علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

چند سکانس از یک زندگی

1393/11/18 16:11
نویسنده : الهام
925 بازدید
اشتراک گذاری

سکانس اول

همین روزهای بهمن ماه دقیقاً سه سالی می شود که از خریدِ منزل مسکونی مان می گذرد و اما منزل مسکونی نیم وجبی ما را یک عدد کمدِ دیواری نُقلی است که به دلیلِ قفسه بندی نشدن در این سه سال همواره و در موقعیت های مختلف موجبات کلافگی مادرمان را فراهم می آورده است! و مخصوصاً زمانی که پای میهمان به خانه مان باز شده است! و آاااااای مادرمان سختی کشیده اند، اندر فرآیند جابجا نمودنِ رختخواب و پتو از کمد دیواری به بیرون و بالعکس!

سکانس دوم

سال هاست که مادرمان گواهینامۀ رانندگی گرفته اند و اما همیشه ماشین خریدن برای خود را به تعویق انداخته اند... زیرا مادرمان بر خلاف بسیاری از خانم ها بسیار به ندرت به تنهایی بیرون می روند و حتی هرگز بی هدف به بازار نرفته اند! مادرمان همیشه می دانند دقیقاً قرار است چه چیزی و با چه مشخصاتی بخرند و مستقیــــــــــم به بازار رفته و همان کالا و یا لباس مورد نظر را تهیه کرده و بدونِ این که حتی بعد از خرید از مغازۀ دیگری قیمت آن شی یا لباس را جویا شوند، مستقیـــــــــــــم به منزل باز می گردند! و همان خریدهای mp3 نیز همواره در معیت بابایمان بوده است!

مادرمان حتی در مسیر رفت و آمد به محل کار نیز ترجیح داده اند با تاکسی رفت و آمد کنند و البته شما تنفر مادرمان از کلاج گرفتن های ممتد در ترافیک های سنگین تهران را در عدم تمایل به رانندگی و ماشین خریدنِ مادرمان بی تأثیر مشمار...

و البته مادرمان معتقدند وقتی خانم ها فرمان به دست می شوند بسیاری از مسئولیت ها را ناچاراً باید بر عهده بگیرند و آن مسئولیت ها همان هاست که قبل ترها بر عهدۀ مرد خانه بوده است و البته دلیل عمده تر این است که وجودِ همین غول آهنین است که قدم زدن های عاشقانۀ دست در دست را از زوج های جوان می گیرد و مخصوصاً قدم زدن در زیرِ نم نم باران را و مخصوصاً برای آدم های بی علاقه به پیاده روی درست مانندِ بابای ما... و به عبارتِ دیگر: در اکثر موارد فرمان به دست شدنِ خانم ها= جدایی بین خانم ها و همسرانشان و مخصوصاً وقت گذرانی بیش از حد خانم ها با رفقایشانچشمکو ناگفته نماند که برخی خانم ها نیز به خوبی قادرند ماشین داری خود را مدیریت کنند و بعد از فرمان به دست شدن با مشکل عمده ای از موارد بالا مواجه نمی شوندزیبا

سکانس سوم

اوایل مهرماه بود که مادرمان در جلسۀ اول کلاس خود و در حالی که لیست شاگردان را در دست نداشتند، در حال تدریس در کلاسِ درس بودند. در پایانِ کلاس مادرمان به جهت حضور و غیاب شاگردان، از ایشان خواستند که اسامی خود را بر روی کاغذی بنویسند و آن را تحویل دهند! وقتی مادرمان اسامی موجود در برگه را با تعداد شاگردانِ حاضر در کلاس مقایسه کردند متوجه حضور شاگردی شدند که نام خود را در برگه ثبت ننموده بود و این در طولِ تاریخِ تدریسِ مادرمان بی سابقه بود! چون همواره در چنین مواقعی شاگردان همواره اسامی دوستانِ غایبِ خود را نیز در لیست اضافه می نمایند که البته مادرمان وقتی نامِ اضافه در لیست می بینند تک تک نام ها را خوانده و یک عدد نمرۀ منفی بـــــــــزرگ برای شخصی که صداقت نداشته و نامِ رفیقِ غایبش را در لیست وارد نموده است، می گذارند تا همواره به یاد داشته باشد که صداقت اصلی است که باید در تک تکِ لحظات زندگیش همراهش باشدآرام

خلاصه آن روز حتی بعد از یادآوری مادرمان برای یافتنِ نام مفقود شده در لیست، صاحبِ نام ناشناخته ماند! و وقتی مادرمان از کلاس بیرون آمدند صاحبِ نام خود را به مادرمان معرفی نمودند و ایشان یکی از همکارانِ مادرمان بودند! یک خانمِ ریزنقش و مهربان که ترمِ اول تدریسِ خود را آغاز نموده بودند و به پیشنهادِ یکی از همکارانِ مادرمان آن روز برای کسبِ تجربه در کلاسِ درسِ مادرمان حضور یافته بودند...

پاییز گذشت و آن همکار در حالی که هر جلسه در کلاسِ درسِ مادرمان حضور می یافت، تبدیل به یک دوستِ صمیمی برای مادرمان شد! و البته شما غریب نوازی و روابط عمومی بالای مادرمان را در این مسأله بی تأثیر مشمار!راضی

سکانس چهارم

پاییز همین امسال بود و اگر در کل این فصل یک بارانِ عمده باریدن گرفته باشد همانا آن باران بوده است که مادرِ بی چتر و بی ماشینِ ما را غافلگیر نموده و در حالی که یک روز صبح در هوایی آفتابی از منزل خارج شده بودند ساعت یک بعدازظهر و وقتی ناچار بودند خود را با عجله برای گرفتن مان از مهد به ما برسانند، تبدیل به یک عدد مـــــــــــــــوش آب کشیده نموده است! و همین باران غافلگیر کننده و شدید بود که باعث شد مادرمان از همان روز با خود عهد کنند که به سرعت به فکر تدارک چتر و البته ماشین برای خود باشند!

و چتر خریدن همان و عدم نزولِ حتی چند قطره باران همانغمگین

 و امـــــــا بعد از "تصمیم الهام" برای داشتنِ یک ماشین، بابایمان آمادگی خود را برای خریدِ یک عدد پراید برای مادرمان اعلام نمودند تا در صورت برخورد به هر جسم خارجی مادرمان را خیلی به یأس فلسفی مبتلا نکندخندونک و امـــــــا بعد از این که مادرمان کلاج گرفتن را عامل اصلی عدم رغبت به رانندگی کردنِ خود معرفی کردند، بابایمان مدتی ست در تقلای خرید یک عدد ماشین هستند که الزاماً دارای چهار عدد چرخ باشد+ دندۀ اتوماتیک!!!

×××××××××××××××××××××××

پی نوشت سکانس اول

طی چند روز اخیر و به دنبالِ تماس عموی ارشد و آقا جانمان برای حضور در تهران و در تعطیلات پایان همین هفته، دایی محسن مان به تکاپو افتاده و تصمیم گرفتند به کلافگی مادرمان به وقتِ میهمان نوازی و در نتیجۀ وجودِ یک کمد دیواری بی قفسه پایان دهند و با آوردنِ تعدادی تخته و دریل و پیچ و مهره دست به کار شده و بعد از محاسباتِ فراوان ساعاتی پیش موفق شدند یک عدد کمد دیواری قفسه بندی شده به مادرمان تحویل دهندجشن

پی نوشت سکانس دوم و چهارم

یک ماهی می شود که تلاش بابایمان برای خرید یک عدد چهار چرخِ دنده اتوماتیک بسیار تحسین برانگیز می نماید و ما در تمامِ این مدت همواره بابایمان را گوشی به دست می بینیم! لحظه ای در حالِ مشاهدۀ آگهی های سایت های مختلف فروش ماشین و لحظه ای در حالِ تماس گرفتن و جویا شدنِ مشخصات ماشین مورد نظر! و از آن جا که مادرمان فقط سه روز در هفته با ماشین کار دارند و سه روزِ باقیمانده ماشین در پارکینگ جا خوش می کند و می تواند به بابایمان هم سواری بدهد، شما علاقۀ بابایمان را برای راحتی در رانندگی با دندۀ اتوماتیک در این همه تلاش بی تأثیر مشمارزبان

پی نوشت سکانس سوم

بیست و سوم دیماه بود که مادرمان در حالی که در تعطیلات زمستانی به سر می بردند، برای شرکت در جلسه ای عازم محل کار خود شدند و اتفاقا همان دوست و همکاری که در سکانس سوم از ایشان صحبت شد، وقتی از حضورِ مادرمان در محل کار خود آگاه شدند، خود را به آن جا رسانده و بعد از عذرخواهی وافری بابت تأخیر در تقدیم هدیه، هدیۀ خود را که به مناسبت تولد مادرمان تهیه کرده بودند، به ایشان تقدیم کردند! و بسیار بسیار مادرمان را شرمسارِ لطف و محبت خود نمودند!خجالت

و وقتی تعجب مادرمان را مبنی بر آگاهی یافتن از تاریخِ تولد خود مشاهده کردند، به مادرمان توضیح دادند که پشت یکی از برگه های نمونه سوال که مادرمان قبلاً به ایشان داده بودند، کپی شناسنامۀ مادرمان بوده است و ایشان بدین وسیله از تاریخ تولد شناسنامه ای مادرمان آگاهی یافته و ایشان را شرمندۀ لطف خود نموده بودند...محبت

و این سورپرایزترین هدیه ای بود که مادرمان در تمامِ عمر خود، به مناسبت تولدشان دریافت نموده بودند! و سورپرایز بودنِ این هدیه از آن جهت بود که از جایی که اصلا فکرش را هم نمی کردند، به دست شان رسیده بود...زیبا

می دانیم عجیــــــــب دچار سردرگمی شده ای! مخصوصاً اگر خوانندۀ بخش نظرات پست های قبل بوده باشی و توضیحاتِ مادرمان مبنی بر تولدشان در بهمن ماه را خوانده باشی و مخصوصاً اگر از رفقای قدیمی وبلاگ مان باشی و پست های مربوط به تاریخ تولد مادرمان را در آرشیو بهمن ماه وبلاگ مان دیده باشی! و رفع تعجبت با این توضیح امکان پذیر خواهد شد که به دلایلی نامعلوم تاریخ تولد شناسنامه ای مادرمان یک ماه جلوتر از تاریخ واقعی تولد ایشان است...

و همانا امروز بیستم بهمن ماه 1393 الهام به پایان سی و دو سالگی نزدیک می شود!

سکانس پایانی

گاهی اوقات از جایی که اصلاً نمی توانی فکرش را هم بکنی چنان سورپرایز می شوی که کم مانده بال در بیاوری و پرواز کنیچشمک

وقتی همکارت از پسِ یک برگۀ چرک نویس زادروز تولدت را در می یابد و تو را و قلبت را در می یابد و تا همیشه تو را شرمسارِ لطفش می نماید!محبت

وقتی دوستانِ مجازی ات چند هفته قبل برایت پیام "تولدت مبارک" به ثبت می رسانند و تو را لبریزِ شوق می نمایند! و البته شرمسار محبت خود! محبت

وقتی یک دوست مجازی در یکی از همین روزهای بهمن ماه با ارسال پیامکی گوشی ات را به لرزه در می آورد و البته دلت را و تبریک تولدت را می گوید و وقتی تاریخ دقیقِ تولدت را می فهمد به خاطر می سپارد و در شبِ میلادت دیگر بار تو را شرمسار محبت خود می نماید!محبت

وقتی در زادروز تولدت، برادرت برایت پیام تبریک ارسال می کند و به تو یادآوری می کند بودنش را و بدین وسیله بر دلگرمیت می افزاید! و تمامِ تلاشش را برای راضی بودنت از قفسه های کمدِ دیواری ات به کار می گیرد!محبت

وقتی همسرت از صبح علی الطلوع روز تولدت را به روی مبارک نمی آورد و وقتی دقیقاً در این پوزیشن واقع می شوی (=شاکی) باز هم بی تفاوت می گذرد و در آخرین ساعتِ روز میلادت (ساعت یازده و بیست و پنج دقیقۀ شب) طی تماس با برادرش که ساعت هاست در حال نوشتنِ یک عدد قولنامۀ خرید ماشین هستند، اعلام می نماید که ماشین مورد نظر خریداری شده است و قرار است روز چهارشنبه آن را به تو تحویل دهند و بدین وسیله هــــــــــــــورا از نهادت بر می خیزد! جشن

وقتی پسرکت مدت هاست خودش را برای اجرای یک عدد نوای "تولدت مبارک" آماده کرده است و این است هدیۀ دلنشینش به تو: فایل صوتی "تولد... تولد... تولدت مبارک..." با صدای علیرضا خان نوری (اینجا و اینجا)بغل

و شبِ قبل از روز تولدت وقتی بابایش با جعبه ای شیرینی (و نه به مناسبت تولدت!) به منزل وارد شده است، بی بهانه خودش را آقای شیرینی فروش می نامد و با حداقل امکانات( لگوهایش) بساط شیرینی پزی راه می اندازد و تو را وادار به خوردنِ شیرینی ها می نماید و شیرینی ها را با ظرافت خاصی بسته بندی می کند تا تو به خانه ات ببری! و البته که شمارِ روزها و هفته ها و ماه ها و سال ها را نمی داند ولی زادروز تولدت را با قلبش و با تمامِ وجودش درک کرده است و به مناسبت همین روز تو را میهمانِ شیرینیِ خودش و شیرینی آماده کرده اش می کند!فرشته

 

+ زندگی به مادرمان آموخته است حتی اگر هیچ زنگی صرفاً برای تو به صدا در نمی آید، بهترین و کارآمد ترین و روحیه بخش ترین عمل آن است که تو تصورت این باشد که زنگ ها همه، فقط برای تو به صدا در آمده است!! راضیچشمک

+در صورت تمایل پست مربوط به تولد سی و یک سالگی مادرمان را اینجا ببین و مخصوصاً در صورتی که یک مادرِ متولد بهمن ماه هستی خواندنِ این پست بر تو واجب می گرددخندونک زیرا در انتهای همین پست ویژگی های مادرانِ متولد بهمن ماه ذکر شده است و خواندنش خالی از لطف نیست... و از طریق همین پست دسترسی به پست تولد سی سالگی مادرمان نیز امکان پذیر است...محبت

پسندها (8)

نظرات (64)

مامان سوده
21 بهمن 93 1:45
سلام عزیز دلم...تولدت مبارک الهام جان.ان شاالله 120 سال سایه ات بالای سر خانواده باشه عزیزم...منم دهم اسفند 32 سالم تمام میشه .ما هم سن هستیم
الهام
پاسخ
سلام سوده جانممنونم عزیزم چه خوبه که تقریبا هم سن هستیم ایشالا سایه تون همیشه مستدام باشه دوستم
آقا زاده
21 بهمن 93 7:55
تولدت مبارک ابجی عزیزم
الهام
پاسخ
یک دنیا ممنونم آبجی جونم
آقا زاده
21 بهمن 93 7:56
انشالله سالیان سال زنده باشی و نوه و نبیره هاتو ببینی
الهام
پاسخ
فدای محبت تون دوستم
مامانی
21 بهمن 93 7:58
سلام الهام جان، تولدت مبارک ایشالا همیشه سالم باشی و سایه ات بالای سر خانواده ات باشه
الهام
پاسخ
سلام عزیزمیک دنیا ممنونم از محبت تون
صدف
21 بهمن 93 8:02
سلام الهام خانم تولدتون مبارررررک .... انشالا تولد 120 سالگی رو درکنار خانواده جشن بگیرین . ماشین نو هم مبارک باشه .
الهام
پاسخ
سلام صدف جانم ممنونم از محبتت و دعای قشنگت عزیزم
آقا زاده
21 بهمن 93 8:02
آی حرف دلم را زدی که اگه خانما فرمان به دست.....من همین بلا سرم در اومده و صد البته تقصیر از خودم بود آخه بخاطر موقعیت کاری آقا چون نمیتونن برن خرید خصوصا شهر کوچیک من شدم نون بیار خانواده. حتی دیشب گفتم اگه نخوام برم بیرون و خرید کی باید ببینم البته محض شوخی گفتم گفت هیچ خودم دم غروبی میبرمت و میمونم تو ماشین تو برو خرید اما من اگه روزا نرم بیرون که تو خونه میپوسم از تنهایی
الهام
پاسخ
حق دارید آااااای دلم همین مواقعی رو میخواد که رانندگی نمی کنیم و مثل یک پرنسس می شینیم و یک رانندۀ شخصی ما رو جابجا میکنه احتمال داره شما مشکل پسند هستید و خریدهای آقای خونه رو قبول ندارید یا بقول همسرم ایراد می گیرید برای همین همه چیز رو به خودتون واگذار میکنند باز همین که از خونه می زنید بیرون خیلی خوبه! اتفاقا تو شهر کوچیک که مشکل ترافیک هم ندارید و حالش رو می برید
مامان ریحانه
21 بهمن 93 9:21
چه سکانسهای جالبی الهام جون واقعا که خریدت جای تحسین داره کمد دیواری هم که خدا رو شکر درست شد دست داداش گلت درد نکنه خواهر چتر هم انشالله دیگه برای بهار ت خوبه و ماشین نو مباااااااااااااااااارک البته قشنگ متوجه نشدم خریدید یا نه و در آخر یبار دیگه تولدت مبارک و اون سورپرایز رو عشقه برای الهام عزیز و مهربان
الهام
پاسخ
ممنونم ریحانه (طیبه) جونشما خیلی خیلی به من لطف دارید اتفاقا این چتر به من ثابت کرد که باید اون و تو خونه بذارم تا بارون بیاد! همین امروز که با خودم چتر همراه نداشتم بارون اومددر واقع این چتر برام متناقض نما شده حق دارید در فهمیدن مفاهیم این پست سردرگم بشید آخه دیشب آخر وقت پست و نوشتم و در عالمِ نیمه خواب ممنونم عزیزم البته نو نیست آاااااکارکرده ست ولی بالاخره برادر شوهرم دیشب قولنامه اش کرده اند و ما تا پنج شنبه هنوز قادر به دیدنِ ماشین نیستیم چون مشهده و قراره با خودشون بیارنفقط چند تا عکسش رو تو وایبر رویت کرده ام یک دنیا ممنونم برای تمام محبتت دوستم
مامان مهراد
21 بهمن 93 9:28
------------------------------() ------------------------------|| -------------------{*~*~*~*~*~*~*} ------------@@@@@@@@@@@@@@@ -------------{~*~*~*~*~*~*~*~*~*~} -----@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ ------{~*~*~*~*~*~*~*~~*~*~*~*~*~} ------{~*~*~*~~ *~~*~~~~*~~*~~*~*} ------{~*~*~*~*~*~ *~*~*~*~*~*~*~*} -----@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ HAPPY BIRTHDAY TO YOU
الهام
پاسخ
thanks a lot
مامان مهری
21 بهمن 93 9:29
__000000___00000 _00000000?0000000 _0000000000000000 __00000000000000 ____00000000000 _______00000 _________0 ________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 _______*_____00000000000 ________*_______00000 _________?________0 _000000___00000___* 00000000?0000000___* 0000000000000000____* _00000000000000_____* ___00000000000_____* ______00000_______* ________0________* ________*__000000___00000 _______*__00000000?0000000 ______*___0000000000000000 ______*____00000000000000 ______*______00000000000 _______*________00000 ________*_________0 _________*________* _________*_______* __________*______* ___________*____* ____________*___* _____________*__* ______________**
الهام
پاسخ
مامان مهری
21 بهمن 93 9:33
__████__████_███ __███____████__███ __███_███___██__██ __███__███████___███ ___███_████████_████ ███_██_███████__████ _███_____████__████ __██████_____█████ ___███████__█████ ______████ _██ ______________██ _______________█ _████_________█ __█████_______█ ___████________█ ____█████______█ _________█______█ _____███_█_█__█ ____█████__█_█ ___██████___█_____█████ ____████____█___███_█████ _____██____█__██____██████ ______█___█_██_______████ _________███__________██ _________██____________█ _________█ ________█ ________█ _______█ این گل با عطر دوستی تقدیم به تویی که بهترینی امیدوارم درکنار آقا محسن و علیرضا جان همیشه خوش باشین.
الهام
پاسخ
یک دنیا ممنونم مهری جانممن و شرمندۀ لطفت کردی دوستم
مامان کیانا و صدرا
21 بهمن 93 9:46
سلام الهام جونم.من فقط اومدم بگم حاضرزود میام پیشت
الهام
پاسخ
خیلی لطف کردی مرضیه جانمنتظر حضور گرمتون هستم
مامان مهراد
21 بهمن 93 9:55
سلام الهام خانوم کمد دیواری جدیدتون مبارک. دست داداشی درد نکنه. ماشین تون هم مبارکه خانوم خانوما... یعنی آقا محسن امسال گل کاشت بااین کادو ...... مبارکت باشه. بسلامتی ازش استفاده کنی. دست علیرضا جون هم درد نکنه با این شیرینی هایی که درست کرده. چقدر هم زیبا کنار هم چیده. سر کار نمیتونم صدای قشنگشو بشنوم ولی توی خونه حتما میام و صدای قشنگ علیرضا رو میشنوم که چطوری برای مامانش شعر تولدت مبارک خونده.
الهام
پاسخ
سلام عزیزم در واقع باید بگم خدا بهش خیر بده که من و از فلاکت رها کرد آره والا! واقعا خودش رو منهدم کرد خواهر شما هم بفرمایید خیلی خوشمزه ست ممنونم بابتِ تمامِ محبتت عزیزم
مامان بهی
21 بهمن 93 10:08
سلام تولدت مبارك الهام جون منم مادر بهمنيم البته 8 بهمن البته فكر كنم من يك سال از شما كوچيك ترم
الهام
پاسخ
سلام عزیزم تولدتون مبارک دوستم حالا که بهمنی هستید، بهتون پیشنهاد می کنم حتما به لینک تولد سی و یک سالگی سر بزنید چون در ادامۀ اون پست مشخصات مادران متولد بهمن رو هم آورده ام
خاله منیره
21 بهمن 93 10:25
سلام عزیزم،سالروز زمینی شدنت مبارک..انشالا که همیشه سایه ات بالای سر خانواده مستدام باد الهام جان.. و همچنین ماشین نو مبارک،انشالا چرخاش براتون بچرخه
الهام
پاسخ
سلام منیره جان ممنونم دوستم قربان محبت تون. ایشالا که بهار جون به خوبی و خوشی بیاد پیشتون و با دل خوش مادر بشی
مریم مامان آیدین
21 بهمن 93 13:41
الهام جوووونم تولدت مبارک عزیــــــــــــــــــزم تقریبا یازده ماه از من بزرگتری....من ماه پیش 31 ساله شدم وااااااااااااااااااااااااااااااای عجب سورپرایزی دوستم ماشین دنده اتوماتت مبارک خانومی ایشالا چرخش برات همیشه به خوشی و خوشگذرونی و راه موفقیت بچرخه دوستم الهام من تا 9 ماهگی آیدین هم رانندگی میکردم ولی.....ترافیک الان با دو سال پیش قابل قیاس نیست....الان تا واقعا لازم نباشه ترجیح میدم با اعصابم بازی نکنم...هنوز هم گریه آیدین وقتی پشت فرمون و تو ترافیک مونده بودم تو گوشمه....یا استرسی که میکشیدم خدایا تو این گیر خیابون بیدار نشه خدارو شکر خونه همه به هم نزدیگیم....و من و آیدین عااااشق پیاده روی...خونه مامانم هم مترو میخوره و خیییییییییییییلی سریعتر از ماشین میرسم با مترو وقتی یاد ذوق گواهینامه گرفتنم میفتم خندم میگیره....الان تا واقعا مجبور نباشم اصلا سراغ ماشین هم نمیرم و البته همسری هم همینطوره و ماشین اصولا تو پارکینگه...با یه عالمه بنزین تو کارتش
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم یازده ماه پس بگو این همه تفاهم در همه چیز از کجا میاد اولین نمونه تفاهمات علاقه به پیاده روی و دومیش همین قضیۀ رانندگی! منم مدت هاست پشت فرمون ننشتسته ام مخصوصا تو تهرانولی دقیقا از همون روزی که به موش آبکشیده تبدیل شدم و مجبور شدم به خاطر نبودنِ آژانس تا جلوی در ورودی در مقابل چشمان شاگردان ماراتون سرعت انجام بدم، عزمم رو جزم کردم که رانندگی کنم و البته تشویق های وافر محسن و داداشم هم بی تأثیر نبوده نمی دونم چه نقشه ای برام کشیده اند که تا این حد علاقه دارند رانندگی کنم و موجبات رانندگی کردنم رو فراهم می کنند البته با این ماشین نیاز به آموزش مجدد دارم چون قبلا با دندۀ اتومات رانندگی نکرده ام و از طرفی تو تهران و شلوغی های اخیر رانندگی نکرده امبا بچه که واقعا سختهمخصوصا از نوع ووووول خورِش مثل علیرضا و آیدین هر چقدر که من و شما تفاهم داریم همسرم و همسر شما دقیقا در دو نقطۀ مخالف هستند و محسن عمراً اهل پیاده روی باشه! حتی تا سوپری سر کوچه هم با ماشین میرهو در نتیجه ما همیشه بنزین کم میاریم و خدا رو شکر ماشین محسن گازسوز بود والا همۀ درآمدش رو باید برای خرید بنزینِ آزاد صرف می کرد!
مریم مامان آیدین
21 بهمن 93 13:43
من قربون این قناد کوچولو برم که انقدر با سلیقه شیرینی چیده هنوز لینک تولد پارسالت و شعر علیرضا جووووووووووونمو گوش ندادم...دارم ناهار میزارم و دلم نیومد تبریک نگم...دوباره برمیگردم دوستم و...............الهی 120 ساله بشی الهام گلم با قلب مهربوووووووووووووووووون
الهام
پاسخ
فدای همۀ لطفت مریم جانم ناهار نوش جونت عزیزم م مبرو به کارات برس و با خیال راحت بیا. منم از شش و نیم که از خونه زدم بیرون تازه برگشتمتازه دیشب تا دیروقت بیدار بودم و بعد از اتمام کار کمد دیواری تازه نشستم به پست گذاشتن که شد ساعت دو بامداد قربونت برم که اینقدر مهربونی دوستم
مریم مامان آیدین
21 بهمن 93 14:51
خوب.....الان ناهار و شام ما رو گاز درحال آماده سازیه....قبل خوردن ناهار اومدم برای عرض ادبی دوباره وااااقعا دست داداشی گلت درد نکنه الهام آقایون هیچ وقت عمق دغدغه های اینچنینی خانوم هارو درک نمیکنن....چون بهشون این وظیقه خطیر داده نشده...من خوب درک میکنم چقدر سختت بوده و الان هم اندازه ماشینت از این قفسه بندی خوشحالی...این بهترین کادوی داداش محسنه...خصوصا بعد سه سال احساست رو از این تبریک ها خوب درک میکنم....لایقشی دوستم.....تولدت صدها هزار بار مبارک من هم چند سال پیش جز بانک که بهم تبریک پیامکی فرستاده بود هیچ کس تولدم رو تبریک نگفت....احساس یه فراموش شده رو داشتم ولی سورپرایزی در انتظارم بود....این جمله اخرت رو هم خوب فهمیدم راستی من 6 دی هستم پس اختلافمون 10 ماه و نیمه و اینا همش یعنی دلیل تفاهم.....قربون دوست گلم
الهام
پاسخ
آفرین به رفیق سریع و پرتلاش خودم اتفاقا منم تو راه یه سیرابی خریدم که آش سیرابی بپزم و تو هوای سرد این شب ها بخوریممی دونم اصلا خوشت نمیاد ولی نتونستم نگم خلاصه که اصلا رغبت نمی کنم بهش نزدیک بشم! آخه حسابی خسته ام و تازه نهار خوردم بازم ممنونم برای حضورت دوباره ات مریم جون خدا رو شکر شما دوستان درد من و درک می کنید! واقعا هر بار مهمون داشتیم آه از نهادم بر می خاست! باید هر آن چه در کمد دیواری موجود بود رو بیرون می ریختم و در معرضِ دید میهمانان قرار می دادم تا رختخواب بردارمهر وقت هم به محسن میگفتم بیا طبقه بندی ش کنم با این که تو کارگاه همۀ امکاناتش رو داشت میگفت ما به زودی میخوایم به خونۀ بزرگتر بخریم و نمیخواد کمد دیواری رو طبقه بندی کنیم یک دنیا ممنونم ازت عزیزم برای تمامِ لطفی که بهم داشته ای و داری اتفاقا من چون سیمکارتم به نام داداشِ بزرگم هست حتی روز تولدم بانک هم بهم پیامک تبریک نمیده! و بجاش روز تولد برادرم رو یادآوری می کنه! ولی اغلب دوستانم یادشون می مونه محسن هم به دلایل نامعلومی همیشه کادوی تولدم رو چند روز بعد از تولدم بهم میده و این اولین باره که در دقیقۀ نود موفق شد هدیه شو برسونه فکر کنم می تونم بهش امیدوار باشم و کم کم و به مرورِ زمان به روال معمولِ هدیه دهی عادت کنه آره ده ماه و نیم منم تو شناسنامه ام متولد 20 دیماه هستم و هنوز نفهمیدم دلیل این یک ماه جلوتر چیه؟ آخه نه به نیمۀ اول و دوم ربط داره! نه به سربازی رفتن! و نه به پایین آوردن سن! که حتی سنم رو هم یک ماه بزرگتر نشون میده تفاهم هامون برقرار رفیق
مریم مامان آیدین
21 بهمن 93 15:41
راستی من هم تو خرید مثل خودت عمل میکنم...امروز صبح با محمد و آیدین خرید بودیم....اون هم تجریش شلوغ و چند تا خرید متفاوت از چند مغازه تو جاهای متفاوت داشتم ولی چون دقیقا میدونستم چی میخوام و از کجا همیشه اونو میخریم صاف رفتم سر تک تکشون و با چند تا ساک خرید و رفت و برگشت و پا به پای ایدین شیطون همش دو ساعت وقت گرفت و به نظرم این بهترین کاره...یه زن عمو دارم از اول بازار همه چیز رو قیمت میکنه و اخرش گیج میشه و هیچی هم نمیخره...هروقت میگه با من بیاین خرید همه بهانه میاریم که نریم و در اخر...شعر تقدیمی تولدت مبارک علیرضا جووونمو عشقه که از همه کادوهات شیرین تر و خواستنی ترهقربون اون تهند گفتنش و پست پارسالت...همش یه طرف اون شیرینی خوردن خوشگل علیرضا با اون موهای خوشـــــــــــــــــــــــــگل یه طرف خامه ای هم شده و ادم میخواد قورتش بده خیلی ببوسش مامان بهمن ماهی 32 ساله مهربون
الهام
پاسخ
باز هم تفاهم خداییش اصلا برام قابل هضم نیست که برای خریدِ یک چیزی این همه بگردم واااای منم وقتی کسی از شهرستان میاد و میخواد بره خرید اصلا نمی تونم برم!!! و البته همه دیگه اخلاق من و می دونند و بهم پیشنهاد همراهی نمیدن! اگه کسی بخواد این همه آدم و راه ببره و بعد هم چیزی نخره که دیگه: واقعا شیرین و خواستنی بود کلی ذوق مرگ شدم وقتی دیدم می خونه و سریعاً ضبطش کردم ممنونم عزیزم جای شما خالی آیدین نازنینم رو می بوسم مریم جان
زری
21 بهمن 93 16:32
خدای اطلسی ها با تو باشد * پناه بی کسی ها با تو باشد * تمام لحظه های خوب یک عمر* بجز دلواپسی ها با تو باشد * تولدت مبارک الهام جان ماشین نوهم مبارک عزیزم
الهام
پاسخ
یک دنیا ممنونم زری جانم خیلی لطف کردید دوستم
بابای علیرضا
21 بهمن 93 17:12
سلام خانم گل تبریک میگم عزیزم. ایشالا تولد صد و بیست سالگیت. کوتاه و مختصر فقط می تونم بگم: نفس نفس تو سینه ام عطر نفس های شماست، اگر که قابل بدونید خونه دل جای شماست
الهام
پاسخ
سلام عزیزم یک دنیا ممنونم... ایشالا صد و بیست سال درکنارِ تو خیلی خیلی لطف کردی تا همیشه شرمسارِ تمامِ محبت هایت هستم
