علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

از مهد خوشم اومده

دیروز برای دومین بار با مامانم رفتم مهد. تا رسیدیم یه دختر کوچولو رو دیدم که داشت گریه میکرد.منم جوگیر شدم و فکر کردم مدلشه و همه باید گریه کنند بخاطر همین یه کم خودم و لوس کردم ولی بعدش که خاطره جون منو از مامانم گرفت و برد داخل پیش بچه ها آروم شدم و شروع کردم به بازی با بچه ها و به مامانم ثابت کردم که خیلی آقا هستم.... امروز هم با خوبی و خوشی رفتم مهد ولی آخرش که بابام دیر اومد دنبالم و همه رفته بودند دلم گرفت و یه خورده گریه کردم ولی بابام قول داده دیگه تکرار نشه.... از مهدم عکس ندارم که بذارم همه ببینید چقدر مهد به من خوش میگذره. به زودی عکس های جدید منو تو مهد خواهید دید. مامانم میگه اگه میدونست من اینقدر به مهد ع...
1 اسفند 1391

اولین روز مهد کودک

سلام...سلام... بالاخره منم علی رغم میل باطنی مامانم رفتم مهد... از شش ماهگی من که مرخصی زایمان مامانم تموم شد یک ماه تا آخر اسفند باید می رفت سر کار و مادرجونم یه هفته اومد تهران از من مراقبت کرد. بعدش مامان جونم یه هفته اومد و از بیستم اسفند هم که دانشگاه نیمه تعطیل شد و به خوبی گذشت.تعطیلات نوروز همه بسیج شدند و دنبال یه پرستار مهربون واسه من بودند و مامانم خیلی نگران بود تا اینکه بر حسب اتفاق و به لطف خدا خاله نسرین مهربون که از آشناهای دور مامان جونم بود و خونه اش نردیک ما بود دو ماه بعد از عید رو از من مراقبت کرد . من سه روز هفته رو می رفتم پیش خاله نسرین.... ترم مهر امسال خاله نسرین دیگه نمی تونست از من مراقبت کنه و من ...
30 بهمن 1391

باغ گیاه شناسی ملی ایران

این منم ،اینجا هم باغ ملی گیاه شناسی واقع در اتوبان تهران کرج نزدیکی پیکان شهر... یه روز با آوینا جون دوست صمیمی ام و خاله مهدیه و عمو مجید رفتیم باغ گیاهشناسی... ...
19 آبان 1391