الاکلنگ بازی حرفه ای...
بعد از اتمام یک رقابت نفس گیر انتخاباتی خُزَعبل نوشتن خیلی می چسبد...
راستش در تمام مدتی که مادرمان برای مسابقه تبلیغات می کرد دلش لک زده بود برای نوشتن همان خزعبلات همیشگی... ولی فرصتی پیش نمی آمد....
مطالب بد جوری روی هم تلنبار شده است و مادرمان قبل از عزیمت به مشهد قصد دارد یک کامپیوتر تکانی اساسی انجام دهد و تصاویر ما را به نت منتقل کند تا جایش امنِ امن باشد!!!
به یاد داری که چندی پیش یک وِرژِن جدید از الاکلنگ بازی را در معیت اهرمی با نام پای بابا و یا دایی محسن مان اختراع کرده بودیم؟؟؟
حالا بعد از گذشت چند هفته از آن اختراع، دیگر کسی حال و حوصلۀ اهرم شدن را ندارد، آخر می دانی ما مدتی چپ و راست همه اش صندلی را می آوردیم وسط و از هر کس در اطافمان بود تقاضای اهرم شدن می کردیم و در صورت امتناع طرف مقابل کارمان شده بود جیغ بنفش سر دادن... و این گونه شد که اهالی منزل بر آن شدند تا ما را ادب کنند و هیچ یک نقش اهرم شدن را نمی پذیرند....حالا ما مجبوریم از وسایل خانه به عنوان اهرم الاکلنگ مان کمک بگیریم....
امروز نقش اهرم بر عهدۀ این مبل مادر مُرده است... ما صندلی را در محل مخصوص جاسازی می کنیم و حالا که از اهرم داشتن و حفظ تعادل خود مطمئن هستیم روی صندلیمان لم می دهیم و با یک ژست امپراطور گونه احساس غرور می کنیم تا به اهالی منزل فخر بفروشیم که ما خودمان هم به تنهایی می توانیم الاکلنگ بازی کنیم و نیازی به کمکِ با منت شما نداریم!!
با بی تحرکی، زیاد حال نمی کنیم و حالا کمی دراز و نشست هم می رویم..
و از این که بازی به این باحالی پیدا کرده ایم خیـــــــــــــــــــــلی خوشحالیم و از خوشحالی آواز سر می دهیم....
پاهای نحیف ما را داشته باش...
این بازیِ پر تحرک خوراکِ حداکثر ده دقیقۀ ماست و ما باز هم احساسِ تکرّر بازی می کنیم....
حالا بی خیالِ آواز خوانی می شویم... خوب فکر می کنیم می بینیم بازیِ انفرادی اصلاً حال نمی دهد...
آخرِ سر با خود می اندیشیم که همان منت کشی از اهالی منزل به تنها بازی کردن می ارزد...
باباجانمان همیشه می گوید اگر اطرافت پر از گرگ هم باشد باز هم از تنها بودن بهتر است!!
ما هم که آخر نصیحت گوش کردن هستیم مخصوصاً نصیحت باباجانمان.....پس به سراغ دایی محسنِ مهربانمان می رویم... لبخندی ملیح تحویل می دهیم و دست در دستِ دایی محسن او را به سمت صندلی هدایت می کنیم تا نقش اهرم را بازی کند...
خودمان هم با آوازمان او را تشویق می کنیم تا با علاقۀ بیشتری به کار خود ادامه دهد!!!