علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

موزۀ دارآباد

1393/12/1 14:50
نویسنده : الهام
2,363 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه شب گذشته بیست و دوم بهمن ماه بود که آقاجان+ مامان جان+ عمو مجید+ خاله وحیده+ مهدی جانمان به منزل مان وارد شدند و این ما و خانواده بودیم که یک روز پرکار را پشت سر گذاشته بودیم و از صبح علی الطلوع مشغول خانه تکانی نیز بودیمخسته

آن شب شام به صورت mp3 صرف شد و فردای آن روز در حالی که بارانِ شدیدی باریدن گرفته بود و ما به دنبالِ مکانی برای به گردش بردنِ پسر عمویمان بودیم، عازم دارآباد شدیم تا از موزۀ دارآباد دیدن کنیم... با وجودِ بارش شدیدِ باران موزه خیلی شلوغ بود و به نظر می رسید علت عمده اش همان بارانی بود که بعد از مدت ها باریدن گرفته بود و همگان را بر سرِ ذوقِ بیرون رفتن و قدم زدن های زیر باران آورده بود! و البته با وجود این که تقریباً تمام بازدید کنندگان حداقل یک عدد کودک همراهِ خود داشتند، ولی به ندرت بازدید کننده ای در معیت چتر در محوطۀ موزه به چشم می خوردزیبا

عکس های ما از آسمان ابری و هوای بارانی دارآباد و موزۀ حیوانات+ زمین شناسی+ پروانه ها در ادامۀ مطلب آپلود شده است...با ما همراه باشمحبت

آسمانِ بارانی و دیدنی پایتختمحبت

و عاشقانه های ما و پسر عمو جانمان، مهدی خان که همواره مراقب مان بودند!زیبا

فضای داخلِ موزه پر بود از حیواناتِ زنده (موش، انواع مارها و خزندگان، انواع پرندگان، ماهی ها و جاندارانِ دریایی و ...) + حیوانات و پرندگان تاکسی درمی شده مانند این ها که در تصاویر زیر می بینیعینک

تصویر سمت چپ مربوط به موزۀ زمین شناسی است که پر بود از سنگ های زیبا و قسمتی برای فروش سنگ های متولدین ماه های مختلفآرام همین طور انواع و اقسام فسیل و جای پای دایناسورها و نحوۀ پیدایش زمین در این موزه به خوبی شرح داده شده بودراضی

در عکس سمت راست پشت ما سه نفر یک عدد تابلو مشاهده می نمایی که روی آن سه عدد چراغ زرد و سبز و قرمز جا خوش کرده است! و ما خودمان را نابود کردیم تا توانستیم به مادرمان بفهمانیم که اشاره هایمان + ذکر لب مان که همانا "چراغ راهنمایی" بود به آن سه چراغ بر می گرددتشویق و عکس سمت چپ و همین طور عکس های پایین مربوط است به سالن زیبای پروانه هازیبا

پس از بازدید از سالن پروانه ها سرکی نیز به کارگاه تاکسیدرمی زدیم و از مراحل تاکسیدرمی پرندگان دیدن کردیم و در پایان نمایی از محوطۀ باران خوردۀ موزه:

برای مادرِ ما که همواره عشق به طبیعت دارند و هرگز حاضر به دیدار با تیر و تخته های قدیمی موزه ها نیستند دیدنِ این موزه به دلیلِ طبیعی بودنش لذت بخش بودآرام و جایت سبز دوست همیشگیمحبت

×××××××××××××××××××××××

یادگاری نوشت: همان روز بعد از بازگشت از موزۀ دارآباد و صرف نهار عازم قم شدیم و دیگر بار توفیق نمازی دیگر در مسجد جمکران و زیارت بانو فاطمۀ معصومه نصیب شد و اگر خدا قبول کند، نائب الزیارۀ تک تک شما دوستان بودیم.... و شما هدیه خریدن های هموارۀ مادرمان برای ما را در جریانِ رفتن به مکان های زیارتی، در این طلبیدن های مکرر بی تأثیر مشمار! درست از روزی که در معیت مادرجانمان از قم برایمان اسباب بازی خریداری شده است هر بار گوشی به دست می شویم به ایشان می گوییم:" بیا من و ببر حرم! ببر زیارت! برای من ماشین آتش نشانی و آمبولانس و پلیس بخر!فرشته" و ان شااله که این زیارت ها تداوم داشته باشد و البته این هدیه خریدن هاخندونک

و شما در قیاسِ بین عکس های پنج شنبه شب ما با عکس های قبلی که از جمکران به ثبت رسانده بودیم می توانی شلوغ بودنِ بسیار زیاد جمکران را در شب های جمعه به وضوح مشاهده کنی و البته حرم حضرت معصومه بسیار شلوغ تر از جمکران بود و به دلیلِ برگزاری دعای کمیل رفت و آمد به سختی امکان پذیر می شدآرام

السلام علیک یا صاحب الزمان

پسندها (11)

نظرات (22)

مامان بهناز
2 اسفند 93 13:44
سلام الهام جون خوبین؟ علیرضا جون خوبه؟ بابا دلمون واستون تنگ شده بود از بس به پستهای چند روز به چند روزتون عادت کردیم مثل اینکه مهمون داشتین و سرتون گرم مهمونداری ، انشالله همیشه به خوشی سرتون گرم باشهبه به چه عکسهای خوسگلی از موزه گرفتینچه هوای تمیز و عالی هستش ادم باورش نمیشه که تو تهران هم میشه همچین هوایی رو دیدچه پسر عموی مهربونی که هرجا که رفتین مراقب پسر عموی کوچولوش بوده دستش درد نکنهانشالله همیشه تنتون سلامت و لبتون خندون.علیرضای گلم رو ببوسین
الهام
پاسخ
سلام عزیزم. خدا روشکر خوبیم. شما خوبید؟ ماهم دلتنگتون هستیم بهناز جونم جای شما و شایلین جون خیلی سبز بود عزیزم بله خدا روشکر یک هفته ای میشه هوا خیلی خوب شده ممنونم بابت تمام لطفت عزیزم
مریم مامان آیدین
2 اسفند 93 15:08
بازم سلام الهامم وااااااااااااااااااااااای من دلم دارآباد خواست...البته نه موزه رو و نه حتی تاکسیدرمی حیوانات و پرندگان و خزندگان رو....دلم اون باغ و فضای سبز و حیاط خیس و کوه های برفی که معلوم بود رو خواست بهار حتما دیگه میریم....قبل ایدین رفته بودیم و کلی هم عکس داریم و همه از حیاط و باغ و باز میریم و این بار به عشق آیدین و بازی تو اون فضا واااااااااااای شما عجب میزبان های معرکه ای هستین....صبح رفتین موزه و شب هم زیارت...ای ول دارین والا من با این همه انرژیم صبح جایی برم تا شب خسته و ولو میشم....تازه تا قم اون هم باز هم زیارت قبول دوستم
الهام
پاسخ
سلام عزیز دلم آره مریم جون واقعا دیدنیه. من چون خیلی به موزه علاقه ندارم قبلا نرفته بودم ولی الان که رفتم خیلی خوشم اومد مخصوصا وقتی بارون خورده ست دیگه خواستیم تو مدت زمان کم به میهمانانمون خوش بگذره واسه همینه که تا چند روز بعد از رفتنشون نتونستیم سر پا شیم ممنونم عزیزم و به یادتون بودم
مریم مامان آیدین
2 اسفند 93 15:10
الهی تصور اینکه علیرضا خودش رو پاره پوره کرده که بهت بفهمونه اونجا از نظر خودش چراغ راهنمایی دیده خیییلی برام ناز بود قربووووووووونش برم که همه چی رو از نگاه خودش میبینه و چه دوست مهربونی هم داره...همه جا بغلش کرده و مثل حامی مواظبشه الهی همیشه خوش باشین و در گردش و همیشه جمع خانوادگی تون گرم باشه و دلهاتون به هم مهربووووووووووون
الهام
پاسخ
چند بار از اون سالن عبور کردیم و مرتب می گفت "چیگا راهننایی" و منم گیج می زدم و فکر میکردم منظورش اینه که شعرش و بخونم بعد که اومدم از علیرضا و عموجانش و پسر عموش عکس بگیرم گوشۀ کادر چراغ راهنمایی رو دیدم و بعد که دوباره اشاره کرد عاقبت منظورش رو گرفتم آره مهدی عاشق علیرضاست تو مسیر مشهد تا تهران تمام وقت نق می زده که چرا نمیرسن که بیاد پیش علیرضا و بازم ممنونم بابت دعای قشنگت دوستم
مامان ریحانه
2 اسفند 93 20:17
سلام الهام جونم وااااااااااااای که چقدر من عاشق موزه و این جور چیزام ولی آنقدر که عاشق گل و گیاهم عاشق حیوانات نیستم ماهی شب عید هم به زور چند روزی نگهمیدارم خواهر انشالله به قول کارتون کدو کدو قل قله زن خونت بی مهمون نمونه نمی دونم دعای خوبی بود یا نه در موردش حتما بهم توضیح بده چه عکسهای قشنگی گرفتید و توی عکسهات آسمون و خوب به تصویر کشیدی و چه پسر عموی خوبی و در آخر زیارتتون قبول خواهر التماس دعا هر دم و هر لحظه
الهام
پاسخ
سلام عزیزممنم به گل و گیاه علاقۀ بیشتری دارم در مورد اصول میزبانی و میهمانی مدت هاست قصد دارم یک پست بذارم و یه سری مطالب رو به خودم و دوستانم یادآوری کنم ولی چون مرتب مهمون به خونه ام رفت و آمد می کنه نمی تونم اون پست رو ارسال کنم و می ترسم آخرین مهمونها تصور کنند بخشی از پست که اندر حکایت مهمونی رفتن هست، منظورم با اوناست برای همین بازم صبر میکنم ولی حرف های زیادی من باب میزبان بودن و میهمان بودن برای گفتن دارم که حتما به طور کامل می نویسم لطف داری ریحانه جونو خوشحالم که خوشتون اومده ممنونم دوستم و بسیار به یادتون بودم و منم متقابلاً التماس دعا دارم نازنین جون و میبوسم
آقا زاده
3 اسفند 93 8:13
سلام ببخشید نتونستم زود زودی بهت سر بزنم منم مهمان داری میکردم منم هر موقع مهمان دارم دوست دارم هی ببرمشون بیرون تا حوصلشون سر نره اما با شما یه تفاوت داریم شما تو تهران و نزدیک حرم حضرت معصومه و جمکران ولی ما سر به بیابون میزنیم
الهام
پاسخ
سلام عزیزم این چه حرفیه دوستم کاملا شما رو درک می کنم بودن در کنار شما که خیلی مهمون نواز هستید، مهمه نه رفتن به بیابون من خیلی خیلی زیاد از مهمون نوازی های کرمانی ها شنیده ام
اقازاده
3 اسفند 93 8:15
عکسها خیلی قشنگ و رویایی هستنخصوصا آسمون قشنگ
الهام
پاسخ
لطف داری دوستم
مامان مريم
3 اسفند 93 14:31
خسته مهمونداری نباشی.میدونم که به علیرضا خیلی خوش گذشته که بابا و مامان جانش و مهدی جونش خونتون بودن.راحت میتونم از تو عکس ها حس خوبی رو که موزه طبیعی به آدم بده متوجه بشم. من که هیچوقت جرات اینکه از نزدیک حیوان که چه عرض کنم به یه پرنده نزدیک بشم ولی اینجوری میشه حیوانات و پرنده ها رو از نزدیک دید و با دقت به زیبایی هایی که خدا خلق کرده نگاه کرد.[ گل پسرم رو محکم ببوس
الهام
پاسخ
قربانِ لطفت مریم جونم باهاتون موافقم و موزه های طبیعی رو واقعا زیبا می دونم ایشالا اگه گذرتون به تهران خورد حتما آرمینا جون و این موزه ببرید آرمینا جون و می بوسم عزیزم م م
مامان زینب
3 اسفند 93 16:05
سلام الهام جون خوش بحالتون تو تهران هر روزم برید بیرون باز یه جای جدید هستش که برید ببینید و از دیدنش لذت ببرید فک کنم علیرضا جونم هم حسابی بهش خوش گذشته با پسر عموش چون آیدین هر وقت کسی بیاد خونمون یا بریم جایی دیگه به من کار نداره و همش با بچه ها سرگرمه عکساتون هم خیلی قشنگه زیارتتون هم قبول باشه ایشالا که ما رو هم از دعای خیرتون فراموش نکرده باشید
الهام
پاسخ
سلام زینب عزیزم بله جاهای دیدنی تهران زیاده که من خیلی هاش و نرفته ام اصلا و خیلی دوست دارم شرایطی پیش بیاد بتونم برم ولی چون مسافت ها طولانی هست فرصتش پیش نمیاد و البته چون ما بیشتر به طبیعت گردی هستیم فرصتی برای دیدنِ موزه ها پیش نمیاد علیرضا که واقعا به مهمون علاقه منده ممنونم عزیزم و مگه میشه به یاد دوست خوبی چون شما نبوده باشم
مامان علی
3 اسفند 93 16:20
دوست خوبم زیارت قبول الهی خوش به حالت اینقدر دلت پاکه تند تند طلبیده میشی پسرک مارو که فراموش نکردی!میدونی من واقعا به دعا درحق دیگری بسیار اعتقاد دارم!همینجور که معتقدم شما بسی تله میگذاری که مارا تست بنمایی!خوا دختر جان الان من وقتی لیست دوستان وچک کردم باز به خودم گفتم زهرا باز که مونگول بازی درآوردی!چرا این پست وندیدی!میدونی چرا چون من دقیقا همون صفحه آپ شده روباز میکنم نه کل وب رو واینجوریاست که وقتی تاریخ وساعت پستها قاطی میشه زهرا خانومم قاطی میکنه!!
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم و جاتون سبز و معلومه که به یاد شما و علی جونم بوده ام و اعتراضتون واقعاً واردهمی دونی بسیار پیش میاد که من پست هام جا می مونه و میره لابلای پست ها و چون یک سری از بازدید کننده هام نی نی وبلاگی نیستند و به روز شده ها رو ندارند مجبورم پست موقت هم بذارم
مامان علی
3 اسفند 93 16:25
ها چه دار ابادی حقا آباد بیده!!!! چه تاکسی درمیهای قشنگ قشنگی!من خیلی بر عکس شما موزه میدوستم از همه نوعش!!!حیوون!حشره، ظروف،وای ابنیه که نگو عاشق تخت جمشیدم!!!خیلی خیلی ای جان انگار همه مهدی ها مهربونن-پسر دایی من که پسر عمه علی هم میشه!اسمش مهدیه همین امروز خونمون بودن بس بچه مهربونیه-سال ششمه اما علی هی میگفتش مهدی من چقدر تورو دوست دارم میخام برات چک بکشم!!! ایشالله هر جفتشون همیشه کیفور باشن کنار هم وبرادری کنن هر چند میدونی که چادر جاریها توصندوقم درحال جنگن!!!!!!
الهام
پاسخ
آره دارآباد واقعا آبادهاگه یادتون باشه چند ماه قبل هم پستی در رابطه با کوه پیمایی های دارآباد گذاشته بودم پس با توجه به علاقه ات لازم شد حتما یه سر بیای تهران ببرمت دارآباد ای جانم علی جون که همه اش تو کارهای بانکی و مالی هست و میخواسته چک بکشه ایشالا و اتفاقا خدا رو شکر ما را بطه مون با جاری ها خوبه خواهر جون به نظر من اون چیزی که میونۀ جاری ها رو به هم می زنه تعریف های بی موقع پدر شوهر و مادرشوهر از عروس ها در مقابل هم هست که باعث برانگیختگی حسادت و ایجاد یک رقابت پنهان میشه و عاقبت رابطه رو شکراب می کنه
مامان علی
3 اسفند 93 16:32
چه هوای مطبوعی تو همین عکس من کلی حظ بردم، خوشا به حالت آی تهرانی!!!! الهام جان من ببین الان علی چی میگه من تواتاقم باباش از سر کار اومده کت شلوارش عوض شده!خیلی وقته نپوشیده میگه :عجب میبینم باز خرید کردی!به من بگو اون شبارت چی بود مشکلش باز خریدی!اااه چی کاری کردی نیگا،اگه خریدی پس باید بری دوغ بخری واسم!!!!! --------------------------- الهام خیلی عکسهای قشنگی بود علیرضای ماهم گفته چیلاغ چرا نفهمیدی!!!!!پس مترجم خوبی نیستی! قربونش برم بماچش
