علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

برای آوینا جانمان

1393/5/22 19:49
نویسنده : الهام
1,772 بازدید
اشتراک گذاری

دوست عزیزم آوینای دوست داشتنی دلم برایت بسی تنگ است.

تا ابد یادم می ماند که:

خوابیدی بدون لالایی و قـــــــــصه *** بگیر آسوده بخواب بی درد و غُصه

دیگه کابوس زمستون نمی بینی***توی خواب گُلای حسرت نمی چیـنی

دیگه خورشید چهره تُ نمی سوزونه *** جای سیلی های باد روش نمی مونه

دیگه بیدار نمی شی با نگرونـــــی*** یا با تردید که بری یا که بمونی

****

رفتی و آدمک ها رو جا گذاشتی *** قانونِ جنگل و زیرِ پا گذاشتی

اینجا قهرند سینه ها با مهربونی*** تُ تو جنگل نمی تونستی بمونی

دلتُ بردی با خود به جای دیگه *** اون جا که خدا برات لالایی میگه

می دونم می بینمت یه روز دوباره *** توی دنیایی که آدمک نداره

××××××××××××××××××××

دوستانِ عزیز مراسم خاکسپاری به علت تأخیر در نتیجۀ آزمایش DNA فردا صبح پنج شنبه 23 مرداد ماه انجام می  شود.

خاله مهدیه فردا صبح ساعت نه صبح در زادگاهش شهرستان نیشابور به خاک سپرده خواهد شد.

و آوینا جانمان در جوار بابای عزیزش در زادگاهِ پدرش شهرستان طبس به خاک سپرده خواهد شد.

لطفا دوستانی که به این جا سر می زنند برای آرامش این دوستان که دستشان از دنیا کوتاه است پنجشنبه شب نماز وحشت (نماز شب اول قبر) بخوانند. روزی همۀ ما به آن احتیاج پیدا خواهیم کرد.( مهدیه فرزند محمد، مجید فرزند حسن، و آوینا فرزند مجید)

سپاس که جویای احوالمان بودی و همدردی نمودی... خیالت راحت حالِ ما هم بهتر از قبل است و در کنارِ خانواده حالِ خوش تری داریم...

پسندها (10)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (50)

مامان هدیه
22 مرداد 93 19:59
چشم به دیده منت حتما می خوانم اگه قابل باشم
خاله منیره
22 مرداد 93 21:06
دلتُ بردی با خود به جای دیگه *** اون جا که خدا برات لالایی میگه بمیرم الهییییییی هنوز باور نمیکنم،از دیروز هزار بار به وب شما و اوینا سر زدم به امید اینکه ببینم برایمان نوشتین که حالشان خوب است،جا ماندن از هواپیما،مثل همان مردی که پنج ساعت قبل پرواز منصرف میشه از رفتنو دوستانش در پرواز... خدای خوبم حال همه مارا،حال الهاممان را که از بهترینها را ازدست داده بهتر کن..
محبوبه مامان ترنم
22 مرداد 93 21:42
سلام الهام جان. تسلیت می گم عزیزم. ماموریت کرج بودم که بهار بهم خبر داد. خیلی خیلی داغون شدم. الهی که روحشون قرین رحمت باشه.
ساناز
22 مرداد 93 22:43
الهام عزیزم خیلی خیلی ناراحت شدم روحشون شاد و قرین رحمت الهی ..
homa
23 مرداد 93 0:32
من از طریق نی نی سایت فهمیدم تسلیت میگم بهتون ایشااا غم اخرتون باشه خدا به بازماندگان صبر بده. با اینکه نمیشناختمشون ولی کلی گریه کردم دیگه چه برسه به اشنایان
زهرا
23 مرداد 93 0:54
خدایا چرا باید یه همچین اتفاقی بیفته با رفتن توی وب آوینا و با دیدن عکس هاشون هر لحظه حالم بدتر میشه ای کاش خانواده ها اجازه میدادن این خانواده عاشق در کنار هم تا ابد به خاک سپرده می شدند و این خانواده رو از هم جدا نمی کردند خدا بیامرزدشون
مامان مرمر
23 مرداد 93 1:27
خداوند شما را اجر صابرین دهد که حضرتش فرمود: وبشرالذین اصابتهم مصیبه قالو انا لله وانا الیه راجعون... درگذشت آوینا و پدر ومادرش چنان سنگین وجانسوز است که به دشواری به باور می نشیند...ولی در برابر تقدیر حضرت پروردگار چاره ای جز تسلیم و رضا نیست... این ماتم جانگداز را به شما تسلیت عرض میکنم وبرای شما صبر و اجر وبرای آن سفر کرده ها علو درجات را طلب میکنم...
مامان مرمر
23 مرداد 93 1:35
مشیت الهی بر این تعلق گرفته که بهار فرحناک زندگی را خزانی ماتم زده به انتظار بنشیند.... واین بارزترین تفسیر فلسفه آفرینش در فراخنای بی کران هستی ویگانه راز جاودانگی اوست... ......................ترک یارتان بر شما تسلیت باد........
فائزه مامانه سوگند
23 مرداد 93 1:49
خدا رحمتشون کنه عزیزم
مامان وبابا
23 مرداد 93 4:18
خدارحمتشون کنه... اللهم صل علی محمدوآل محمد
زهرا مامان ایلیا جون
23 مرداد 93 5:45
دلم میخواااد فقط گریه کنم نه دلم میخواااد همومن بریم پیش اوینا و از این زندگی پوچ خلاص شیم
مامان احسان
23 مرداد 93 8:01
سلام الهام جان گریه امانم نمیده چقدر سخته و دردناک خدارحمتشون کنه
مامان احسان
23 مرداد 93 8:04
راستی چرا کنار هم دفنشون نمیکنند آخه مهدیه جون گناه داره از بچه و شوهرش دور وای خدای من چقدر سخته
مامی کیانا
23 مرداد 93 8:19
واي خداي من سرصبحي چقدر پرغصه شدم بغض گلومو گرفته براشون طلب آمرزش دارم با ديدن وب آوينا جون اصلا باورم نميشه خيلي بهم ريختم
سحر
23 مرداد 93 8:55
من آن گل پرپر شده دست زمانم بر سنگ مزارم بنويسيد، جوانم به مقصد نرسيده به سرآمد سفرم زود اين حادثة شوم کجا بود،‌ندانم؟
مامان کیانا و صدرا
23 مرداد 93 9:01
بدون اینکه بدونم و مهدیه جونو بشناسم فهمیدم خواهر عزیز یکی از همکاران فرهنگی ماستبرای مهدیه ی عزیز و آوینای نازنین و معصوم و پدر مهربونش از خداوند طلب آمرزش و برای خانواده های داغدارشون طلب صبر دارمامروز شمار زیادی از مردم نیشابور در تشییع جنازه مهدیه عزیز شرکت میکنند.روحش شاد
مامان کیامهر
23 مرداد 93 9:25
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
مامان پارسا
23 مرداد 93 9:45
کاش مهدیه جانم کنار شوهر و بچش دفن میکردن اینا که با هم رفتن چرا میخوان از هم دورشون کنن؟؟
مامانی و بابایی
23 مرداد 93 10:02
انشاالله خدا به خانواده هاشون صبر بده واقعا مصیبت بزرگی هست و روح سه عزیز از دست رفته شاد و یادشون گرامی
مامان نیایش
23 مرداد 93 12:55
خدا بهت صبر بده واقعا قلبم گرفت واشکم جاری شد.اوینا دیگه بین ما نیست.
مامان زری
23 مرداد 93 14:55
چرا جدا خاکشون می کنن؟گناه داره. مادرو از بچه اش جدا خاک می کنن؟
مامان مژده
23 مرداد 93 15:09
تسلیت میگم چرا مامان و بچه رو از هم دور میکنن؟
فاطمه
23 مرداد 93 15:27
خدابیامرزدشون واقعاسخته دلم خیلی گرفت اماتوروخدااویناجونوکنارمامانش به خاک بسپاریدسخته واقعا امیدوارم خدابهتون صبربده
بهار
23 مرداد 93 15:49
خوبه که پدر و مادر همراه فرزند رفتند و داغ فرزند ندیدن.خدا بیامرزه
مامان آنيسا
23 مرداد 93 15:52
آخه چرا جدا خاکشون میکنن اینکه خیلی بده
مامان مهناز
23 مرداد 93 16:15
خدا رحمتشون کنه ، روحشون شاد یادشون گرامی
مامان فهیمه
23 مرداد 93 19:30
تسلیت واژه کوچکیست در برابر غم بزرگ شما از خداوند صبر برای شما و خانواده محترم خواهانم امیدوارم که غم آخر زندگیتان باشد
مامانی فاطمه
24 مرداد 93 13:26
سلام به الهام عزیزم خداروشکر که حالتون بهتره کاش جدا به خاک نمیسپاردنشون جداکردن مادر از فرزند خیلی خیلی سخته حتما معذوراتی بوده بازم تسلیت میگم عزیزم
مامانی فاطمه
24 مرداد 93 13:47
الهام جون زود زود بیا پیشمون منتظرتیم
یه دوست
24 مرداد 93 15:30
الهی بمیرم برای مهدیه ....چرا مادر و از بچش جدا کردن اخه ..
صدف
24 مرداد 93 15:32
هنوز از اون روز حال منم خوب نیست . لحظه ای صورت آوینا از جلوی چشمام کنار نمیره ... فرشته کوچولو ... چقد زود رفت ... فقط از خدا برای شما و خانواده هاشون صبر میخام .
سعیده
24 مرداد 93 17:06
تسلیت میگم خدا به شما و همه ی اطرافیانشون صبر بده.
یگانه جون
24 مرداد 93 18:32
وااااااااااااااااااااااایی بمیرم الهی.......کل خانواده شون فوت کردن؟؟ آویناجونم امیدوارم هرجا هستی که مطمئنم تو بهشتی، جات خوب باشه عزیزم کاش بودی.... منم هرروز به امید اینکه مامان آوینا یا خودش خبرسلامتی شون رو بنویسه به وبلاگ میرم ولی........ آویناجونم....... من واست تو وبلاگت هم کامنت گذاشتم برات.... عزیزم فکر کنم آسمون رو خیییلی بیشتر از زمین دوس داشتی
یگانه جون
24 مرداد 93 18:35
الهام جون من به شما هم تسلیت میگم امیدوارم این آخرین باری باشه که عزرائیل سراغ عزیزانتون میاد از طرف یگانه
مامان مريم
24 مرداد 93 18:48
روحشون قرین آرامش باشه .حتما آرینا جون مامان و باباش رو با خودش تو بهترین جای بهشت میبره .الهام جون باور کن خیلی خانواده خوشبختی بودن و خداخیلی دوستشون داشت که باهم بردشون پیش خودش
مامان سمین
25 مرداد 93 2:52
