اندر احوالات غنائم سالگرد ازدواجِ..
خدا رو شکر، حالم خیلی خوبه!
از دیروز صبح که از خواب بیدار شدم حسابی سرگرمم با این لباس کیکی که بابام به مناسبت سالگرد ازدواجِ مامان و بابام خریده بود!!
من فکر می کنم یک لباس کیک مثلِ همۀ ما می تونه نقش های مختلفی داشته باشه...مثلا می تونه یه پارکینگ باشه....پارکینگ ماشین های کوچیک و بزرگ... این طوری...
و یا می تونه نرم کننده ای باشه برای نشیمنگاهِ مبارک وقتی که بر موتورم سوار میشم....
در این حالت دو تا نقش رو می پذیره...هم نرم کنندۀ نشیمنگاه و هم سرگرم کنندۀ پسرکی همه کارۀ هیچ کاره، که اسباب بازی های خودش براش خیییییییییییلی تکراری شده!!
در هر صورت...
مهم نیست که چه نقشی رو می پذیره، مهم اینه که نقشی رو که می پذیره به نحو احسن انجام بده.....
هر چی که نقش مهم تر باشه و بزرگ تر، حس مسئولیت پذیری باید بالاتر بره و تقوا باید بالاتر بره و هوشیاری باید بالاتر بره، و دغدغۀ مردم داری باید بالاتر بره...و...
و اِلّا عاقبت شیر تو شیر میشه بدجور...(فرهنگستانِ ادبِ کودکان از این پس به جای واژۀ "خر تو خر" که مخصوص کاربرد بزرگ ترهاست از واژۀ مودبانۀ شیر تو شیر استفاده می کند!!!)
در ادامۀ مطلب می تونی نقش های مختلفی رو که این لباس کیک می تونه بپذیره رو ببینی... و از همه مهم تر از نقشِ من و مامانم و خودت آگاهی پیدا کنی....
و اما این لباس کیک درست شبیه همۀ ما برای پذیرش این نقش نیاز به آماده سازی داره....و من کمکش می کنم..
و حالا
عدالت حکم می کنه که قبل از سواری گرفتن از این لباس کیک، مقداری بهش حال بدیم و ببریمش دَدَررر موتور سواری...
و حالا با تغییر پوزیشن بهش بیشتر حال میدیم...
و حالا بر اساس همون عدالتی که گفتیم ازش سواری می گیریم!!
و دسته های موتور و میگیریم و دِ بررررررررررررو
اگه فکر می کنی با وجود این جعبۀ گنده تونستم بر موتورم سوار شم سخت در اشتباهی....
و اما نقش دوم: در اینجا در نقش بلند کنندۀ قد کودک عمل می کنه...آخه نیست که قدّم به تلویزیون نمیرسه!!
و در نهایت میشه سرگرم کننده و وسیلۀ اُخ شدنِ کودک...
و حالا ازش کمک می گیرم تا از تماشای تلویزیون احساس بهتری داشته باشم...
و حالا که یه جورایی منبر نشین شدم از این تریبون برای ناز و عشوه رفتن استفاده می کنم...
و حالا از این لباس کیک در نقش بار کامیون استفاده می کنم...واااااااااااااای که خیلی سنگینه... منم که مجـــــــــــــــــــــــــــــــبورم بار بزنم....آخه یکی اسلحه رو گرفته کنار گوشم !!!
و حالا دیگه همۀ بازی ها تموم شده و من در حالِ اندیشیدن به بازیِ جدیدم...
و ساعاتی بعد...
و در نهایت میشه نرم کنندۀ نشیمنگاه تو کامیونِ محبوبم...البته اگه موفق به نشستن بشم که نمیشم!!
بله بچه ها...
همۀ ما تو زندگیمون یه نقشی داریم...
مثلا من و شما یک کودکیم و نقشمون بازی کردنه و سرگرم کردنِ خودمون تا مزاحمِ مامانمون نشم و اجازه بدیم به کارهای مهمشون برسه!!!!مهم از اون نظر!!! مثلا مثل کارهای نی نی وبلاگی!!
نقشِ مامانم هم یه جورایی عکاسی و پُست نویسی و خاطره سازی و به عبارتی از همون کارهای مهمه...
و اما نقش خواننده ها این وسط چیه؟؟؟
این چه حرفیه که می زنی؟! خدا منو نبخشه اگه فکر کنم شما با خوندنِ مطالبِ ما سرِ کاری، نه اصــــــــــــــــلاً...
شما یه دنیا لطف و مهر و محبتی که به ما کلی انرژی مثبت تزریق می کنی....
...و من و مامانم تا دنیا دنیاست این همه لطفت و هرگز فراموش نمیکنیم و صد البته هرگز نمی تونیم این همه لطف شما رو جبران کنیم....
به امید بهروزی تک تکتون....