23=1+11
یه نگاه به نوار بالای وبلاگم بنداز...
دقیقاً یه سال و یازده ماه و 0 روز....
یعنی" 1سال+11 ماه" پیش در چنین روزی ساعت 14 و بیست و پنج دقیقه اومدم به دنیای مامان و بابام
بـــــــــــــــــــــــــله امروز بیست و سومین ماه تولدمه بچه ها...
طبق معمول مامانم تازه صبح یادش اومده که امروز 25 اُمه...حالا مناسبت های خودش و بابام مثل سالگرد ازدواج و تولدهاشون رو یادشون نمیره ولی بیست و سه ماهگی منو یادشون میره....اونم درست در شرایطی که همش 8 روز دیگه مونده به تولد قمریِ من (نیمۀ ماه مبارک رمضان) و یه ماه دیگه به تولد دو سالگیم...
و صد البته از مامانی که بیست و سه ماهگیم و یادش رفته نمیشه انتظار داشت عکس های قشنگم و بذاره تو وبم...
به زودی این پُست با زیباترین عکس ها ویرایش می شه...
و اما..
تشکر ویژه از خاله زهره که صبح زود تولد بیست و سه ماهگی مو و تبریک گفت...
و سخنی با خاله هنگامۀ عزیزم:" خاله جون دلم بد جوری برای شما و بچه ها تنگیده... زود بیا خونمون...."
----------------------------------------------------------------------------------------
چند روز بعد نوشت: عکس های ماه بیست و سوم از زندگیم و می تونی در ادامۀ مطلب ببینی...
حتما ببین....مامانم کلــــــــــــــــــــــــی زحمت کشیده!!
خسته نباشی دوست عزیز...واقعا همت کردی این همه عکس و تا آخر دیدی!!