علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

IQ Son

1393/9/29 13:03
نویسنده : الهام
2,231 بازدید
اشتراک گذاری

... و اما اندر حکایت کچل شدنِ علیرضا خانِ مو فرفروک!

یک هفته ای می شد که گهگاه دست های ما به سمت سرمان می رفت و خارش در آن احساس می شد (مخصوصاً در ساعات اولیۀ صبح). مادرِ ما هم که به علت آلرژیک بودنِ خودشان (مخصوصاً در پاییز)، عادت کرده اند همه چیز را به حساسیت فصلی ارتباط دهند شب ها در اتاقِ ما دستگاه بخور روشن می نمودند تا به حسابِ خود، خشکی پوستِ سرمان را چاره کنندعینک... بعد از چند روز و چاره نشدنِ خارشِ پوستِ سرمان، مادرمان به این نتیجه رسیدند که باید به انتظارِ پایانِ پاییز بنشینند تا حساسیت فصلی ما نیز به پایان برسد!درسخوان

چهارشنبۀ دو هفته قبل و درست بعد از انداختنِ عکس های یلدایی در مهد اکثریت هم سالانمان به منزل رفتند و سمپاشی عظیمی در مهد صورت گرفت! وقتی مادرمان برای بردنِ ما به مهد آمدند و ما را در کلاس پنج ساله ها دیدند و درهای ورودی بخش سه ساله ها را پلمپ یافتند... ضمنِ این که در گفتگو با مدیریت مهد، متوجه شدند که مهد مبتلا به شِپِش شده است! بله درست شنیدی! شـــِـــــپـــــِـــشتعجب با این که سالِ گذشته مهد آوینا جانمان نیز به این مشکل دچار شده بود ولی مادرمان در تمامِ مدت خارشِ سرمان به تنها چیزی که در موردِ خارش سرمان فکر نمی کردند مُعضَلِ شپش بود!تعجب

بر طبق اصلاعات قبلی که مادرمان از خاله مهدیه دریافت کرده بودند، در حین بازگشت به داروخانه رفته و یک عدد شامپو برای مبارزه با شپش تهیه کردند (شامپو پرمترین)...  بعد از بازگشت به منزل مادرمان اولین کاری که کردند نمازِ خود را که در آستانۀ قضا شدن بود(خجالت) خواندند و بدونِ این که حتی بعد از خستگیِ شش ساعت حرف زدن در کلاس درس، یک استکان چای بنوشند، دستورالعمل روی برگۀ راهنمای شامپو را مطالعه نمودند. این شامپو حاوی سم ضد شپش بود که باید ده دقیقه روی سر می ماند و به هیچ عنوان با چشم و دهان تماس پیدا نمی کرد! در نتیجه از آن جا که مادرمان استفادۀ بی ضرر و Safe از این شامپو را برای کودکی در سن ما ناممکن یافتند، به سرعت بی خیالِ شامپو زدن بر موهایمان شدند و ما را برهنه بر روی چهار پایه ای در دستشویی قرار دادند و دایی محسن مان با یک عدد ماشین به جانِ موهای ما افتادند... شیطانلازم به ذکر است که کوتاهیِ مو در واقع آخرین راه برای مبارزه با شپش است و البته ساده ترین راه! و درمان های خانگی بسیاری از قبیل سرکۀ رقیق شده و سس مایونز و ... وجود دارد ولی مادرِ ما در آن لحظه آنقدر خسته بودند که مستقیم رفتند سراغِ ساده ترین راهِ ممکنخندونک

نق زدیم و عاقبت سرمان کچل شد و چند نقطه هم به دلیل وول خوردن های فراوان مان زخم شد و بلافاصله عازم حمام شدیم! خلاصه این که ما از شپش رهایی یافتیم ولی حالا این مادرمان بودند که مانده بودند با ضد عفونی کردنِ تمام ملحفه ها و وسایل منزل!بدبو

چند روزی طول کشید تا لباس هایمان، تک تک ملحفه ها، روتختی، جلد متکاها و تک تک پتوها داخل ماشین لباسشویی قرار گیرند و با درجۀ حرارت بالایی از آب شسته شوند! همۀ این ها به یک طرف! مادرمان حساسیت زیادی به کوچک ترین سیاهی ریز پیدا کرده بودند و تا کوچک ترین نقطۀ سیاهی در گوشه و کنار می دیدند آن را متوقف نموده و می پرسیدند:"سیاهی کیستی؟!خندونکزبان" و همین طور به کوچک ترین خارشِ سر! طوری که بر طبق نوشته های برگۀ راهنمای شامپو، همۀ اعضای خانواده و حتی دایی محسن مان به دستور مادرمان مجبور به شستشوی موهای خود با شامپو پرمترین شدند و حتی خرید یک ذره بین برای بررسی دقیق وجود شپش در دستور کار قرار گرفتزبان

حساسیت مادرمان به شپش باعث شد از آرایشگر خانوادگی مان(زبان)، دایی محسن، بخواهند تا موهای خودشان را که در پنج سالِ اخیر نهایتاً از روی شانه پایین تر نیامده بود، به تیغِ قیچی بسپارند و زلف پریشان(زبان) را ده سانتیمتر پایین تر از حد معمول کوتاه کنند!

