علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

این آقایون که می بینید تنها پسرخاله های من هستند!!!!

1391/10/27 18:3
نویسنده : الهام
552 بازدید
اشتراک گذاری

همه چیز از اون جا شروع شد که تو هفته اخیر تلوزیون همش خونه آقام امام رضا رو نشون میداد....

مامان منم که خیلی دلش هوای حرم و کرده بود اینقدر ابراز احساسات کرد که بابام از رو رفت و به هر زحمتی که بود روز شهادت امام رضا بلیط گرفت که با هم بریم مشهد. البته ما واسه روز بعد شهادت امام، درست روزی که همه از مشهد برمیگشتند بلیط داشتیم ساعت 11 پریدیم و دو ساعت بعد خونه خاله جونم بودیم پیش امیرعلی و مصطفی....من همین یه دونه خاله رو دارم هاااااااااااااااا یادم نبود خاله زیاد دارم ولی از اون خاله ها!!!!!

بعد از ظهر با خاله جونم و گل پسراش رفتیم حرم البته بدون بابام و من چنان حالی از مامانم گرفتم که دستاش بخاطر برداشتن من داغون شد...خوب چیکار کنم دیگه خیلی بدخواب شده بودم همش نق میزدم...

آآآآآآآآآآآآآ الان فکر کردی پایین یه عکس می بینی از علیرضا کنار ضریح امام؟؟؟ نه جانم اینقدر مامانم و اذیت کردم که به صد متری ضریح هم نرسید حتی زیارت نامه کامل هم نتونست بخونه!!!!

نه نه نه .... تو صحن هم نمیشد عکس گرفت چون اینقدر هوا سرد بود که اگه شما هم اونجا بودی فرار میکردی میرفتی تو رواق ها!!!

البته خدا رو شکر من تا به حال حرم زیاد رفتم و عکس گرفتم ولی اینجا میخوام عکس جگر خوردن خودم و پسرخاله هام و بذارم که بعد از یک بازی طولانی خیلی چسبید....حتما میپرسی چه ربطی داره ؟؟؟؟ خوب ربطش به همون بی ربطیشه دیگه چشمک

البته بعد از دو روز که بابام بالاخره کاراش رو سر و سامون داد بعد از کلی امروز و فردا کردن در یک شب فوق العاده سرد که برف می بارید ما رو دوباره برد حرم و ...... جاتون واقعا خالی بود!!!!با وجود اون برف و سرما خونه آقا واقعا شلوغ بود فقط میتونم بگم ...همه میدونید چی میخوام بگم همه شما وقتی میرید پابوسش همین احساس و دارید!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)