علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

و سالی که نو می شود...

بالاخره تعطیلات نوروزی نیز به پایان رسید و ما از هتلِ حدودِ  هفت....هشت... ستاره به منزل باز گشتیم یادش به خیر و خوبی باد حالا دیگر از عید دیدنی رفتن و هرگز میزبان نشدن خبری نیست دیگر خبری نیست از گشت و گزارهای بی دغدغه و باز گشتن به وقتِ گرسنگی و پذیرایی شدن به رسم رستوران های هفت...هشت ستاره دیگر خبری نیست از پسر خالۀ سوگلی شدن و باج دادنِ امیر علی جان و مصطفی خان که دمی بیش تر با ایشان اوقات بگذرانیم و ایضاً از پسرعموی سوگلی شدن برای مهدی جانمان و نیز پسر دایی سوگلی شدن برای مینا و مهتاب و رضا کوچولو و از همۀ این ها مهم تر خبری نیست از نوۀ سوگلی شدن و برانگیختنِ حسادت سایرِ نوه ها    حالا ما...
16 فروردين 1393

تولد مطهره بانو

دو هفته ای می شود که مطهره خانم دخترِ عمو داود (رفیقِ شفیقِ بابایمان ) قدم به دنیای زیبای بابا و مادرش گذاشته است و ایشان را بسی خوشحال نموده است پنج شنبه شب عمو داود به شکرانۀ در آغوش گرفتن مطهره بانو میهمانی بزرگی ترتیب دادند و به ما در منزل ایشان بسی خوش گذشت به محض ورود به منزلِ  عمو داود، اینجانب لبخند بر لب تریپ میزبانی اتخاذ نموده و بسیار روابط عمومی قوی از خود ساطع نموده و چشممان به در بود و هر میهمانی که وارد می شد با این که خیلی از آن ها را حتی یک بار هم ندیده بودیم جلو می رفتیم و دست می دادیم؛ گویی سال هاست آن ها را می شناسیم جالب این جاست که علاقۀ ما به دوستی با بزرگ ترها بسی بیشتر از علاقه مان به دوستی با بچه ...
25 اسفند 1392

برف می آیــــــــــــــد...

سلام به دوستان با محبت و رفقای شفیق این پست صرفاً جهت اعلامِ زنده بودنِ اینجانب و خانواده روی نت می رود... سفر یک روزۀ شیراز+ یک روز رفت و یک روز برگشت، پنجشنبۀ پیش به پایان رسید و ما بدون رفتن به بندرعباس و قشم به ولایت برگشته و کنگر را خورده و لنگر را به طرز فجیعی انداخته ایم و کماکان در ولایت به سر می بریم و آخرین روزهای تعطیلات زمستانی مادرمان را در معیت خانوادۀ پدری و مادری مان سپری می کنیم این پست خارج از نوبت و قبل از به جای گذاشتنِ خاطراتِ شیرین مان از سفر به شیراز در این مکان به ثبت می رسد... همین یکشنبه بود که بالاخره چشمانِ منتظر و رو به آسمانِ باباجانمان روی برف را دیدند .... البته نه از آن برف های شِدیدی ...
15 بهمن 1392

آسمان شب

شک ندارم به شدت حس کنجکاوی شما گل کرده و دلت می خواهد بدانی این خط ها چیست؟ کمی تفکر کن و حتـــــــــــــــــــــــــــــــماً برو به ادامۀ مطلب.... در ادامۀ نمایش هنرنمایی های خودمان، این بار به نمایش هنرهای مادرمان پرداخته ایم!!! سال 1380 بود که مادرمان با ارائۀ روش جدیدی برای اندازه گیری ضریب انبساط طولی، برای شرکت در گردهمایی دانش آموزی فیزیک ایران عازم یزد شد... در آن گردهمایی مادرمان با شخصی به نام اوشین زاکاریان آشنا شد که با عکاسی از آسمان شب هنری زیبا را به نمایش گذاشته بود... یک سال گذشت و مادرمان یک دوربین عکاسی آنالوگ زنیت خرید و تصمیم گرفت ایشان نیز به عکسبرداری از آسمان شب بپردازند... اس...
22 شهريور 1392

