14
سلام الهام خانم. عزاداری هاتون قبول.
الهام
پاسخ
سلام صدف جانم عزاداری های شما هم قبول
هدیه
28 مهر 95 12:10
سلام الهام خانم نازنین امیدوارم که حالتون خوب باشه و ایام همیشه به کامتون حال کوچولوی نازتون چطوره امیدوارم که حالشون خوب باشه چقدر زیبا نوشتین و واقعا این روزا عجیب دل منم می خواد که برم اما سعادت ندارم و واقعا غربت و مظلومی ائمه رو میشه حس کرد ان شالله بازم قسمت بشه و برید ببخشید و واقعا شرمندتونم که دیر به دیر بهتون سرمی زنم
الهام
پاسخ
سلام هدیه عزیزم خداروشکر خوبیم و منم براتون روزگاری پر از آرامش و شادی آرزو می کنم ایشالا به زودی زود قسمت شما و همه آرزومندان بشه منم شرمنده ام که مدتیه نتونستم بهتون سر بزنم
مامان محمدحسین
29 مهر 95 12:22
سلام دوست مهربون؛چندوقتیه پست جدید نذاشتین و جویای احوالتون هستیم؛امیدوارم سرگرم خوشی های زندگی باشید؛
الهام
پاسخ
سلام الهام جون و بازم شرمنده که نگرانتون کرده م خداروشکر خوبیم
مامان عطرین
4 آبان 95 12:49
سلام . زیارت قبول . راستش در توصیف این لحظه ها و این سفر چیز زیادی نمیشه گفت . الا اینکه انشالله باز هم این زیارت و حال خوش معنوی قسمتت بشه
الهام
پاسخ
بله واقعا توصیف نکردنیه اون لحظه ها ایشالا قسمت همه مون بشه
محبوبه مامان ترنم
18 آبان 95 14:35
کجایی الهام جون ؟ خوبید؟ ان شاالله سالم باشیدو خیلی وقته ازت خبری نیست
الهام
پاسخ
سلام محبوبه جون. شکر خدا خوبم عزیزم ممنونم که به یاد ما بودید. متاسفانه نتونستم سر بزنم به اینجا امیدوارم با کوچولوهای نازتون خوش باشید
مامان زینب
23 آبان 95 10:50
سلام به الهام بانوی عزیز و علیرضای دوست داشتنی ایشالا که حالتون خوبه و روزگار بر وفق مرادتون ، من تقریبا یک سالی هست که ننوشتم و امروز با به روز کردن وبلاگ پسرم نوشتن رو از سر گرفتم ، میبینم که شما هم نسبت به پارسال کمتر بوده ای اما حداقل ماهی یک بار نوشتین ، زیارتتون هم قبول باشه خواهر البته با تاخیر فراوان علیرضای گلت رو هم ببوس ایشال سر فرصت میام و میخونم خاطرات قشنگش رو
الهام
پاسخ
سلام زینب عزیزم، شرمنده که با تاخیر زیاد پاسخ میدم تنیلی در نوشتن و فشار کاری باعث شده مدتها به نی نی وبلاگ سر نزنم خوشحالم که باز هم می نویسید و در اولین سرعت برای خوندن نوشته های زیباتون میام از طرف من کوچولو رو ببوسید براتون روزگار خوشی آرزو می کنم
مامان محمدحسین
25 آبان 95 20:37
سلام؛کجایی الهام جونم؟؟؟؟
الهام
پاسخ
سلام عزیزم. شرمنده که باعث نگرانی تون شدم الهام عزیزم متاسفانه مدتهاست به به نی نی وبلاگ سر نزده بودم ممنون که به یادمون بودی و بهمون سر زدی
محب
7 آذر 95 10:09
کجایید الهام جون؟؟؟؟؟؟
الهام
پاسخ
سلام عزیزم. شرمنده که باعث نگرانی تون شدم الهام عزیزم متاسفانه مدتهاست به به نی نی وبلاگ سر نزده بودم ممنون که به یادمون بودی و بهمون سر زدی
مامان محمدحسین
29 بهمن 95 23:44
سلام الهام بانو؛امیدوارم هر جا هستین دلتون شاد و لبتون خندون؛و این وقفه امیدوارم به کارای خوب مثل نی نی دوم ختم بشه😜😘😀
الهام
پاسخ
سلام الهام عزیزم. ممنونم که احوالپرس مون هستی عزیزم م م آدم اگه درگیر نی نی باشه که بیشتر سر می زنه نی نی وبلاگ وقت نشد بنویسم متاسفانه اونقد این مدت انگلیسی نوشته م که کلا جای کلیدهای فارسی صفحه کلید از یادم رفته
یزد موزیک
27 اسفند 98 17:58
Very Good <a href="https://myyazdmusic.com">آهنک-جدید</a>