و دیگر بار همان قانونِ معروفِ چهارم نیوتن به حقیقت پیوست و از آن جا که مادرمان نیت کرده بودند که قُربةً الی الله موهای ما را در زمستان بلند کنند، یک قضیۀ صد در صد معکوس رُخ داد و زلفِ پریشان مان به باد رفتدلشکسته و چه خوب شد که به باد رفتنِ زلف مان پس از گرفتنِ عکس یلدایی صورت گرفت! والا یک عدد پسر کچل در یک پوزیشن سنتی یلدایی چه می شد...سبز

بعد از چهارشنبۀ مذکور و سم پاشی مهد، دیگر بار یکشنبۀ بعد (روز بعد از تعطیلیِ اربعین) نیز مهد تعطیل بود و سمپاشی شد! روز سه شنبه وقتی مادرمان برای برگرداندن مان به مهد آمده بودند با خیلِ عظیمی از دوستانِ کچل مان مواجه شدند! غمگین

 و مادرمان عمراً فکرش را هم نمی کردند وقتی در دوران کودکی خود که امکانات بهداشتی تا آن حد ناچیز بود، هرگز شپش ندیده اند چگونه است که این روزها و در اوجِ رعایت بهداشت و آن هم در پایتخت، شپش به عمقِ زندگی شان نفوذ کرده است و یک همزیستی مسالمت آمیز با سرِ دلبندشان را آغاز کرده است!!!زبان

البته که در این مقاله خوانده ایم که شپش به هیچ عنوان به بهداشت و سن و سطح و طبقۀ اجتماعی افراد مبتلا ارتباطی ندارد و همه چیز از یک تخم شپش و تکثیر آن آغاز می شود ولی قبول کن که علاقه مند کردنِ یک کودک به حمام رفتن یک اصل مهم در زندگی اش به شمار می رود! و البته که ما در زمینۀ حمام رفتن گوی سبقت را از همگان ربوده ایم! و اگر هم اکنون با دایی محسن مان از حمام بیرون بیاییم و دقایقی بعد حس کنیم بابایمان عزم حمام رفتن دارند، بیرون انداختن مان از حمام کار خود حضرت فیل است بس که حمام دوست هستیم... زیبا

خواندنِ این مقاله و مقالۀ بالا را نیز خیلی خیلی و برای روز مبادا به همگان سفارش می کنیم...آرام 

بر خود لازم دانستیم تجربۀ خود را در این زمینه در اختیارِ شما نیز قرار دهیم چون مطمئناً با ورود فرزندتان به مهد و پیش دبستانی و مدرسه هر کودکی می تواند در معرض شپش قرار گیرد! بر شما نیز لازم است به مانندِ ما به محضِ مشاهدۀ خارش سر در هر یک از اعضای خانواده، به کمک یک عدد ذره بین، همگان را تحت چکاپ شپشی قرار دهید!زبان

و عکس مقابل، آخرین عکسی است که روز قبل از کچل شدن از زلف پریشانِ ما به یادگار مانده استزیبا

نکتۀ جالب این قضیه معصومیتی است که در نگاه یک کودک کچل حس می شود! همان معصومیتی که ده روزی هست ما را از هر گونه قاطعیت به خرج دادنِ مادرمان به وقتِ بروز شیطنت هایمان مصون می دارد! و همواره محبتِ بیش از همیشه شان را نصیب مان می کند...راضی

و اما عکس های دوران کچلی!درسخوان

در عکس سمت راست ما صرفاً جهت اعمالِ تمامِ ژست نگیری و تمامِ لوس بازی مان به وقتِ عکس انداختن به صورت افقی در آمده ایم و در واقع ما در بیداری محض به سر می بریم و خود را به خواب زده ایمدروغگو ولی عکس سمت چپ عمق خوابمان را درست یک روز بعد از کچل شدن نشان می دهد و البته عمق معصویت مان رافرشته آن هم درست وقتی برای بازی بر تخت نارنجی که مادرمان پتوهای شسته شده را در آن قرار داده اند تا خانه تکانی کنند، دراز کشیده ایم و در همان پوزیشن و با دهانی باز خوابِ پادشاه هفتم را می بینیمخواب

لطفا همین حالا برای شفای همۀ کودکان مبتلا به سرطان دعا کنید...اللهم اشفِ کل مریض

××××××××××××××××××××××××××××××××××××

پی نوشت اول: اگرتصور کرده ای ما مهد را با تمامِ مزایایی که دارد بخاطر چند تخم شپش ناقابل رها می کنیم و خانه نشین می شویم سخت در اشتباهیخندونک زیرا مهد حتی با وجود شپش های گهگاهش باز هم مزایایش بدجور به معایبش می چربد!

پی نوشت دوم: لازم به ذکر است که این اولین بار بود که موهای ما طعمۀ تیغِ ماشین می شد و هر گونه پیشنهادِ کوتاهی موهایمان، حتی در نوزادی، همواره با مخالفت های مادرمان مواجه می شد... حالا خــــــــــــــــوب می توانی عُمق نفرت مادرِ ما را از کچلی دلبندش درک کنیدرسخوان

پی نوشت سوم: عنوان پست از روی کارتونِ بچگی هایت، "ای کیو سان"، انتخاب شده است، که در واقع همان IQ Son (پسر باهوش یا پسر آی کیو)  می باشد.

×××××××××××××××××××××××××××××××××××

از آن جا که این پست زیادی شپشی شدخنده صرفاً برای تعویض حس و حال شپشی ات، چند عکس از عاشقانه های آقای کچل و بابایش+ نقاش باشیِ کچل + آوازه خوانِ کچل در ادامۀ مطلب آپلود می شود!

به ادامۀ مطلب سر بزن رفیقمحبت

اگر تصور کرده ای این حرکات عاشقانه برای ژست گیری در مقابل دوربین از بابایمان سر زده است سخت در اشتباهی! بلکه عمراً بابای ما در مقابل دوربین این چنین ژست های فیلم هندی را پیاده نمایندزبان در واقع، این هنرِمادرمان بوده است که در بینِ ژست گیری های رسمی و خشک بابایمان عکس های ممتدی گرفته اند و این عاشقانه ها توسط عکاس و از بین ده ها عکس استخراج شده است تا ما در آینده در حسرت عاشقانه هایمان با بابا نمانیمعینک

و اینک این شما و این هم یک فقره نقاشِ کوچکِ کچل، که شباهت وافری به IQ Son دارد زیبا:

و یک فقره کودکِ کچلِ آوازه خوانفرشته:

و اینک بعد از گذشت ده روز از فرآیندِ کچل شدن موهایمان رشد خوبی داشته اند و انتظار می رود تا یک ماه آینده موهای فرفروک مان پریشان شود البته سوای قانون چهارم نیوتنخنده

بدرود رفیقمحبت روزگارت همواره عاری از شپش بادخندونکچشمک

پسندها (6)

نظرات (32)