23=1+11

یه نگاه به نوار بالای وبلاگم بنداز... دقیقاً یه سال و یازده ماه و 0 روز.... یعنی" 1سال+11 ماه" پیش در چنین روزی ساعت 14 و بیست و پنج دقیقه اومدم به دنیای مامان و بابام بـــــــــــــــــــــــــله امروز بیست و سومین ماه تولدمه بچه ها... طبق معمول مامانم تازه صبح یادش اومده که امروز 25 اُمه...حالا مناسبت های خودش و بابام مثل سالگرد ازدواج و تولدهاشون رو یادشون نمیره ولی بیست و سه ماهگی منو یادشون میره....اونم درست در شرایطی که همش 8 روز دیگه مونده به تولد قمریِ من (نیمۀ ماه مبارک رمضان) و یه ماه دیگه به تولد دو سالگیم... و صد البته از مامانی که بیست و سه ماهگیم و یادش رفته نمیشه انتظار داشت عکس های قشنگم و...
25 تير 1392

دست نگه دارید!!!

سلام به خاله جون های محترم و عزیز و دوست داشتنی و ناناز و .....خیلی خوبِ خوبِ خوبِ خودم... اصلا نمی تونید تصور کنید چقدر همتون و دوست دارم مخصوصا خاله های مهربونی رو که الان بر طبق خواستۀ من عمل کنند!!! این سری از خاله ها رو ده ه ه ه ه ه ه تا دوست دارم... بدون شک همه می دونید که نی نی وبلاگ داره یه مسابقه برگزار می کنه با عنوان "غذا خوردنِ نی نی ها" و یا به عبارتی "نی نی شکمو"... هر کی ندونه شما که همیشه همراهِ من بودی می دونی که حداقل تو این شکمو بودن و غذا خوردن من گویِ سبقت و از همه می رُبایم!!! نکتۀ بعدی این که مامانِ من طبق معمول دیر دست به کار شده و میخواد ضربتی هم عمل کنه!!! امروز مامان چند تا عکس رو برای مسابقه ف...
5 تير 1392

دو ماه مونده به....

سلام...سلام.... امروز منم به جمع نی نی های 22 ماهۀ تمام پیوستم... و می بینی که هر روز دارم به مرزِ مردانگی نزدیک تر میشم... به زودی در این مکان عکس های 22 ماهگیِ علیرضا گلِ گلاب آپلود می شود.... بازدید برای عموم آزاد است... زیاد منتظر نمی مونی دوستم!!! ---------------------------------------------------------------------------------------- جهت مشاهدۀ عکس ها با من بیا ادامۀ مطلب ...
26 خرداد 1392

الوعده وفا...

مامانم تصمیم گرفته بود که عکس های 20 ماهگی منو بذاره تو وبم و اضافه کنه به ادامۀ پست"بیست ماه تمام". و از اون جا که تصمیمش از نوع تصمیم های کبری ست که عملی میشه ولی با تاخیر فراوان...حالا عکس ها اضافه شد منتها تو یه پست مجزا اونم بخاطر جلوگیری از به هم خوردن تاریخ ها. حالا من 21 ماه و دوازده روزم شده و این شما و اینم عکس های 20ماهگی من... ادامۀ عکس ها در ادامۀ مطلب عکس سمت راست این تصویر برای 8 ماهگیه منه و عکس سمت چپ برای یه سال بعد یعنی 20 ماهگی...تفاوت رو احساس می کنی..مرد شدنم و میگم دیگه!!! ممنون که منو دیدی... منم بووووووووووووووووووووووووووس... ...
7 خرداد 1392
1