مامان شایلین
21 بهمن 93 17:33
سلام الهام جون خوبین؟ تولدتون مبارک عزیزم انشالله 120 ساله بشین ببخشین واقعا من تاریخ تولدتون رو نمیدونستم وگرنه زودتر به دوست خوبم تبریک میگفتم [هورا دست دایی محسن درد نکنه که کمد اتاقتون رو طبقه بندی کردن ، بیشتر از همه دست همسر محترمتون درد نکنه واسه این کادوی عالی اونم اینجوری که حسابی سوروپرایزتون کردنمن عاشق کادوهای سورپرازی هستم فرقی هم نمیکنه که چی باشه مهم نیت خریداره. دست گل پسر هم درد نکنه واسه شیرین کاری های روز تولد مامانش هم شیرینی گرفته ، هم یه شعر خوشگل واسه مامانیش خونده آفرین عزیرم.
الهام
پاسخ
سلام بهناز عزیزم این چه حرفیه بهنازم حضور شما برای من باعث دلگرمیه و همین کافیه برام خدا به هر دوشون خیر بده باهاتون موافقم گاهی یک شاخه گل اون قدر آدم و سورپرایز می کنه که وجودِ هیچ کادوی گرون قیمتی نمی تونه این کار و بکنه! خدا می دونه که برای من هم واقعا ارزش پولی کادو مهم نیست گاهی یک پیامک چنان قلب آدم رو زیر و رو می کنه که هیچ کادوی گرون قیمتی نمی تونه این کار و انجام بده من معتقدم بچه ها روزها و ماه ها رو حس می کنند شایلین جونم و می بوسم عزیزم
الهه مامان مبین
21 بهمن 93 17:33
سلام به روی ماهت الهام عزیزم اول از همه تولد 32 سالگیت رو تبریک میگم و امیدوارم سالیان سال در کنار خونواده خوب و مهربونت زندگی کنی .... وای الهام جون تولد بابای منم درست توی همین روزه و این یه سوپرایز بزرگ برام بود بعدش اینکه من فروردین 93 ، 33 سالم تموم شد و وارد 34 سالگی شدم ... وای چقدر پیر شدم نه .... خخخخخخخ کمد دیواری جدیدتون هم مبارک باشه عزیزم چه سوپرایز خوبی از دوستت گرفتی عزیزم . من عاشق اینجور کارها هستم ... امیدوارم همیشههههههههههههههههههههههه خوش باشی گلم
الهام
پاسخ
سلام به روی ماه شما الهه جون یک دنیا ممنونم از محبت تون تولد باباتون و تبریک میگم الهه جون و با تأخیر بسیار وافری تولد سی و سه سالگیتون رو تبریک میگم عزیزم م م ای خواهر پیر چرا؟! ما الان در اوج شادمانی و سرزندگی به سر می بریم جالبه که امروز وقتی مامان ها و دوستان مجازی سال تولدشون رو گفتند، من فهمیدم که تو نی نی وبلاگ هم سن و سال زیاد دارم ولی نمی دونم چرا همیشه احساس می کردم ریش سفید نی نی وبلاگ منم واقعا یک سورپرایز عالی بودو بسیار ممنونم بابت دعای زیبایت من هم براتون بهترین ها رو آرزو می کنم رفیق
الهه مامان مبین
21 بهمن 93 17:35
ماشین دنده اتوماتیک مبارک من عاشق رانندگی هستم . به نظرم خانمها باید یه ماشین برای خودشون داشته باشند . خصوصا با بچه کوچیک خیلی لازمه ... مبارکت باشه گلم
الهام
پاسخ
یک دنیا ممنونم دوستم خوش به حالتون بر عکس من که بیشتر مایلم کنار راننده بشینم و استراحت کنم و البته دست فرمونم هم خیلی خوب نیست
الهه مامان مبین
21 بهمن 93 17:36
همیشه شاد باشی و خوشبخت عزیز دلممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
الهام
پاسخ
ممنونم برای تمامِ محبت هاتون الهۀ عزیزم
مامان ناهید
21 بهمن 93 17:40
الهام جون می تونم درکت کنم که اگه یه وسیله ای تو خونه خراب باشه و یا طوری باشه که رو اعصابت باشه چقدر کلافه میشید من الان چند ماهیه در کابینت آشپزخانه خراب شده یعنی فقط گیره هاش خراب شده همسری که نتونست درستش کنه به هر نجاری گفتیم حوصله نداشتن به خاطر 4 تا در بیان حالا بعد این همه خواهش والتماس و منت یه نجاری که آشنا هم هست قبول کرده نمی دونم تا کی هم باید این درها تو مغازه ش خاک بخورن نمی دونی چقدر این مدت عذاب کشیدم من کابینتُ مرتب می کنم محمد رضا یک راست میره سراغ ظرف وظروفها الهام جون شما هم برا اینکه بیشتر از این خسته نشید تا قبل عید کاری کنید بدید برات طبقه بندی کنن وگرنه باید بره چند ماه دیگه
الهام
پاسخ
دقیقا مثل من! منم چند بار به کابینت سازی سر کوچه گفته بودم ولی اینقدر امروز و فردا کرد و نیومد که دیگه بی خیال شدم! این بار هم داداشم ابزار و تخته رو از کارگاه آورد و درستش کرد با محمد رضای کنجکاو که سخت تر هم هستباید فقط مرتب برید و بهشون تذکر بدید تا زودتر بهتون تحویل بده! شده همسرتون بره بالای سرش وایسه این کار و بکنند چون عاقبت هم مجبور میشید همین کار و بکنید. زمونۀ بدی شده متاسفانه
مامان ناهید
21 بهمن 93 17:43
واااااااااای الهام جون خاک بر سرم داشتم تکه تکه می خواندم بعد دیدم ای جااااان شما از کلافگی دراومدید وکمد دیواری به سلامتی درست شد بعد من الان بعد گذاشتن کامنت قبلی این شکلی شدم
الهام
پاسخ
خدااااااا نکنه ناهید جونمایشالا که درهای کابینت شما هم از نجاری برسه و راحت بشی واقعا درکت می کنم
مامان زینب
21 بهمن 93 18:04
سلام الهام جان تولدت زیبایت مبارک ایشالا که خداوند یه عمر با عزت نصیبتون بکنه و سایه پر مهرتون بالای سر علیرضا جون باشه دست دایی محسن درد نکنه که موجبات آسایش هر چه بیشتر شما رو فراهم آوردن ماشین جدید مبارک باشه چقدر برای آدم لذت بخشه این سورپرایزهای دور از انتظار ماجرای چتر و باران هم برام جالب بود آخه از این موارد برای خودم زیاد پیش میاد
الهام
پاسخ
سلام عزیزم یک دنیا ممنونم از لطف تون رفیق خدا خیرش بده ممنونم برای لطف و دعای خیرتون دوستم نکتۀ اخلاقی ماجرا این بود که من امروز با خودم چتر نبردم و کلی بارون اومد و من با اینکه خیس هم شدم خیلی خیلی زیاد ار این بارون استقبال کردم و خدا رو بخاطر نزول رحمتش شکر کردمدر واقع حاضرم هر روز تبدیل به یک موش آب کشیده بشم ولی هر روز بارون بیاد
مامان کیانا و صدرا
21 بهمن 93 18:18
سلام بر الهام بانو، مادری که هیچ گاه غر نمیزند و به تازگی صاحب یک عدد خودروی دنده اتومات و یک نوای دل انگیز تهندت مبارک و یه عالمه پیام تبریک به موقع و بی موقع شده است عزیزم تولدت و زادروزت را با تقدیم خالصانه ترین درودها تبریک میگم و امیدوارم سالیان طولانی کنار خونواده ی عزیزتون خوب و خوش و سلامت و پایدار باشید
الهام
پاسخ
سلام مرضیۀ عزیزم همۀ اینها که گفتی به خاطر لطف فراوان گنجینه های ارزشمندم یعنی خانواده و دوستان حقیقی و مجازی امکان پذیر شده است و به خاطر وجودشون از صمیمِ قلب خدا رو شاکرم یک دنیا ممنونم برای دعاهای جانانه ای که در حقم روا داشتی رفیق و همۀ این خوبی ها و بهترین ها را برای خودت و خانواده ات آرزو می کنم
مامان کیانا و صدرا
21 بهمن 93 18:20
و اما ماشین نو هم مبارک و امید که چرخش خوب برایتان بچرخد همراه با بهترینها خواهر جان من هم از زمانی که چتری نو تهیه نمودم دیگر باران نبارید. بی ربط نباید باشد.... نه؟؟؟خب این روزها هم که میهماندار میشوید و سرتان شلوغ میگردد.پس به باری تعالی میسپارمتان و میگویم روزهایتان خوب و خوش باد
الهام
پاسخ
امید که رانندگی کردن با آن را بیاموزیم، سایر موارد پیش کشمان خواهر جان جدای از شوخی یک دنیا ممنونم برای احساست که مطمئنم با تمام وجود این آرزو رو برام داری یقیقناً بی ربط نبوده استشما قانون چهارم نیوتن را همواره آویزۀ گوش کن خواهر جان برای شما هم روزهایی خوش و تعطیلاتی خوش تر آرزو می کنم
مامان ناهید
21 بهمن 93 18:30
