کنجکاوی!
مامانم همیشه میاد یه چیزی از این تو برمیداره. منم به محض این که می بینم رفته اونجا هر چی دستم باشه میندازم و سریع می رم سراغش ولی تا من میرسم درش بسته می شه...
چند بار تلاش کردم درش و باز کنم ولی نتونستم...
تا اینکه بالاخره تمام توانم و جمع کردم تا موفق بشم... می دونی میگن خواستن توانستن است....
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
وا....... کی روی در این نقاشی ها رو کشیده وای وای چه کار بدی!!!
دارم این نقاشی ها رو پاک می کنم اگه مامان ببینه خیلی ناراحت میشه!!!
به به چه سرده این جا. من عاشق چیزای سردم ... باید چیزای خوشمزه ای اینجا باشه
خیلی حیف شد درش باز نمیشه که ببینم چی توش هست. بهتره بی خیال این شم برم دنبال یه کار دیگه که باحال باشه...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی