یک سرخه حصار آذری
بفرمایید ادامۀ مطلب و خاطرۀ دلنشین جمعه 21 امین روز آذرماه علیرضا خان در سرخه حصار را بخوانید...
جمعه ای که ما عاقبت به آرزوی دیرینۀ خود رسیده و موفق به انداختنِ ماشین به داخل جوب شدیم و قصد داریم از این هنرِ خود رونمایی نموده و آن را به تو نیز آموزش دهیم
امروز قصد داریم به شما فرآیند سقوط یک ماشین در جوب را آموزش دهیم...
مرحلۀ اول: ابتدا باید یک جوب بسازید و لازمۀ جوب ساختن حمل شن و ماسه به محل جوب سازی است پس بسم الله
سپس ماشین پلیس خود را بلند کرده و در محل مخصوص قرار می دهیم تا در جوب بیفتد حواس خود را جمع کنید که چرخش حتما داخل جوب باشد تاکید می کنیم:"چخا افتاد جوب"
خود را کاملا نقش بر زمین ساخته و زیرِ ماشین را چک میکنیم تا از افتادن چرخِ ماشین پلیس در جوب اطمینان حاصل کنیم پس از به آب دادنِ کامل دسته گل، مراتب را به بزرگترِ خود اطلاع می دهید و دستور می دهید حالا تک به تک با آقایانِ آتش نشان، پلیس، امدادگر و دکتر تماس بگیرند و اعلام کنند که هر چه سریع تر نیاز به حضور ماشین های آتش نشانی، پلیس، امداد، و آمبولانس داریم... راستی می توانید از دایی محسن خود به عنوان نقش اول این داستان یعنی تصادف کننده مایه بگذارید
و حالا ادامۀ گردش ما و بزرگ ترها در جنگل های سرخه حصار
درست وقتی دایی محسن مان در طلب هیزم به گشت و گذار در اطراف پرداخته و کلاً مقولۀ هیزم جمع کنی را به فراموشی سپرده اند و از دید پنهان شده اند، بابای ما به طلبِ هیزم به جنگل رفته اند
و ما هم چنان لبریز از لذتِ شن بازی و آب قُل قُل کنان
بفرمائید جگر و چای آتیشی
و با نزدیک شدنِ خورشید به خوابگاهش، هوا خنک و ما نیز پالتو لازم می شویم و این تریپ مان اصولا تریپ فیلم هندی ست و شاید هم تریپ کاراگاه گجت
و طبیعت اطراف...
و وقتی درختان جنگلی مرزی می شود بین سنگریزه های طبیعی و سنگ ریزه های مصنوعیِ ساختمان های مسکونی
و حُسن خطام این پست عکس هایی هنری ست از بابایمان که مادرمان به ثبت رسانده اند و اتفاقی هنری از آب در آمده است...
پی نوشت: از آن جا که مدت هاست مطالب مادرمان برای پست گذاری روی هم رفته است این روزها ایشان به قصد جبرانِ مافات مرتب پست می گذارند و نظرات پست های اخیر از آن جهت، یکی در میان غیرفعال می شود که شما برای ثبت نظر به زحمت نیفتید.
سپاس که هستی رفیق