بازی با قابلمه منو ببینید..
این قابلمه یادگاری دوران زندگی دانشجویی مامانمه و بعد از این که چند نسل دست به دست شده اینک من دارم ازش استفادۀ متفاوتی می کنم نمی دونید گذاشتن و برداشتن در قابلمه چه حالی میده... یکی از بهترین بازی های من چرخوندن قابلمه تو سینی یا روی سرامیکه. ...
کلاهم قشنگه؟؟
مامانم این سطل ها رو گذاشته تا من توپ و مکعب ها رو بندازم توش. فکر کنم هدفش تقویت نشونه گیری من بوده!!!! ولی من فکر می کنم این سطل ها می تونه کلاه خوبی باشه. به نظر شما این طور نیست؟؟؟؟ببیییییییینید... ...
این منم..اینجا آشپزخونمونه...اینا هم اسباب بازی های منه
میخوام سیب رنده کنم بخورم.. این عصای منه باهاش راه می رم ..... ...
لازمۀ نظم و ترتیب!
امان از دست این مامان...من هر روز کابینت و مرتب می کنم باز میاد همه چی رو بهم می ریزه!!! ...
اندر حکایت آرایشگاه رفتن علیرضا خان
سلام.چند وقته مامانم مرتب به بابام میگه منو ببره آرایشگاه ولی کی گوش بده... تا اینکه دیروز بابام رفت واسه گذرنامه اقدام کنه که فهمیدیم عکس منم باید باشه آخه من آدم مهمی هستم دیگه.... بالاخره امروز مامانم همت کرد و منو برد آرایشگاه زنانه تا سرم سبک شه. البته قبلا مامانم چند بار هنرش و رو سرم پیاده کرده و از اونجا که نتیجه خوب نبوده این بار ریسک نکرد.چند ماه قبل هم عمو مسعود جون موهام و کوتاه کرده بود. تا آب و رو سرم اسپری کردند شروع کردم به گریه کردن، از روی صندلی بلند شدم و مامانم و محکم گرفتم و از اون گریه های جانسوز سر دادم. مامانم تبدیل به درختی از مو شد و لباس های خودم هم پر شد از مو.. بی خیال هم نمی شدم مرتب داد می زدم ...
وقتی سه ماهم بود علی اصغر شدم...
محرم سال 90 من سه ماهه بودم. چند روز دیگه تا محرم فاصله بود که مامانم برام لباس علی اصغر خرید. امسال هنوز یه هفته به محرم مونده بود که مامان این سه تا عکس و فرستاد برای برنامه عمو قناد و منو نشون دادند... ...