علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

اندر احوالات غنائم سالگرد ازدواجِ..

1392/4/25 11:20
نویسنده : الهام
1,698 بازدید
اشتراک گذاری

خدا رو شکر، حالم خیلی خوبه!

از دیروز صبح که از خواب بیدار شدم حسابی سرگرمم با این لباس کیکی که بابام به مناسبت سالگرد ازدواجِ مامان و بابام خریده بود!!

من فکر می کنم یک لباس کیک مثلِ همۀ ما می تونه نقش های مختلفی داشته باشه...مثلا می تونه یه پارکینگ باشه....پارکینگ ماشین های کوچیک و بزرگ... این طوری...

و یا می تونه نرم کننده ای باشه برای نشیمنگاهِ مبارک وقتی که بر موتورم سوار میشم....

در این حالت دو تا نقش رو می پذیره...هم نرم کنندۀ نشیمنگاه و هم سرگرم کنندۀ پسرکی همه کارۀ هیچ کاره، که اسباب بازی های خودش براش خیییییییییییلی تکراری شده!!

در هر صورت...

مهم نیست که چه نقشی رو می پذیره، مهم اینه که نقشی رو که می پذیره به نحو احسن انجام بده.....

هر چی که نقش مهم تر باشه و بزرگ تر، حس مسئولیت پذیری باید بالاتر بره و تقوا باید بالاتر بره و هوشیاری باید بالاتر بره، و دغدغۀ مردم داری باید بالاتر بره...و...

و اِلّا عاقبت شیر تو شیر میشه بدجور...(فرهنگستانِ ادبِ کودکان از این پس به جای واژۀ "خر تو خر" که مخصوص کاربرد بزرگ ترهاست از واژۀ مودبانۀ شیر تو شیر استفاده می کند!!!)

در ادامۀ مطلب می تونی نقش های مختلفی رو که این لباس کیک می تونه بپذیره رو ببینی... و از همه مهم تر از نقشِ من و مامانم و خودت آگاهی پیدا کنی....

و اما این لباس کیک درست شبیه همۀ ما برای پذیرش این نقش نیاز به آماده سازی داره....و من کمکش می کنم..

و حالا

عدالت حکم می کنه که قبل از سواری گرفتن از این لباس کیک، مقداری بهش حال بدیم و ببریمش دَدَررر موتور سواری...

و حالا با تغییر پوزیشن بهش بیشتر حال میدیم...

و حالا بر اساس همون عدالتی که گفتیم ازش سواری می گیریم!!

و دسته های موتور و میگیریم و دِ بررررررررررررو

اگه فکر می کنی با وجود این جعبۀ گنده تونستم بر موتورم سوار شم سخت در اشتباهی....

و اما نقش دوم: در اینجا در نقش بلند کنندۀ قد کودک عمل می کنه...آخه نیست که قدّم به تلویزیون نمیرسه!!

و در نهایت میشه سرگرم کننده و وسیلۀ اُخ شدنِ کودک...

و حالا ازش کمک می گیرم تا از تماشای تلویزیون احساس بهتری داشته باشم...

و حالا که یه جورایی منبر نشین شدم از این تریبون برای ناز و عشوه رفتن استفاده می کنم...

و حالا از این لباس کیک در نقش بار کامیون استفاده می کنم...واااااااااااااای که خیلی سنگینه... منم که مجـــــــــــــــــــــــــــــــبورم بار بزنم....آخه یکی اسلحه رو گرفته کنار گوشم !!!

و حالا دیگه همۀ بازی ها تموم شده و من در حالِ اندیشیدن به بازیِ جدیدم...

و ساعاتی بعد...

و در نهایت میشه نرم کنندۀ نشیمنگاه تو کامیونِ محبوبم...البته اگه موفق به نشستن بشم که نمیشم!!

بله بچه ها...

همۀ ما تو زندگیمون یه نقشی داریم...

مثلا من و شما یک کودکیم و نقشمون بازی کردنه و سرگرم کردنِ خودمون تا مزاحمِ مامانمون نشم و اجازه بدیم به کارهای مهمشون برسه!!!!مهم از اون نظر!!! مثلا مثل کارهای نی نی وبلاگی!!

نقشِ مامانم هم یه جورایی عکاسی و پُست نویسی و خاطره سازی و به عبارتی از همون کارهای مهمه...

و اما نقش خواننده ها این وسط چیه؟؟؟

این چه حرفیه که می زنی؟! خدا منو نبخشه اگه فکر کنم شما با خوندنِ مطالبِ ما سرِ کاری، نه اصــــــــــــــــلاً...

شما یه دنیا لطف و مهر و محبتی که به ما کلی انرژی مثبت تزریق می کنی....

...و من و مامانم تا دنیا دنیاست این همه لطفت و هرگز فراموش نمیکنیم و صد البته هرگز نمی تونیم این همه لطف شما رو جبران کنیم....

به امید بهروزی تک تکتون....

پسندها (1)

نظرات (7)

زهره(مامان فاطمه)
25 تیر 92 12:20
اول بهت تبریک میگم علیرضاجون
بیست وسومین ماه تولدت رو.
دوم قربون تو بشم که از هر چیزی وسیله سرگرمی درست میکنی. از همه بیشتر منبر نشینی بهت میاد عزیزکم

ممنون خاله جونم
همیشه یادم می مونه که شما اولین کسی بودید که تولد بیست و سه ماهگی مو تبریک گفتید...
دوستتون دارم ده ه ه ه ه ه ه ه ....تا
مامان آوینا
25 تیر 92 13:55
آفرین به این پسر خلاق

ممنون خاله مهدیۀ عزیزم.
مامان بردیا
26 تیر 92 1:25
مامانی برو حال کن با این همه خلاقیت.خودش سرِ خودشو گرم میکنه.مگه بده؟؟؟

خدا رو شکر که تنش سالمه و با خودش بازی می کنه....
ما هم در نقش آشغال جمع کن و یا بهتره بگم کارمند شهرداریِ خونه بقایای اسباب بازی هاش و جمع می کنیم و می ریزیم تو سطل آشغال!!
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
26 تیر 92 4:21
رفتم ادامه مطلب وای خدایا امان از دست بچه های لجوج و شیطون

می بینی زهرا جون
مامان امین
26 تیر 92 7:29
آفرین به این گل پسر باهوش که با بازیافت ها هم خودشو سرگرم میکنه این نشون میده که گل پسره ما ذهن خلاقی داره و در آینده انسان بزرگی در خاندان نوری خواهد شد.

واااااااااااای ممنون خاله فهیمه جونم
بازم شما با نظر پر از لطفتون من و مامانم و شرمنده کردید
این همه لطف شما رو هرگز فراموش نمیکنم.
طلایه
26 تیر 92 11:41
از دنیای واقعی و نامردیاش ! پناه آوردیم به دنیای مجازی ! غافل از اینکه آسمون همون آسمونه ...

تازه دنیای مجازی بدتر هم هست طلایه جون
یه وقتایی اصلا کاری به کسی نداری میاد اذیتت می کنه
ایشالا برای هیچ مسلمونی پیش نیاد!
خاله الهام
2 مرداد 92 10:27
خوشم مياد از هر چيزي نهايت استفاده رو ميكني

ما اینیم دیگـــــــــــــــــــــــــــــه!!