علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

دارم کمک میکنم به مادر جونم...

اینقدر آدم حال میکنه یه مادرجون مهربون داشته باشه که کلی با حوصله باشه و همش به آدم آزادی عمل بده.....مثلا وقتی داره سیب زمینی نرم میکنه اگه بهش بگی بده منم این کار و بکنم نه نمیگه!!!   چیز خاصی نیست فقط میخواستم بگم عاشقتم مادر جونی!!!!! دلم برات تنگ شده کاش زود مامانم تعطیل شه بیایم دوباره خونتون و بازم بازی و آزادی مطلق.... ...
12 بهمن 1391

حرکات آکروباتیک جدید من

همش دلم میخواد بدوم... خدا نکنه فاطمه بیاد در خونه ما کاری داشته باشه اونوقته که منم سریع از فرصت سو استفاده می کنم میرم بغلش و چنان بهش میچسبم که هیچ کس نمیتونه منو از رفتن به خونه خاله و بازی با فاطمه منصرف کنه.....وقتی میرم خونه فاطمه خیلی با هم بازی می کنیم و همش میدویم و یک دو سه ورزش می کنیم منم مرتب میگم ئه ئو ئه(یک دو سه) چند روز که از فاطمه خبری نباشه با مامانم یک دو سه میکنم میدونی چطور؟ موقع عوض کردن پوشک فرار می کنم تا دنبالم کنه و بلند بلند می خندم و جیغ می زنم این کار برام خیلی لذت بخشه.... یه روز که از شلوار پوشیدن در می رفتم و داشتم حرکات آکروباتیک انجام میدادم و ببین...   خدا نکنه کسی بخ...
11 بهمن 1391

منم مثل امیرعلی عاشق جگرم..

این سیخ جگر سهم دایی علی بود که نخورد منم ترسیدم اسراف بشه مجبور شدم بخورمش دیگه..... ژست و حال می کنی ....پاها رو هم.... موها تاب داده... و بزن تو رگ جگر و .... جای شما خالی... البته از شدت ژست گیری بجای جگر یه کم سیخ هم خوردم... ...
11 بهمن 1391

دعا کنید هیچ بچه ای مریض نباشه

چند روزه مامانم حالش گرفته ست میدونی چرا؟ چند روز پیش که رفته بود به وبلاگ چند تا از نی نی ها سر زده بود از شانس مامانم همه شون مریض بودند این حالشو خیلی بد کرده بود... نی نی های کوچولو، مامانای مهربون همین الان که دارید این مطلب و میخونید برای سلامتی همه نی نی های مریض دعا کنید. الان تا یادتون نرفته دعا کنید که همه حالشون خوب شه. مامانی اگه شما هم به جای اینکه تو اینترنت بگردی و به وبلاگهای نی نی ها سر بزنی به کارای خودت برسی هم کارات عقب نمی افته هم این طوری حالت بد نمیشه و دچار یاس فلسفی نمیشی !!!! ...
10 بهمن 1391

خداحافظ به به...

همش میگم من مرد شدم میگی نه.... الان دیگه ده روزی میشه که به به نخوردم اونم بدون اعمال هیچ زوری. تا مامانم بهم به به نداد منم بی خیال شدم. آخه قبلا با اینکه در طول روز به به نمیخوردم و فقط شبها میخوردم ولی مامانمو بابت شیرخوردن اذیت میکردم تا اینکه خانم دکتر گفت دیکه به به نخورم و دیگه نخوردم. در طول شب چند بار بیدار میشم و بابام برام یه شیشه شیر آقا گاوه میاره منم میخورم و میخوابم....آخه من جی جی به به آقا گاوه دوست دارم. علیرضا دقیقا 1 سال و 5 ماه و سه روز به به خورده فردا نگید بیشتر خوردم.... ...
9 بهمن 1391