مریم مامان آیدین
29 آذر 93 13:49
الهـــــــــــــــــــــــــــی چقدر نمکی شده علیرضای من اوا ببخشید سلام خوبی الهام جونم.....راستش من هم بودم شپش آخرین گزینه ای بود که به ذهنم خطور میکرد البته کاملا حق داری و اصلا به تمیزی و غیر تمیزی ربط نداره....من هم تو دوران ابتدایی بر اساس حماقت یه نفر بهش دچار شدم ولی کچل نشدیم.... اون موقع از بهداشت میومدن مدارس تا کنترل کنن.....یک بار که نوبت کلاس ما بود درست قبل از اینکه نوبت من بشه و تازه مامور مثلا بهداشت!!!دستکشش رو بعد چهل تا دانش آموز عوض کرده بود و قبل اینکه نوبت من بشه یه مامانب که روز قبل شپش تو سر بچش رویت شده بود برای معاینه مجدد بعد استفاده از صابون مخصوص اومد اونجا....اون خانوم موهای دخترک رو معاینه کرد و گفت هنوز شپش داره و بعد نوبت من بینوا بود و همون دستکش هارو فرو کرد لابلای موهای من تو موهام چیزی نبود و رفتم سر کلاسم ولی چند روز بعد خارش شروع شد و بعد هم خواهرم که شبها با هم میخوابیدیم و بعد معاینه مجدد شپش پیدا شد....از مدرسه و به خاطر معاینه!! یعنی از بچه ها نگرفتم از اون مامور بهداشت خسیس گرفتم که زورش اومده بود دستکش هاشو عوض کنه!!! مامانم از عطاری صابون مخصوص گرفت و با شونه دندون ریز تو حموم موهامونو چند بار صابون و شونه کرد و بعد از رویت اون موجودات چندش که از ترس چشم هامو بسته بودم و ضد عفونی ملحفه ها و پتو ها دیگه کار به کچلی نرسید خدارو شکر تو سن علیرضا حق داشتی بترسی از استفاده از شامپو ببین..... همین الان از مهداومدماگه تونستی باز منو بترسونی آیدین هم موهاش بلند شده و تازه مثل علیرضا فرفروک نیت و چون لخته حساااابی هپلی شده و روزی چند بار همسری اصرار که ببرش آرایشگاه و قصد من هم گوش قانون چهارم نیتن کر!!!بلند کردن موها تو زمستونه
الهام
پاسخ
سلام مریم جونمقربانِ محبتتاین نظر لطف شماست که یک عدد پسر کچل رو با نمک می بینه آره و حتی آخرین گزینه م هم نبود بعد با خودم فکر کردم اگه دختر بود باید چیکار می کردم؟! ضمن این که الانم هر کس می بینه دلیلش و می پرسه که چرا تو زمستون موهاش و کچل کردیم و ما: ای وای می بینی با یک حماقت چطور آدم و تو دردسر میندازنحالا خوبه شما بزرگ و فهمیده بودید با بچه های تو سن بچه های ما، که اصلا نمی فهمند حتی اگه آدم بخواد از راه های خونگی مثل سس مایونز برای کشتنِ شپش، استفاده کنه بازم تو سرشون نگه نمی دارند و همۀ زندگی رو داغون می کنند و آغشته به سس مایونز! و از همه بیش تر دلم برای مامانت می سوزه برای ضدعفونی کردنِ اون همه پتو و ملحفه کاش الان هم این ماموران بهداشت وجود داشتند! آخه این روزها آدم از اعتماد بیش از حد به نبودِ شپش ضربه می خوره نترس مریم جون! اگه بگیره اولا اقدام سریع مشکلی نداره، دوم این که سس مایونز و سرکه و این موارد هم برای درمان مفیدند و بی ضرر. نهایتا! اگه زیاد بشه ماشین می کنی اتفاقا بچه کچل خیلی هم حال میده می دونی من اون روز چون خیلی خسته بودم اصلا قدرت فکر کردن نداشتم و سریع رفتم سراغ ساده ترین راهِ ممکن! ایشالا که گوش قانون چهارم نیوتن کر بشه و بتونی به آرزوت برسی ببوس آیدین نازم و
مامانی
29 آذر 93 13:49
سلام الهام بانو یعنی هیچ راهی غیر از کچل شدن نداره درکت میکنم خیلی سخته بخوای پسر مو فرفریتو کچل کنی منم فقط یکبار تو شیش ماهگی اریا مجبور به این کار شدم و چقدر سخت بود جالبه که ما هم تو اون دوران ای کیو صداش میزدیم ولی زود بلند میشه غصه نخور ممنون از اطلاعاتی که دادی ولی خودمونیم ها چه بامزه شده علیرضاجونی ببوسیدش
الهام
پاسخ
سلام عزیزم اتفاقا راه حل زیاد داره مثل مخلوط آب و سرکۀ رقیق شده و یا سس مایونز (تو لینکهایی که دادم راه درمان خانگی رو هم نوشته) ولی من اون روز اینقدر خسته بودم که ساده ترین راه رو انتخاب کردم و الا دخترهای هم سن علیرضا موهاشون سر جاش بود و همه گواهی سلامت پزشک گرفته بودند و با خودشون آورده بودند. پس تجربۀ من و دارید قربان محبتت عزیزمآریا جون ومی بوسم
مریم مامان آیدین
29 آذر 93 13:56
عکس ها هم بسیار زیبا بود عاشقانه هاشون ابدی و پایدار و قربووووون پسرکمون با اون معصومیت شیرین ببوس علیرضای گلمو دوستم راسنی حس کردم تو پی نوشت اول معایب میچربیده به مزایا!!آره یا اشتباه متوجه شدم!و بهترین کارو میکنی دوستم
الهام
پاسخ
ممنونم از لطف همیشگی ت مریم جانم آره درست خوندی! خودم هم تو اولین ویرایشم دیدم و کلی به خودم خندیدم و تصحیح کردمممنونم از دقت نظر و تذکر به جایت عزیزم
مریم مامان آیدین
29 آذر 93 14:13
نه الهامم اصلا تذکر نبودهاااا فکر کردم منظورت یه چیز دیگه ست چون تو این مدت اصلا اشتباه تایپی هم تو وبت ندیدم برعکس خودم که تا چند بار باید ویرایش برم
الهام
پاسخ
قربونت مریم جونم منظورم اون جنبۀ تذکر نبودمنظورم گفتنِ این مسأله بود و خیلی خوب بود که گفتی و همیشه این کار و بکن. درست مثل من که دیدی بارها یه چیزی رو که برام مشکوک میزنه دوستانه میگم و این بخاطر صمیمیتی هست که باهات دارم و با خیلی ها ندارم این صمیمیت رو من اشتباهات تایپی رو تو دور اول خوندن بعد از ارسال ویرایش میکنم و اصولا تایپ شده های من هم پر از اشتباهه ولی این بار شما مثل همیشه که جز اولین خواننده های پست های من هستی، زودتر رسیدی و خیلی خیلی ممنونم ازت و همین جا میخوام هروقت مورد اشتباهی دیدی بهم بگی تا تصحیح کنم
مریم مامان آیدین
29 آذر 93 14:38
الهام
پاسخ
شیما مامان شاهین کوچولو
29 آذر 93 14:58
وایییییی من عـــــــــــــــــاشق نوشته هاتون هستم... موقع خوندنش لذت میبرم خیلی خــــــــــــوب مینویسی الهام جون یعنی بار علمی از تو نوشته هاتون میباره من شما رو با افتخار ادد میکنم تا زود زود بیام نوشته هاتونو بخونم و علیرضا خانو تند تند ببینم
الهام
پاسخ
قربان محبت تون شیما جانماین نهایت لطف شما رو می رسونه عزیزم ومن خودم رو لایق این همه لطف تون نمی بینم برای ما هم خیلی خیلی باعث افتخاره که دوست خوبی مثل شما و شاهین جون داشته باشیم و منم شما رو لینک می کنم دوستیمون پایدار
مامان امیرحسین
29 آذر 93 15:57
سلام دوست من انصافا به پسرمون میاد الهام جون و همونطوری که گفتی چهرش عجیب معصوم شده انقدر خوشم میاد مسایل و راحت میبینی یعنی کیف می کنم ها همیشه دوست داشتم همچین دوستی داشته باشم که شکر خدا نصیبم شد اگر چه مجازی ... باید بگم که بله ماهم از این جریان در امان نمونده و در روزهای خوابگاه بهش مبتلا شدیم اون هم خوابگاهی که از لحاظ امکانات در بین سایر خوابگاه های دولتی به "هتل"معروفه...
الهام
پاسخ
سلام عزیزم این نظر لطف شماست این راحت بینی مسائل محصول مدت ها کارکردن روی خودم هست مخصوصا وقتی تو زندگیم به شدت به این جمله معتقد شدم:" سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش" و حالا به همه چی لبخند می زنم و عجیب احساس راحتی می کنم و عجیب مشکلات هم به سادگی حل میشن این که من و دوست خودت می دونی برام باعث افتخاره و من هم نسبت به شما یک همچین احساس شیرینی دارم واقعا همین که میگن به نظافت ربطی نداره درسته! و مقصر همون اولین تخم شپش هست که اگه به جایی نفوذ کنه به شدت تکثیر میشه. منم که سرخوش! شب ها دستگاه بخور روشن می کردم و براشون محیطی مرطوب و بسیار مناسب برای تکثیر ایجاد می کردمولی باورت میشه هنوزم به نقاط سیاه حساسیت دارم
شیما مامان شاهین کوچولو
29 آذر 93 16:14
وایییی عزیزم خیلی ماهـــــــــــــی از راه دور میماچمت
الهام
پاسخ
ممنونم از محبت تونوظیفه ست و شما هم ماه تر هستید
صدف
29 آذر 93 19:16
راستی یادم رفت یکم قربون صدقه شعر خوندن این پسری برم ... خیلی صدات قشنگه عزیزممممم ... دل آدم ضعف میره وقتی صدای خوشگلتو میشنوه ... واقعا که خدا تورو دوست دارهههه با این همه هوش و شیرینی و نمکی که داری ...
الهام
پاسخ
قربانِ لطفِ همیشگیت صدف جانم این نظر لطف شماست که صدای خش علیرضا خان و قشنگ می شنوه و و اقعا خدا بچه ها رو دوست داره و واقعا خدا همه مون و دوست داره
مریم مامان آیدین
29 آذر 93 20:02
مگر می شود زندگی مرا به هم ریخته آفریده باشد، خدای دانه های انار... یلدا مبارک
الهام
پاسخ
چه زیبا و یلدا بر شما هم مبارک مریم جانم
مامان سوده
29 آذر 93 20:26
سلام عزیزم...اول اینکه من عاااااشق این نگارش لطیف شما هستم.دوم اینکه بسیار کار خوبی کردید که موهای گل پسرو کوتاه کردین پسر ناز ما چه با مو چه بی مو زیباست خدا حفظش کنه الهی...برای دعای زیباتون هم برای بیماران سرطانی باید بگم الهی امین....قلبم بدجوری لرزید...انشااالله پسر گلتون هزار سال زنده و سالم باشه......انشاالله خدا همه بچه ها رو به سلامت حفظ کنه ....انشاالله..
الهام
پاسخ
سلام سوده جاناین نهایت لطف شما رو می رسونه عزیزم م م دیگه چاره ای نبود و ممنونم که پسر کچل ما رو قشنگ می بینی خدا گل پسرهای شما رو حفظ کنه عزیزم اللهم اشف کل مریض ایشالا بلا از همۀ بچه ها دور باشه