سلام الهام جان از صمیم قلب تسلیت میگم.قلب مادر همیشه برای فرزند میتپه وقتی قلبش از تپش ایستاد دلیل بر دوست نداشتنش نیست اجباره خداکنه دلیل جداکردن مادر از فرزند انقدر قانع کننده بوده باشه که روحش رو در عذاب نزاره هرچند مرگ هم نمیتونه اونارو از هم جدا کنه اونا الان هم کنار همدیگه هستن
♥مامان آمیتیس و علی♥
25 مرداد 93 11:11
خدا رحمتشون کنه روحشون شاد باشه ایشالا کاش سه تاشون کنار هم دفن میشدن
♥مامان آمیتیس و علی♥
25 مرداد 93 11:23
کاش لااقل آوینا جونو کنار مامانش به خاک میسپردن وای خدایا چقدر سخته
افسانه مامان هیچکس!
25 مرداد 93 14:27
خدایا قلبم گرفت از این حادثه تلخ.با اینکه نمیشناختمشون ولی خیلی به هم ریختم و سرم داره از درد منفجر میشه.خدایا بیامرزشون و به بازماندگانشون صبر بده که مطمئنم از دادن سه تا عزیز با هم و اینجور معصومانه خیلی دردناکه.آه الهام عزیز با اینکه نمیشناسمت ولی از صمیم قلبم بهت تسلیت میگم و آرزو میکنم در کنار خانواده ات آرامش داشته باشی.بازم متاسفم دوست عزیزم
مامان ناهید
25 مرداد 93 15:59
سلام عزیزم الهام جون خوبید؟ چه زود گذشت ولی مطمئنم برای خانواده اش این مدت یک قرن گذشت چه زود همه چیز جمع جور شد چه زود پرکشیدن ....این رسم طبیعت است خدا بیامرزد وبهشت برین جایگاهشان باد خدا به شما هم اجر دهد که این مدت همدرد خانواده شان بودید
اعظم مامانه زهرا
25 مرداد 93 19:38
سلام...خیلی متاثر شدم....بهت تسلیت می گم دوست عزیز...خدا رحمتشون کنه
سارا
26 مرداد 93 0:11
سلام وااااااای
gharibeh
26 مرداد 93 2:03
ﺍﺯ 4ﺷﻨﺒﻪ ﻛﻪاﺍﺗﻔﺎﻗﻲ ﻣﺎﺟﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺭﻭ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ و ﻋﻜﺴﻬﺎﻱ ﺍﻭﻳﻨﺎ ﺟﻮﻥ ﺭﻭ ﺩﻳﺪﻡ ﺑﻐﺾ ﻋﺠﻴﺒﻲ ﺩﺍﺭﻡ.5ﺷﻨﺒﻪ ﺷﺐ ﺩﻭﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯ ﻭﺣﺸﺖ ﺧﻮﻧﺪﻡ. ﺧﺪﺍ ﺭﻭﺣﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﻗﺮﻳﻦ ﺭﺣﻤﺖ ﻛﻨﻪ. ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﺭﺩﻧﺎﻛﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ و ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﺗﺴﻠﻴﺖمﻣﻴﻜﻢ و ﻃﻠﺐ ﺻﺒﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻳﻤﻬﺮﺑﻮﻥ ﻣﻴﻜﻨﻢ.ﺣﺘﻤﺎ ﺑﻨﺪﻩ هاي ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩبﺑﺪﺭ ﺍﻭﻳﻨﺎﺟﻮﻥ ﻣﻴﺮﻓﺘﻦ,...
مامانی ماهان جون
26 مرداد 93 8:22
نباید از هم جداشون میکردن...باید پیش هم خاک میشدننننننننننننننن..مگه خودشون با هم رفتنشون اینو نمیخواستن...........ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
مامانی ماهان جون
26 مرداد 93 8:23
الهام جان برا لالایی غم انگیزی که گذاشتی دلم ریش ریش شد.......................
لی لی مامی آرشیدا
26 مرداد 93 16:06
زهرا مامان ایلیا جون
27 مرداد 93 17:18
من از قانون جنگل از ادمک هااای این جنگل بیزارم واااااااااااااای بیزار بیزار بیزر
مامان نازنین جون
27 مرداد 93 23:12
بهت تسلیت میگم الهام جونروحشون شاد ویادشون تا ابد گرامی
مامان طاها
29 مرداد 93 16:42
خیلی شوکه شدم خدا رحمتشون کنه واقعا غم انگیزه.
خانوم گلی
7 آبان 93 23:57
باورش واقعا سخته... وقتی این پستت و خوندم فقط تونستم اشک بریزم.... چرا سرنوشت تو این زمان براشون جدایی و رقم زد؟ بچه به این معصومی...خدایا؟؟؟؟؟؟حکمتتو شکر... ممنون از شما که هنوزم به یادشون هستی...
الهام
پاسخ