ای که گفتی............ ماشین دار شدن به اضافه تمام مسئولیتهای خانم و آقا بر دوش خود بودن. من از موقعی که ماشین دار شدم اکثر جاها تنها میرم چون آقا میگن من وقت ندارم خودت ماشین داری برو دیگه .......خرید ودکتر بچه ها وبردن وآوردن فاطمه به مهدو و و و ...........دیگه شما مثل من نباشید الهام جون من هنوز اون پایین نرفتم ببینم چه خبره ولی از کامنت دوستان معلومه ماشین گرفتید مبارک باشه
الهام
پاسخ
واقعا به مورد خوبی اشاره کردی ناهید جون این که میگم ماشین باعث جدایی زن و مرد میشه بی دلیل نیست چون تو اطرافیانم خیلی زیاد می بینم کلا تا ماشین دار بشی میگن خودت ماشین داری برو دیگه و البته که قبل از سوار شدن بر چهارچرخ همۀ موارد رو تجزیه تحلیل کرده ام و همواره هدفم اینه که از این اتفاقات نیفته و ممنونم بابت تبریکتون ناهید جون راحت باش عزیزم. هر وقت فرصت کافی داشتید بیاید. راضی نیستم بخاطر خوندنِ پست من به زحمت بیفتید خیلی خیلی بچه ها رو می بوسم
فهیمه
21 بهمن 93 21:55
شـــادبـاش بـراي آرامـش بـخـش تـريـن فـرشتــه آسـمـانـي كـه از عـرش بـه فــرش گـــامـ نـهـاد . . . الهام جان ماشین نو مبارک ایشالا به خیر و شادی آخر هفته ی خوبی رو در کنار میهمان ها براتون آرزو می کنم.
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم فدای محبت تون و همین طور برای شماامین جون و میبوسم
نیلوفر
22 بهمن 93 1:17
سلام الهام بانوی بهمن ماهی عزییییز و دوست داشتنی تولدتون بسیار بسیار بسیااااااااااار مبارک ایشالله همیشه از نهادتان هـــــــــــــــــــورا برخیزد همیشه شاد و سلامت و پیروز باشید در کنار خانواده و عزیزانتون ... خواننده خاموش وبلاگتونم و همیشه سعادت خوندن پست های زیباتونو داشتم
الهام
پاسخ
سلام نیلوفر بانوی عزیزم یک دنیا ممنونم بابتِ این همه لطفی که به من دارید من هم برای شما و خانواده بهترین ها رو آرزو می کنم و از این که شما خوانندۀ پست هام هستید بر خودم می بالم و برام باعث افتخاره با ما بمان رفیق
مونا
22 بهمن 93 1:56
سلام الهام عزیزم. تولدت مباااااارک. انشالا 120 ساله بشی در کنار خانواده عزیزت. بابت مهمانها چشمت روشن.... و کمدت هم مبارک که تو این دنیای بی کمدی و کم کمدی! میدونم چقدر میچسبه... دست برادرت درد نکنه.... بخاطر کادوی تولدت و همسر فهمیده ات هم هزاران تبریک.... شیرینی های علیرضاجونم هم شیرینترین خوراکی دنیاست.... انشا... شیرینی دامادیش.... و همکار تازه واردت هم خیلی خوب و بجا قدرشناسی کرده و البته یه دوست تمام عیار رو برای یک عمر پیدا کرده ....لباتون پرخنده و دلتون خوش
الهام
پاسخ
سلام مونا جانم یک دنیا ممنونم عزیزم هم بابت پیام تبریکی که برام پیامک کردی و هم بابت آرزوهای قشنگی که برام داشتی بله هیچکس نمی تونه به اندازۀ خانم های خونه دار احساس من و از داشتنِ یک کمد دیواری قفسه بندی شده حس کنه!مخصوصا که امروز از صبح در حال خونه تکونی هستم و حسابی از وجود قفسه ها لذت می برم جای شما خالی شیرینی های پسرک شیرین ترین شیرینی هایی بود که تو همۀ عمرم خورده بودم این نهایت لطف شما رو می رسونه مونا جون. من فقط در قبال اون خانم انجام وظیفه کردم چون تازه وارد بود و ناآشنا و بی تجربه فدای محبتت عزیزمبچه ها رو ببوس از طرف من رفیق
دایی محسن
22 بهمن 93 15:27
تولدت مبارک بهترین خواهر دنیا 27 سال با تو زندگی کردم، با تو بزرگ شدم و در همه این سالها به خاطر وجود تو از زندگی لذت بردم. امیدوارم در تمام دوران زندگیم در کنارم باشی
الهام
پاسخ
یک دنیا ممنونم عزیزم این نهایت خوبی و مهربونی خودت بوده که در کنارِ من احساس خوبی داشته ای و البته که من هم در کنارت بهترین لحظات زندگیمو سپری کرده ام و روزهای زیبای کودکی، روزهای پر ماجرای نوجوانی و سال های دانشگاه به خاطر وجود تو و خانواده برام لذت بخش ترین لحظات بوده تا همیشه در کنارت خواهم بود عزیزم م م م
مامان علی
22 بهمن 93 16:21
سلام خانمی،شرمنده دیر تولد و تبریک میگم عزیزم دیروز خونه مامان بودم واصلا نتونستم وب برم،مچ دستمم باز در رفته،واز صبح درد ودرد....... عصر مخیام برم این بار دیگه پیش شکسته بند سنتی،حالم از این دکتر وهمش وبیمارستان هیچی نفهم گرفتست. علی هم دیشب تا 5صبح بیداربود،صبحم 8.30بیدارشده با این دستم کلافه شدم!!!!!!! این از غر غرام----
الهام
پاسخ
سلام زهرا جونای وای چه بد! خواهر شب عیدی از کار می افتی کهحالا با این اوضاع کی میخواد خونه تکونی کنه حالا شوخی کردم زهرا جون ایشالا که بهتر باشی دوستمراستی مسکن رو خداوند برای همین مواقع آفریده، حتما ازش استفاده کن تا دردت کمتر بشهکار خوبی می کنی همون شکسته بند سنتی به از دکتر بیمارستان ای وای یعنی سه ساعت و نیم خوابیدهلابد نگرانت بوده باور کن بچه ها درد رو حتی زودتر از ما حس می کنند
مامان علی
22 بهمن 93 16:35
پیام قبلیم نمیدونم چرا خصوصی شد لطفا عمومیش کن خودت خانومی
الهام
پاسخ
باشه عزیزم
مامان علی
22 بهمن 93 16:39
قربون اون نطق پسری وشیرینی پزونش وتهندش برم فدایی داری پسرررررررررر الهام خیلی خوبه این وروجکه وقتی میدونه میخای ضبط کنی همکاری میکنه اینقدر قشنگ میخونه علی به وقت ضبط وفیلم درحال ناز وکش قوس امروز بگو فردا بقیشو هست!!!! الهام جونم در پایان بازم تبریک میگم تولدت واز داشتن دوست خوبی چون تو خیلی خوشحالم میبوسمتون عزیزان دل
الهام
پاسخ
قربون محبتت زهرا جانم اتفاقا علیرضا هم فقط گاهی اوقات همکاری میکنه حالا شما ببین من چند بار برای ضبط کردن صداش تلاش می کنم تا دو بارش خوب از آب دربیادشما هم صبــــــــــــور باش خواهر یک دنیا ممنونم از محبتت دوستم و بخاطر دوستی با تو بهترین احساس های دنیا رو دارم
مامان کیانا و صدرا
22 بهمن 93 17:45
وای ماشا....اینجا چقدر احساس بریز و بپاش شدهبابا ای ول جناب همسر و داداش مهربان.امیدوارم تک تک لحظات زندگیتون پر باشه از بوی صفا و صمیمیت و محبت و صحت و سلامتشادمانیتان هماره ماندگار
الهام
پاسخ
قربانِ صفای زیادت رفیق چه میشه کرد لابد با خودشون فکر کردند لااقل اگه به زبون نمیارن خوبه که اینجا بنویسن تا درصد امید به زندگی در من افزایش پیدا کنه و همین طور برای شما عزیزم
مامان علی
22 بهمن 93 18:46
عزیزم تولدت وهزاربار بهت تبریک میگم،ایشالله سالهاعمر با عزت وسایتون رو سر علیرضای ماهم باشه. راستش من ازعید وروز تولد خیلی بدم میاد یک جور حس پیری،تموم شدن وقت،گذشتن عمر واحساسات عجیب که نمیتونم توصیف کنم دارم. چه خوب که زیبا خرید میکنی من ازبازار گشتن خوشم میاد ولی خرید کردن نه!!!!!!ته خرید همیشه پشیمونم چن روز هی میگم خیلی ضایعه نه!!!!بعد چند روز تازه به دلم میشینه!واسه همین اصلا به ندرت وآسه خودم وعلی خرید میکنم،قاسی که مره مسافرت یا ماموریت خودش میخره منم بی بهونه می‌پوش. حالش ومیبرم!ولباس بیشتر میدوزم!وسایل خونه خرید یخچالی با خودشه ومن اصلا. غر نمیزنم!حتی حوصله بازارهفتگیم ندارم!!! -----------واما چهار چرخ اتوماتیک مبارک،خوش رکاب باشه خواهر دراین موردم بنده هم اصلا دنده کش خوبی نیستم که هیچ افتضاحم واسه همین به قاسی گگفتم یا اتومات یا رانندگی منتفی اونم راه دوم وپذیر فته امیدوارم بهترین تفریحات وگشتها روباهاش داشته باشی عزیز دلم ---------- دست دایی محسن هم درد نکنه خانه رخت خواب وخوشکل موشکل ساخت واست. وکاملا موافق هیچی قشنگ تر وهیجان آور تر از این نیست که از جایی وکسی که فکرش ونمیکنی تبریک بگیری دم هر چه رفیق بامرامه گرم بزن قدش
الهام
پاسخ