مونا
30 آذر 93 0:03
سلان الهام جون.واااااااییییییی چه فرشته معصومی. ماشا.... ترسیدم از شپش برای علی که مهد میره.کوتاهی موی خودت هم مبارکه دوست عزیز.بابت راهنماییت هم ممنون. راستی نگارشت طنزگونه بود و زیبا. مقاله هات هم باز کردم برم بخونم!
الهام
پاسخ
سلام مونا جاناین نظر لطف شماست نترس عزیزم ایشالا که مشکلی پیش نمیادنهایتا کچلش می کنیدخیلی هم باحاله قربان محبت همیشگی ت عزیزموظیفه ست این نهایت لطف شما رو می رسونه مونا جون. خوشحالم که خوشتون اومده علی و باران و می بوسم
مامان ناهید
30 آذر 93 11:59
سلام الهام جون خوبید علیرضا جون خوبه فداتون بشم چقدر دلم براتون تنگ شده بود من چند روزی نتمو وصل کردم ولی بچه ها زدن سیستممو درب وداغون کردن هاردش مشکل پیدا کرد که نزدیک بود همه اطلاعات تو سیستم از بین بره با توسل به ابوالفضل عباس پسرعموم درست وتعمیرش کرد نمی دونی چقدر ناراحت بودم الان که اومدم باورم نمیشه فقط اومدم فعلآ سلامی کنم ورمز که خواسته بودید بذارم می بوسمتون فعلآ خدا نگهدار
الهام
پاسخ
سلام عزیزمما هم دلمون براتون تنگ شده بودخوبید؟ بچه ها خوبند؟ خدا رو شکر که مشکلتون برطرف شد ممنون که اومدی باشه خدمت می رسم
نیکتا
30 آذر 93 13:54
سلام وبلاگتون خیلی عالیه . به منم سر بزنید و اگه با تبادل لینک موافق بودید خبرم کنید . راستی من در جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کردم . اگر از عکسی که درست کردم که در وبم هست ، خوشتان آمد ، کد 44 را حتما" به انگلیسی به شماره 1000891010 پیام بدید و از لطفتون خیلی ممنون امیدوارم علیرضا جون هم خوب باشن
الهام
پاسخ
سلام ممنونم متاسفانه من رای داده ام قبلا ولی پیامتون و تایید می کنم تا دوستانی که سر می زنند بهتون رای بدن
صدف
30 آذر 93 14:45
دیروز اینجا کامنت گذاشتم ظاهرا ثبت نشده ... ایییییییی وایییییییی شپش این دوره و زمونهههههه البته من خیلی اینجور مقالات به نظرم درست نیست. و به نظرم واقعا شپش به نظافت ربط داره . البته بخاطر عدم نظافت شخص شروع کننده ، نه بقیه کسانی که بی گناه بخاطر سرایت از طرف فرد دیگری دچارش میشن . منم دبستان که بودم یکی از بچه های کلاسمون که اصلا خودشو خانوادش به نظافت اهمیت نمیدادن دچار شپش شد و عجب جوی کلاسو اون دوران فراگرفته بود . مامان من بنده خدا اون دوران از نگرانی اینکه نکنه ما هم دچار شپش بشیم خواب نداشت عنوان راههای کنترل و شست و شوی هرروزه ی روپوش و مقنعه مدرسه را در پیش گرفته بود . راه شما رو هم که نمیتونست پیش بگیره . بلاخره دختری گفتن پسری گفتن .... اونم من که از بچگی شدیدا روی بلندی موهام حساس هستم . حاضر نبودم حتی پسرونه کوتاه کنم موهامو چه برسه به کچل و خداروشکرررر که به خیر گذشت و بخاطر پیشگیری سریع ماجرا توسط مدرسه و اولیا جز همون دوستم بقیه مدرسه از شپش در امان ماندیم ایشالا که سریعتر موهای فرفری علیرضا گلی درمیاد و سریعتر شپش از مهدشون ریشه کن میشه خیلی چهره گل پسر معصومانه شدههههه ولی علیرضایی با همون موهای پرپشت یه چیز دیگه بود علیرضا سریعتر پر مو شووووو
الهام
پاسخ
کامنت تون رسید صدف جانم منتها تیک خصوصی رو زده بودید و من فکر کردم مخصوصا خصوصیش کردید در هر صورت به شدت احساس مادرتون و درک کردم.وقتی یک خانم نسبتا نظیف مثل من از وجود شپش تا این حد اذیت شده پس وای به حال یک خانم بسیار نظیف مثل مامان شما ایشالا که به زودی دربیاد چون کچل کردن علیرضا خان یک طرف و توضیح برای دیگران در مورد کچل کردنش یک طرف تازه بازخواست شدن توسط دیگران بدلیل کوتاه کردن موهای فرفروکش هم که بماند
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
1 دی 93 2:45
سلامی مجدد الهام جون خوبید من نبودم چه خبرایی شده اون پست بالا را که خوندم تعجب کردم چرا قسمت نظرات را غیر فعال کردید بعد که دیدم توضیح دادید ......فدات بشم چقدر مهربونیت فکر دوستات هستید ولی همه دوستان شما خسته نمیشن برای گذاشتن یه یادگاریمن که از خواندن پستهاتون لذت می برم ودوست دارم یادگاری بذارم بازم قربونتون با این همه مهربونی
الهام
پاسخ
سلام عزیزم آره می بینی خواهر این نظر لطف شماست. دیدم این چند روز پست زیاد گذاشتم گفتم مزاحم دوستان نشم. در کل وقتی پستی میذارم و می بینم دوستان باید برای نظر دادن به ذهنشون فشار بیارند و یا احتمال میدم اظهار نظر در مورد اون مسأله براشون سخت باشه (مثل پست های غمناک) نظرات و غیر فعال می کنم. نظرات پست های موقت هم که همیشه غیرفعال هست چون بعد از مدتی حذفشون می کنم و دلم نمیخواد نظرات پرمهر دوستانم از بین بره. این نظر لطف شماست عزیزم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
1 دی 93 2:49
واااااااای علیرضا چون بدون موهم چقدر خوشگله عیب نداره مهم سلامتیشه موهاشم زود رشد می کنن الهام جون منم چند وقت پیش که رفته بودم بهداشت در این مورد با من صحبت کردن که حواسمون باشه مهدهای ومدارس کل کشور با شپش درگیرن من خیلی ترسیدم مرتب موها وسر فاطمه را چک می کنم باور کن این پسترا که خواندم اسم شپش که شمیدم سرم اینقدر خارشت برداشته که می ترسم واقعا شپش زدم همیشه اسشو میکه بفهمم سرم شروع به خاریدن می کنه لازم شد زود برم خونه مامانم سرمو چک کنن الهام چون قبلآ شپش نبود نشنیدی از کجا وارد شده شاید از کشوراهای خارجی با ایران اومده اینطور نیست؟؟؟؟؟؟؟؟
الهام
پاسخ
این نظر لطف شماست ناهیدعزیزم ای وای تَوهُم شپش رو نگو که بدتر از خود شپش هست و من هم چند روز سرم خارش داشت و مرتب می گفتم چک کنند وقتی هم می گفتند چیزی نیست با خودم می گفتم لابد اینا آقا هستند و دقت ندارند برای همین موهاموی نازنیم و کوتاه کردم راستش در این مورد چیزی نشنیدم باید تحقیقاتم رو در این زمینه زیاد کنم
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
1 دی 93 2:52
من فکر کنم موهای علیرضا جون حالتشو از دست بده وبه جای مو فرفری زلفی پریشان دربیاد اگه اینطور بشه بازم خوشگل میشه گفتم که آمادگیشو داشته باشید یه وقت شکه نشید
الهام
پاسخ
نگو تو رو خداهمه عشقم به موج و حالت زیبای موهاش بود
مامان پرنسس وشاهزاده کوچولو
1 دی 93 2:53
عکسهای پدروپسر خیلی عاشقانه وزیبا بود
الهام
پاسخ
این نظر لطف شماست ناهید جون
خاله منیره
1 دی 93 10:55
سلام الهام جان ایییییی جان ای کیو سان معصوم من،چقد با نمک و خواستنی شده گل پسرمون..اتفاقا وقتی خوندم علیرضا رو کچل کردین اولین گزینه که به ذهنم رسید همین موجود سیاه بودچون متاسفانه خیلی تو مهدها و مدارس رواج پیدا کرده..و چیزی که جدیدا من خیلی دارم میشنوم ساسهکه اگه خدایی نکرده بیفته به خونه زندگیمون بدتر از شپش مصیبت اورتره.. با اینکه خیلی خواستنی شده ولی خوب بپوشونش که سرما نخوره پسرمون.. خدا مارا از تمام این موجودات موذی حفظ فرما
الهام
پاسخ
سلام منیرۀ عزیزم این نظر لطف شماست عزیزمچه ذهن متمرکزی داری عزیزم کاش همون اول در مورد خارش سرش چیزی تو وبلاگ نوشته بودم تا دوستان من و راهنمایی می کردند و شپش ها خون بچه ام و نمی خوردند ای وای ساس دیگه چیهباید برم از گوگل جانم کمک بگیرم و در این زمینه اطلاعاتم و زیاد کنم ایشالا
مامان علی
1 دی 93 18:24
الهی من به قربون این ای کیو بشم بچم چقدربانمک شده وای یعنی یک روز میرسه اینا برن سربازی اینجوری با نمره صفر موهای همیشه زل وروغن زدشون واز ته بزنن
الهام
پاسخ
قربان محبتت زهرا جان درست میگی یه روز آش خور میشن و کچل
مامان علی
1 دی 93 18:30
اره الهام جان اصلا دخلی به نظافت نداره واین جونور موذی بایک پرش از این کله به اون کله برا خودشون یک صابخونه جدید پیدا میکنن جاری من خیلی بچه هاش ومیبره حموم اما طفلی دخترش میرفت مدرسه این اتفاق واسش افتاد ودو خواهر دیگشم گرفتن وچشت نبینه دوتا دخترش وکچل کرد فقط بزرگه که راهنمایی بود وبا کلی دوادرمون نجاتش داد ولی جای شکرش باقیه تا عید دیگه حسابی موهاش دراومده ودوباره فرفروک خوشکل شده غصه نخور عزیزم زودی بزرگ میشه
الهام
پاسخ
اتفاقا دیشب تومهمونی شب یلدا متوجه شدم که خیلی تو تهران شایع شده و تمام مهدها و مدرسه ها گرفتند ما که فعلا از شر شپش فرار کردیم و چند ساعتی هست به ولایت رسیدیم. ایشالا که تا عید خوب بلند شه
مامان علی
1 دی 93 18:39
عکسها و شیرین کاریهای پست بعدی علیرضا جونم خیلی دلنشینه فدای گجت نازنینم بشم من چه خلاقانه جوب شنی ساختی خاله جیگر و چای اتیشی هم نوش جونتون. گوشت بشه به تنتون الهام جون الان علی تقریبا یکسال از علیرضا جان کوچیکتره.شما از کی بهش جگر دادی؟ هضمش براش سنگین نیست؟ واینکه باسایر غذاهای روزانش تداخل ندارهمنظورم اینکه اذیت نمیکنه البته میدونی که علی چقدر بد غذاست ومن باره وبارها ورانواع روشهای غذا دادن ازبازی بازی وبه خودش محول کردن وسی دی وغذاانگشتی وخلاصه همه چی وامتحان کردم ولی این بچه انگار اصلا حسی به نام گشنگی رو نداره یا نمیشناسه!خلاصه اینکه ما مکافات داریم با غذا خوردنش گفتم ببینم از کی میشه جگر داد واز چندتا دونه شروع کردی میخام واسه فردا بهش از پیتزای مامان پزم بهش بدم البته بدون کالباس وسوسیس و...چون بنده خودم هم نمیخورم اینجور چیزارو چه برسه به بچم بدم. ایشاللله همیشه به گشت وشادی باتن سالم ودل خوش علیرضای گلم وببوس
