زندگی من از تولد تا شش ماهگی...
در ادامه پروژه ترکوندن مامانم که قرار شد همه عکس هایی رو که قبلا واسم نذاشته بود و بذاره امروز نوبت به عکس ها و خاطرات تولد تا شش ماهگیه منه. و علیرضا متولد شد....این اولین عکس منه .... من تا ده روزگی خونه خودمون بودم و مادرجونم پیش ما بود. از ده روزگی رفتیم شهرستان خونه مادرجونم.و من مثل مارکوپولو به یه سفر حدود هزار کیلومتری رفتم. بابام بخاطر من از تهران تا مشهد و یه سره رانندگی کرد که من و مامانم اذیت نشیم و از اونجا که مامانم تا اسفند مرخصی زایمان بود و بابام یه پروژه تو مشهد گرفته بود ما خونه مادرجونم جا خوش کردیم و موندگار شدیم....البته ما فقط اونجا موندیم که اونا دلتنگمون نباشند!!!! من یه ماه اول و که شب و رو...