سلام و بسیار ممنونم از لطفت عزیزم چه احساس جالبیالبته پُر بیراه هم نمی گویی رفیقالبته من نوروز رو دوست دارم به خاطر دور هم بودن هایش و روز تولدم رو هم بخاطر سورپرایزهایش البته اگر سورپرایزی در کار باشه چه قدر متفاوتی شما زهرا جوندقیقا در نقطۀ مخالف همۀ خانم ها یعنی واقعا خریدهای همسرت و قبول داری باید خیلی سلیقه هاتون به هم نزدیک بوده باشه من اصلا تا به حال لباس به خیاط ندادم بدوزه چون همیشه لباس متناسب با سایزم تو بازار هست و مهم تر از اون از انتظاری که باید بکشم تا لباس آماده بشه و آخر هم ندونم خوب درمیاد یا نه بیزارم وقتی چیزی می خرم همون جا دیگه همه چیش مشخصه ولی وقتی میدم بدوزم تا مدت ها طول میکشه که بدونم چی از آب دراومده و جالبه بگم که من به ندرت خرید می کنم برای خونه که خیلی کم چون هیچ علاقه ای به جمع آوری تیر و تخته در اطرافم ندارم و ترجیح میدم پولم رو صرف تفریحاتم کنم در مورد لباس هم که همیشه ساده می خرم و چون ازشون مراقبت می کنم یه مانتو رو چند سال می پوشم. با این حال به محض این که چیزی رو بخرم همون روز افتتاحش میکنم و حتی لحظه ای اون رو داخل کمدم نگه نمی دارم برای روز مبادا منم رانندگیم تعریفی نیست خواهر ولی دیگه تصمیمم رو گرفته ام و میخوام برم آموزش و شروع کنم برای شما هم که تو شهرتون رانندگی به نسبت تهران راحت تره! دوباره سعی کن عزیزم و خدا رو شکر که حالا یک عدد کمد دیواری مرتب دارم بازم ممنونم عزیزم که با دست دردناکت اومدی برای تبریک
مامانی
23 بهمن 93 14:35
آیییییییی نمیدونم چرا دلم یه دفعه از این سورپرایزا خواست "گاهی اوقات از جایی که اصلاً نمی توانی فکرش را هم بکنی چنان سورپرایز می شوی که کم مانده بال در بیاوری و پرواز کنی" دقیقا از همین نوعش همه این تبریکها و سورپرایزا یه طرف صدای قشنگ علیرضا جونی هم یه طرف حتما حسابی بهت چسبیده
الهام
پاسخ
زندگی همه اش پر است از سورپرایزها و من هم بهترین و شادترین سورپرایزها رو براتون آرزو می کنم ریحانه جون
مامان ناهید
24 بهمن 93 7:41
الهام جون بازم سلام صبح زیبا وجمعه تون به خیر
الهام
پاسخ
عزیز دلمی ناهید جونهمواره به داشتنِ دوست خوبِ چون شما افتخار می کنم
مامان ناهید
24 بهمن 93 7:44
اون شاگرد سر کلاس خیلی داستان جالب بود تند تند خواندم بدونم آخرش چیه این داستان دیدم مثل همیشه خوبیهای شمارقم خورده
الهام
پاسخ
بازم من و شرمندۀ لطفتون کردید ناهید جانم
مامان ناهید
24 بهمن 93 7:51
الهام جان مجدداً تبریک میگم ماشین نو مبارک انشالله چهار چرخش همچنان خوب بچرخه و شما وهمسری را ازهم دور نکند مثل ما که الان دیگه کمتر جناب همسر را رویت می نماییم و فاصله ها به شدت زیاد شدن با وجود همین غول آهنی ودیگه نمیشه کاریش کرد جز اینکه بفروشیم که این هم ممکن نیست
الهام
پاسخ
ممنونم بابت تبریک و آرزوهای قشنگت ناهید عزیزم نگران نباش عزیزم همین دوری هاست که به در کنارِ هم بودن ها ارزش میده برات دنیا دنیا شادی و خوشبختی رو آرزو می کنم دوستم
مامان ناهید
24 بهمن 93 8:00
الهام جون از آخر پستت خیلی خوشم اومد چون موفقیت واعتماد بنفس بالاتو نشون داد نشان داد چقدر دوست داری ودوستت دارند چقدر مهمی انشالله همیشه همینطور باشه .خوشبخت باشید دوست خوبم با خواندن پستهای شما روحیه گرفتیم
الهام
پاسخ
ممنونم ناهید جانممثل همیشه بسیار زیاد بهم لطف داری دوستمو درست حدس زده اید دوستانم بزرگ ترین گنجینه های من هستند و بسیار دوستشون می دارم نمونه اش خودِ شما دوست خوبم خوشحالم که خوشتون اومده عزیزم م م
مامان بهناز
24 بهمن 93 22:46
الهام جون خصوصی دارین
الهام
پاسخ
زهره مامانی فاطمه
25 بهمن 93 10:47
اینا رو داشته باش تا بیام پیشت عزیزم اینا خجالتهای یه دوست که فکر نکنی بیمعرفتم از وسطهای هفته یه روز درمیان اداره رو تعطیل میکردن بخاطر خاک توخونه همش بشور وبساب خاکهای آمده مواظبت از دختر عمل کرده که مستعد خدای نکرده عفونته وبازهم تمیزکاری نیم ساعت به نیم ساعت میز وتی وی که دخملی مرتب بهش دست میزنه
الهام
پاسخ
این چه حرفیه عزیزممعرفت شما مدت هاست بهم ثابت شده زهره جانم کاملا شرایط تون درک می کنمبرای همه سخته و برای بچه ها سخت تر و برای بچه ای در شرایط فاطمه باز هم سخت تر فقط می تونم دعا کنم که به زودی بارون بیاد و اوضاع بهتر بشه
زهره مامانی فاطمه
25 بهمن 93 10:49
تولدت با پنج روز تاخیر مبارک دوست همیشگیم الهام مهربون
الهام
پاسخ
یک دنیا ممنونم دوست جون جونی ام
زهره مامانی فاطمه
25 بهمن 93 10:55
ای جااااااانم هدیه همسری مبارک باشه ایشااله عزیزم ایشااله باهاش جاهای خوب خوب بری آمدم بگم همسری در شرکت سایپا وخواهری در شرکت ایران خودرو مشغول بکارن اگر بتونیم خدمتی کنم خوشحال میشم دیدم دیر رسیدم چه دوست وهمکار قدرشناسی از بس توخوبی خواهر سکانسهای زندگیتو عشقه عزیزم قربون آقای شیرینی فروش برم من که اگه من جای شما بودم آقای شیرینی فروش وباشیرینی هاش میخوردم دست دایی درد نکنه که همیشه ناجی خواهرشه
الهام
پاسخ
قربانِ لطفت عزیزم آفرین چه خوب که در هر دو نمایندگی پارتی دارید و لازم نیست تو صف بایستید بخاطر تمامِ لطفت ممنونم عزیزم دوستانم همه خوبند زهره جاننمونۀ خوبش همین خودِ شما همیشه به من و خانواده ام لطف داشته و داری دوستم فاطمۀ گلم رو می بوسم
مامانی
25 بهمن 93 13:45
سلام الهام جون انگاری پیامم نرسیده دستت دوتا کامنت گذاشتم فقط یکیش هست پیام تبریکم نرسیده تولدت مبارکککککک امیدوارم سالیان سال کنار پسر کوچولو و عشقتون زندگی شیرینی داشته باشین
الهام
پاسخ
سلام ریحانه جون بله متاسفانه فقط یک کامنت ازتون دریافت کردم و بسیار ممنونم بابت تبریک و آرزوهای قشنگت عزیزم آریا جون و می بوسم
مامان کیانا و صدرا
25 بهمن 93 17:33
سلام الهامیمهمونها رفتن خواهری؟خوش و خرمید؟سلامتی برقراره؟چه خبر از عید
الهام
پاسخ
سلام عزیز دلمایشالا دوشنبه صبح راه می افتند و من شرمنده ام که این چند روزه گرفتارم و نتونستم به شما و دوستان سر بزنم خدا رو شکر خوبیممهمون ها حسابی مشغول خرید برای عید هستند ولی ما اغلب برای عید خیلی خرید نمی کنیم و همون لباس های قبلی مون رو که مخصوص مهمونی رفتنه می پوشیم فقط برای علیرضا خرید می کنم
mahtab
26 بهمن 93 11:39
سلام الهام جان تبریک من به مناسبت تولدتون رو با تاخیر پذیرا باشید اینکه با راننده شدن خانمها عملا لیست کارهایی که به عهدشون میشه بیشتر می شه رو خیلی قبول دارم و واقعا تو دنیای امروز همین شده و کار اقایون و خانمها خیلی جاها با هم جابجا شده روزهاتون گرم از افتاب محبت و رنگی از نشاط کودکانه
الهام
پاسخ
سلام مهتاب جون یک دنیا ممنونم عزیزم و شرمنده که نتونستم بهتون سر بزنم این چند روزه مهمون دارم و در اولین فرصت بهتون سر خواهم زد و با جابجا شدنِ مسئولیت ها هم موافقم فدای محبتت و ممنونم بابت دعای زیبایت علیرضای نازنینِ سی ماهه شما رو می بوسم متاسفانه فرصت نشد من هم برای علیرضا نوری پست سه و نیم سالگی بنویسم
mahtab
26 بهمن 93 11:42
یادم رفت ماشینتون رو تبریک بگم عزیزم ایشالا چرخش برات بچرخه به سلامتی و خوشی ببخش که من نمیرسم کامنت طولانی بذارم باور کن همینش رو هم فقط برای عرض ادب و رادت هول هولکی میذاریم شرمنده
الهام
پاسخ
ممنونم مهتاب جون این چه حرفیه عزیزم خدا می دونه همین که هستید برای من کافیه و یک دنیا ممنونم بابت تمامِ لطفت دوستم در اولین فرصت خدمت تون می رسم عزیزم