الهام
پاسخ
ممنونم از لطفت زهرا جانجای شما خالی علیرضا جگر خیلی دوست داره و از یک سالگی می خورد. مخصوصا دوست داره با سیخش بگیره دستش بخوره و فکر می کنم فقط بخاطر سیخ رضایت داره که جگر بخوره البته چون معدۀ علی جون به برخی مواد غذایی حساسیت داره حق داری ریسکش رو نپذیری راستی در مورد حساسیت به پروتئین گاوی هم می تونی شیر بادوم بپزی بهش بدی تا جبران کمبود کلسیم رو بکنه. خوشمزه تر از شیر گاو هم هست. دستور پخت شیر بادوم رو بزن تو اینترنت میاد بازم اگه خواستی اطلاعات خوبی در این زمینه کسب کردم
مامان زری
2 دی 93 2:09
دستت درد نکنه چرا جواب منو ندادی دکتر؟ یعنی الان هم شپش هست ؟وای .حیف موهای بچه آخی
الهام
پاسخ
چون منم بی اطلاعم عزیزم. چاره ای نبود دیگه.ایشالا به زودی درمیاد.
زهرا مامان ایلیا جون
3 دی 93 3:19
الهههههههی خاله فدات چقدررر با نمک شدی عسلم ایشالا که تنت سالم و دلت خوش باشه این چیزها زود گذره و تموم میشه میره ... اینم یه دوره از زندگیه دیگه
الهام
پاسخ
قربون لطفتون خاله جونم
مامان هدیه
3 دی 93 13:20
سلام الهام خانم خوب هستین الهییییییییییییی خاله قربونت بره الهان خانم مواظب باشین که شپش تو خونتون سرایت نکنه و همه گیر نشه همکار خواهرم بچش از مهد شپش با خودش آورده بود و بنده خدا همکار خواهرم مجبور شد هم موهای خودشو از ته بزنه و هم بچشو خیلی وقت بود که می خواستم بگم سخنم با تمام مامان هایی هستش که بچه هاشون رو تو مهد می ذارن واقعا مراقب باشن ببخشید دیر شد که اینو گفتم
مامان عليرضا
4 دی 93 0:15
سلام یه دوست گلم و علیرضای فرفری سابق.خاله قربون اون کله ی کچلت بره ای کیو سان من. بگردم الهی الهام جون.حتما خیلی سختت هست که موهاش رو کوتاه کردی اونم با این همه تاکیدی که روی کوتاه نکردن موهاش داشتی.ولی قربونش برم معصومیتش با این کله ی کچلش ست شده آدم میخواد بخورتش ببوس کچل خان خودمو
مامان عليرضا
4 دی 93 0:16
طفلی این مدت چی کشیده هی سرش رو خارونده و حتما خیلی هم اذیت شده.از این چیزای مهد و مدرسه خیلی میترسم ولی چیکار میشه کرد اینم بخشی از اجتماعمون هست و باید رفت داخلش
مامان بهی
7 دی 93 10:42
سلام خاله قربون اون قيافه معصومت برم كچل خاله هميشه ذوق موهاتو ميكردم اخه مثل موهات شايانن
الهام
پاسخ
سلام خالۀ مهربون و عزیزمفدای محبت تون
مامان فهیمه
7 دی 93 13:39
سلام الهام جون خوبی عزیزم. الهام جون نگران شدم چون هفته پیش تو مدرسه ی امین هم در مورد شپش صحبت کرده بودن نکنه... ممنون که توضیح دادین و این باعث شد که بیشتر به این موضوع توجه کنم. بوس برا IQ Son
الهام
پاسخ
سلام عزیزم آره فهیمه جون تهران که خیلی خطری شده اوضاع شما هم حتما چک کنید و حواستون باشه امین جان و می بوسم
مامان مانی
16 دی 93 15:40
اصلا فکرش رو نمی کردم که همچین دلیلی داشته باشه ولی مهد رفتن این چیزها رو هم داره دیگه که البته به قول شما رفتنش بهتر از نرفتنشه ولی چیزی که خیلی عجیبه اینه که اینجا تو پایتخت و همچین مسائلی !!! البته سال قبل یکی از آشناها بچه اش تو سعادت آباد تو مهد همچین موردی براش پیش اومد و این قضیه اصلا به قشر و طبقه مربوط نمی شه منم مثل شما متنفر از اینکه بچه رو کچل کنم البته ما هم یه بار اینکا رو کردیم به اصرار بابای مانی برای بهتر شدن موهاش
الهام
پاسخ
به طرز عجیبی تو تهران زیاد شده! خیلی مراقب باشید حتی اگه مهد نمی رید! خداروشکر که شما این مرحله رو قبلا پشت سر گذاشته اید
زهره مامانی فاطمه
17 اسفند 93 9:57
من این پست علیرضاجونو ندیده بودم آخی قربون کله کچلت برم عزیزم فکر کنم توی گیر ودار مریضی فاطمه بود نیومده بودم وب.ایشااله که دیگه هیچ وقت نیان سراغت این حشرت موذی و همیشه کلت پرمو وسلامت باشی عزیزم عاشقانه های پدر وپسر هم خیلی قشنگه خدا حفظشون کنه برات الهام جون
الهام
پاسخ
فدای محبت تون خاله زهره جانم ایشالا که فاطمه هرگز درگیر بیماری نباشه دوستم خدا فاطمه جون و بابای مهربونش رو حفظ کنه و یک دنیا ممنونم بابت تمامِ توجهت زهره جانم فاطمۀ گلم رو می بوسم