خواب با اعمال شاقه....
ساعت 11 شب بود و مادرمان در اقدام برای خاموش کردن لپ تاب در حال بستن صفحات باز شده بودند که ناگهان در یکی از صفحات متوجه حضور یک فرصت استثنائی خوب در زمینۀ کاری خود شدند.... و از آن جا که فقط تا فردا روز فرصت باقی مانده بود علی رغم خواب فراوانی که بر پلک هایشان چیره شده بود، فرصت را غنیمت شمرده و اقدام به اپلای کردند.
ما نیز شیشه شیرمان را تحویل گرفته بودیم و در معیت بابای خوابمان مشغول خوردن بودیم...
ولی بعد از خوردن شیشه شیر بر خلاف همیشه خوابمان نبرد و تصمیم به رژه رفتن در منزل گرفتیم و از آن جا که باز مداد به دست از مادرمان تقاضای کشیدنِ "تُ" داشتیم ایشان ضمن روشن نمودنِ تلویزیون فرصت را غنیمت شمرده ما را جلوی آن میخکوب کردند تا به امورات خود برسند....
در حالی که مادرمان غرق در نوشتن یک کاور لِتِر بودند ما نیز غرق در تلویزیون بودیم....
ساعت یک و ربع بود که اپلای مادرمان با موفقیت به پایان رسید و در حالی که چشمانشان باز نمی شد مسواک به دست راهی دستشویی بودند که تلویزیون را روشن یافتند و طفل خود را در خواب ناز دیدند....
و به جای این که دلشان برایمان کباب شود و سریعا ما را به تخت خود منتقل کنند اول از همه رفتند سراغ دوربین خود....و این ما بودیم که دراز به دراز نقش بر زمین شده بودیم و پاهایمان به زیر مبل رفته بود و هنوز کسی نمی داند که چه ساعتی خوابمان برده است...
آخرش ما ناچار می شویم در اعتراض به این رفتار ناجوانمردانۀ مادرمان به مرکز رسیدگی به امور جرائم اینترنتی شکایت کنیم و از ایشان بخواهیم که :" عاقا ضمن برقراری حکومت نظامی اینترنتی در منزل ما، لطفا اینترنتِ ما را از ساعتِ ده شب به بعد قطع کنید"