مامان مریم
26 بهمن 93 16:41
سلام الهام جوووونم اومدم بهت بگم نگرانت شدم چند روزه نیستی و از کامنت مرضیه فهمیدم مهمون داری و خیالم راحت شد کل پستت و پست اخر مرضیه و کامنتهارو خوندم که شاید اونجا بهش گفتی و چیزی ندیدم....من نمیدونم این دختر از اون ور کشور! چطور همه چیزو تحت کنترل داره بارو کن هروقت همه دور هم جمع میشیم یادت میفتم....هی میگم کاش مامان بابای تو و همسرت هم نزدیکتون بودن...شاید به خاطر اون کلمه غریب باشه که چند باری تو وبت خوندم و خیییلی ناراحت شدم و الان خییییییییییییییییلی خوشحالم که مهمون داری و داری روزهای شلوغ و شادی رو میگذرونی.....الهی شکر خوش باشین عزیزم...ببوس علیرضا جونمو پ.ن: از مریم به مرضیه...میدونستم اینجارو هم میخونی
الهام
پاسخ
سلام مریم جون ممنونم که بهم لطف داری و جویای احوالم هستی عزیزم م م م خدا رو شکر خوبم. چهارشنبه شب پدرشوهر+مادرشوهر+ برادر شوهر+جاری+ پسرشون اومدند تهران. پنج شنبه رفتیم موزۀ دارآباد و شب هم رفتیم قم. جمعه لتیان بودیم و شنبه دانشگاه و امروز هم آبیک قزوین خونۀ عمۀ محسن بودیم و تازه برگشتیم در واقع توضیح کاملم از این روست که فردا صبح مهمونها میرن ولی چون من دوشنبه، سه شنبه و چهارشنبه هم باید برم سر کار و شاید نتونم پست بذارم گفتم در جریان باشی و نگران نشی دوستم ممنونم که به وقتِ دورِ هم بودن به یاد غریبان هستی و این باعث میشه دور هم بودن هاتون ارزشمندتر به نظر بیاد.غربت یه سری مزایا داره و یه سری هم معایب! و ما دیگه باهاش کنار اومدیم مرضیه جون درسته اون ور کشوره ولی از اون جا که خیلی خیلی معرفت در ایشون بیداد می کنه ما رو شرمندۀ لطفشون می کنند و همین طور خودت من برم شام و آماده کنم که مهمونها کم کم از خرید بر می گردند آیدینی رو می بوسم
مامان کیانا و صدرا
26 بهمن 93 17:22
از مرضیه به مریم:الو الو من جوجویم... و اما مریم عزیز خوندمتراستش صبح به الهام جون سر زدم و خواستم ببینم وقت کرده کامنتمو ببینه و دیدم بله هنوز گرفتار مهموناست و باز از اینور کشور دوباره اومدم اونور کشور تا ببینم دیگه چه خبر!!!!که دیدمت و خوندمت که به کاراگاهی من شک کردی الهام جونم امیدوارم هفته ای داشته باشی سرشار از موفقیت و بهروزی.منتظر حضور گرمت با پستهای دلنشین و خوبت هستیم.خداوند زیباییها و مهربانیها همیشه یاورت باد
الهام
پاسخ
از الهام به مریم و مرضیه جون: هم اکنون الهامی بسیار خسته و کوفته با شما صحبت می کند که در حالِ آماده سازی نهار فردای خود و میهمانان است و صبح علی الطلوع باید منزل را ترک کرده به محل کار خود برود ممنون که هستید رفقای دوست داشتنی صحبت با شماست که خستگی رو از تن آدم می بره راستی مرضیه جون هواشناسی اعلام کرد که قراره فردا بارون بیاد! به نظرتون چترم و با خودم بردارم یا نه؟!
مامان ناهید
26 بهمن 93 18:00
سلام الهام جان خوبید؟ مشغول مهمانداری هستید شاد وخرم باشید علیرضارا ببوس
الهام
پاسخ
سلام ناهید جونخیلی ممنونم بابت احوالپرسی تون عزیزم فاطمه جون و محمد رضای عزیزم رو می بوسم
مامان کیامهر
26 بهمن 93 22:36
الهام عزیز و دوست داشتنی تولدت مبارک شاد باشی و سلامت در کنار همسر گرامی علیرضا و خانواده محترمتون تاخیر ما را ببخشایید
الهام
پاسخ
سلام عزیزم یک دنیا ممنونم از محبت ت دوستم این چه حرفیه بهارم همیشه به من لطف داشته و داری
صدف
27 بهمن 93 15:49
سلام الهام خانم خسته نباشید از مهمونداری ... دلمون برای نوشته هاتون تنگ شده .... :-*
الهام
پاسخ
سلام صدف جانم ممنونم از لطفت عزیزم منم واقعا دلم برای این جا و دوستانم و مخصوصا برای شما تنگ شده! سعی می کنم امروز یک پست نیمه تمام از قبل رو تکمیل و ارسال کنم تا فرصتی برای ارسال پست های این چند روزه پیش بیاد
مامان کیانا و صدرا
27 بهمن 93 17:15
سلام الهام جونم.خسته نباشی رفیق شفیقمروزهایی سرشار از آرامش برات آرزو میکنم و در مورد بارون بشنو و باور نکن آبجینمیاد امسال بارون خیلی کمه برف هم که اصلا نیومده و نمیدونم شاید بیاد یعنی امیدواریم که بیاد.امروز هم اینجا فقط سردتر شده و دیروز پریروز یه کم آب پاشی شدهخدا بخیر بگذرونهشبت خوش عزیزم
الهام
پاسخ
سلام عزیزم اتفاقا چتر نبردم و بازم بارون نیومدالبته هوا سرده و ابری! چند روز بود تهران خیلی بارون اومد از سه شنبه تا پنجشنبه و ما کلی ذوق مرگ شدیم خدا کنه بازم بیاد شنیدم شمال خراسان برف و کولاک اومده و احتمالا سرماش به شما و شهرتون رسیده خدا کنه همه جا بارون بیاد یکی از همکارانمون که رشته اش کشاورزیه میگه زمین تو یک دوره خشکسالی ده ساله قرار گرفته که الان سال سومشه خدا سال های باقیمانده شو به خیر بگذرونه
مامان محمدحسین
28 بهمن 93 10:25
الهام
پاسخ
مامان مریم
28 بهمن 93 12:11
سلام الهام فکر نمیکردم وقت داشته باشی و جواب کامنتمو بدی....الان تازه خوندمتون الهی خسته نباشی دوســـــــــــــــــــــــــتم......عوضش میدونم داره حسابی به همتون خوش میگذره....خصوصا علیرضا از مریم به الهام و مرضیه: خیییییییییییییییییییییییییییییییییلی میدوستموتون....خداییش وسط کار و خونه تکونی این دوتا کامنت خستگیمو در بردهمین دوستی و لبخند می ارزه به هزار تا دوست واقعی دووووووووووووووووووووووور
الهام
پاسخ
سلام عزیزمبرای دوستان خوبی چون شما همیشه وقت دارم ما خیـــــــــــــــــــــــــــــــلی بیشتر و شدیداً باهات موافقم که دلبستگی به دوستان مجازی خوبی چون شما خیــــــــــلی بیشتر از دلبستگی به دوستان حقیقی هست
مامان کیانا و صدرا
28 بهمن 93 19:39
عزیزم امید که همیشه سرحال و سلامت و پوینده باشیدمنتظر پست موزه دارآباد هستیم.ضمنا نم نم بارانی شروع به باریدن گرفته و دلمان را شاد نمودهخداوندا متشکریم
الهام
پاسخ
ممنونم مرضیه جانم به روی چشم و در اولین فرصت این پست رو بارگزاری خواهم کرد خدا رو هزار مرتبه شکراتفاقا دیشب هم ما یه سر بیرون رفتیم و بارون می اومد و همین طور امروز خدا کنه بازم بباره و خداوندا متشکریم مرضیه جون دیدم لطف کردید و برای پست یلدای دلتنگی کامنت گذاشته بودید فقط و فقط بخاطر لطف شما و کامنت پرمهرتون بخش نظرات پست "یلدای دلتنگی" رو فعال کردم و نظرات تون و اونجا کپی کردم و پاسخ دادم
مامان آرمینا
29 بهمن 93 0:23
تولد مبارک الهام جون.چه سوپرایز خوبی.دست آقای شوهری درد نکنهماشین نو مبارک باشه.انشالله چرخش واست بچرخه
الهام
پاسخ
ممنونم مریم جونبرای شما هم شادی و سلامتی آرزو می کنم آرمینا جون رو می بوسم
خانم طاهره نادری
29 بهمن 93 10:29
سلام الهام خانم عزیز ببخشید دیر شد تولدتون رو بهتون تبریک می گم امیدوارم عمر باعزت داشته باشید و تنتون سالم و سایتون همیشه بالا سر کوچولوتون باشه
الهام
پاسخ
سلام عزیزماین چه حرفیه دوستم و یک دنیا ممنونم بابت تبریک و دعای خیرت. منم برات عاقبت به خیری آرزو می کنم
سید فاطمه
1 اسفند 93 15:42
سلام الهام جون تولدت با تاخیر مبارک انشاالا صد بیست ساله شین با ارزوی بهترینها برات انقد سرم شلوعه قبلا فرصت نکردم پستاتو بخونم اول گفتم تبریک بگم تا بعد عشقه خاله خوبه ببوسینش نفسمو الهی که قولبونش بلم من
الهام
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم سید فاطمه جون و همین طور شما ایشالا هر وقت فرصت داشتید تشریف بیارید عزیزم