علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

در گذر 96- بخش سوم: پاییزه

1396/12/26 23:53
نویسنده : الهام
1,058 بازدید
اشتراک گذاری

پاییز آغاز می شود با شور رفتن به مدرسه و آموختن! گرچه پسرک در وهلۀ اول و با وجود سال ها روزگار گذراندن در مهد نه تنها چندان درکی از درس و مدرسه نداشت بلکه ذوقی هم نداشت! و این یک مربی بود به نام خانم مشتاقی که به یک هفته نکشیده او را سراسر شوق و شور کرد و علاقمند به آموختن! به گونه ای که در منزل او یک خانم مشتاقی تمام عیار بود و کوچکترین حرکت مربی از دید چشمان تیزبینش پنهان نبود!فرشته 


اولین روز پیش دبستانی و کج سلیقگی مدیر سرای محلۀ استان تهران در انتخاب رنگ لباس!درسخوان


و گزارش هایی از کلاس درس به لطف وجود تلگراممنتظر

 

 


و گشت و گذارهای پاییزه در بوستان یاس زیبازیبا

 

 


و از آن ژست های مردانه!بغل

 

 


گلابی خوران در ارتفاعات تلومحبت

 

 


و در معیت دایی محمدمحبت

 

 


و در کنار بردیا (پسرعموی ناسازگارچشمک) و رضا جان (رفیق گرمابه و گلستانخندونک) در تعطیلات عاشورا و تاسوعا در ولایت!

 

 


و گلچین شده از میان تصاویر مربوط به مراسم بزرگ جشن تولد پدر!عینک

 

 


و میهمانان دعوت شده به جشن تولد بزرگ (خندونک) مشترک پدر و خاله مرجان برگزار شده توسط مادرمان و در پاسخ به برگزاری جشن مشترک تولد مادر و عمو داود در بهمن ماه 95 و برگزار شده توسط خاله مرجانجشن

 

 


و ترکیبی از کودکان دهۀ مبارک شصت و فشن های امروزی!درسخوان

 

 


و از آن کارهای ناب و سیب زمینی پزان به مدد فویل آلومینیوم و آتش!خوشمزه

 

 


و دیگر روزی از آبان ماه در بوستان یاس و راهنمای دو قلوهای همسفر گرجستان!سوت

 

 


و به سبک بچه هایی که روی پیشانی شان علامت بعلاوه به نشانی بسیار مثبت بودن دارند!فرشته

 

 


و از جمله جشن تولدهای برگزار شده در کلاسآرام

 

 


و شروع پاییز با حضور در سیرک و صرفا پفک خوردنِ پسرک، بی تفاوت به آن چه اجرا می شود و صرفا جیغ و هورای مادر!خندونک

 

 


و حضور در جشن سالگرد ازدواج دایی محسنجشن

 

 


و برگزاری جشن تولد غافلگیرانه برای دایی محسن توسط الهام بانو و همسر!راضی

 

 


و لیف باب اسفنجی هدیه ای از پیش دبستانی در کنار یار گرمابه و گلستان، پلنگ جانِ صورتی!بغل

و پایانِ پاییز دوست داشتنی و زیبا با شب یلدا که با حضور دایی محسن و همسر و نیز پسر خالۀ مادر در منزل گذشت و به علت سرگرم بودن میهمانان به خوردنخندونک و سرگرم بودن میزبان به آماده سازی خوراکی هابدبو، هیچ عکسی با قابلیت بارگزاری در این مکان از آن موجود نیست!قهر

پست بعدی: زمستانۀ 96عینک

پسندها (2)

نظرات (2)

مامان مریممامان مریم
27 اسفند 96 14:45
وای عاشق لباس فرم علیرضا شدم کهخندونک وای الهام دوباره شباهت ها...آیدین هم یه پلنگ صورتی داره ده بار من درزهاش رو دوختم انقدر تو همه بازی هاش هست...و هنوزم به یه چیزی گیر بده همه جا میبره حتی اگه لیف باشهخنده آخیش چقدر دلم واشدزیبا
الهام
پاسخ
لباس فرم که روز اول حسااابی ما رو شوکه کرد ولی بعدش باهاش کنار اومدیمخندونک چه جالبخنده علیرضا هم همینطوره. تو تعطیلات مدارس بخاطر آلودگی هوا که میخورد به امتحانات دانشگاه چند بار با خودم بردمش سر جلسه پلنگ صورتیشو می آورد با خودش ولی بهش می گفتم بذار تو ماشین میذاشت و تو دانشگاه نمی آورد بعد که بر می گشتیم می گفت مامان پلنگ صورتی خیلی دلش میخواست بیاد دانشگاه و ببینهدرسخوان
مامان مریممامان مریم
7 فروردین 97 21:19
وای آیدین هم گیرهاش لحظه ایهخنده دیگه الان میدونم گیر بده بزارم تا ماشین بیاره موقع پیاده شدن اصلا یادش،میره گیر بود که اون اسباب بازی رو بیاره البته گاهی اولش میگم فقط تا ماشین...عاشق این شباهت هام آخهزیبا خوب بزار پلنگ صورتی هم دانشگاه رفته بشه دیگهههههخنده
الهام
پاسخ
واقعا این شباهت های بچه ها عجیب و دوست داشتنیهفرشته