الهام
پاسخ
جاتون خالی زهرا جاناین هوا فقط یک لحظه ست از هوایی که شما تمام وقت در حالِ تنفس کردنش هستید فدای علی جون بشم با این همه تیزهوشیشباز بابای پسرِ ما فقط باید به یک نفر جواب پس بده و اون یک نفر همسرش هست ولی بیچاره بابای علی که دو طرفه بازخواست میشه: از طرف همسرش و ایضاً از طرف پسرش باز خوبه گل پسر به دوغ قانعه و کیک و شیرینی و این جور چیزا نخواسته حالا دوغ میخوره آیا؟! لطف داری دوستممی دونی فهمیدم چی میگه ولی اینقدر تو اون موقعیت بودنِ چراغ راهنمایی دور از انتظار می نمود که فکرم سمتش نرفت علی جون زبر و زرنگ و می بوسم
مامان کیانا و صدرا
3 اسفند 93 18:58
سلام الهام بانوخواهر جون من این پستو در حالیکه دل مردگی داشتم خوندم ولی کامنتی ندادم که نکنه بوی دلمردگی و دلتنگی بدهولی حالا که دل زنده شدم میگم:خیلی عکسهای خوشگلی هستن و ممنونم از هنر عکاسیتراستی آبجی جون شما دوربین دیجیتال دارین یا از دوربین گوشی استفاده میکنید؟زیارتتونم قبول.علیرضا جون اینبار چی خریدی پسری جونم از زیارتگاه؟؟
الهام
پاسخ
سلام دوست نازنینمالهی که هرگز دچار دل مردگی نباشی و دلت شاد باشه و لبت خندون رفیق و دل زندگیت جاویدان عزیزم من یه دوربین دیجیتال دارم که اسفندماه سال قبل بعد از چهار سال ناچار شدم لنزش رو تعویض کنم و حالا بعد از گذر یک سال دوباره لنزش خراب شده و بیرون نمیاد و عکس های چند پست آخر همه با گوشی هست که چندان کیفیت نداره اندر صدد هستم که با اولین پولی که میاد دستم یه دوربین حرفه ای و البته دیجیتال بخرم چون دوربین عکاسی جز لاینفک من و وجودمه جاتون سبز عزیزمو بسیار به یادتون بودم دوستم این بار آقاجونش (پدربزرگ پدریش) براش شش تا ماشین کوچیک خریدند که تو پست بعدی حتما عکس هاشو میگذارم
مامان کیانا و صدرا
3 اسفند 93 18:59
آفرین به پسر عموها و آفرین به دید دقیق پسری و چراغ راهنماییعجب هوایی!!!!آسمون پایتخت هم خیلی خوشگلهشاد باشید و شادمان دوست خوبم
الهام
پاسخ
ممنون رفیق آره هوای پایتخت هم گاهی تمیز میشه و آسمونش گاهی خوشگله ممنونم مرضیۀ عزیزم
زری
3 اسفند 93 23:56
سلام الهام جون ایشالاهمیشه به گردش زیارتتون هم قبول باشه
الهام
پاسخ
سلام زری جون ممنونم دوست خوبم و به یادتون بودم
مامانی
4 اسفند 93 7:51
چ عکس های زیبایی ممنون که ما رو هم شریک میکنی
الهام
پاسخ
قابل شما رو نداره عزیزم
زهره مامانی فاطمه
4 اسفند 93 11:39
به به به بعد میگن جنوبی ها مهمون نوازن .شما که دست همه رو از پشت بستید از مهمانوازی یعنی عروس خوب به تو میگن الهام جونم ماشااله هزار ماشااله
الهام
پاسخ
جنوبی ها که مهمون نوازی تو خونشونه خواهر جونو این نظر لطف شماست دوست خوبم و خوبی از خودته که من و خوب می بینی دوستم
زهره مامانی فاطمه
4 اسفند 93 11:44
فهمیدن کلماتی که بچه ها تو این سن میگن بعضی وقتا خیلی سخت میشه فاطمه دیروز موقع ظرف شستن به من میگه (تمننگ )میخوام هی فکر کردم هیچی نفهمیدم هی به دوهوله فشار آوردم هیچی عایدم نشد آخر فاطمه دیگه بیخیال شد من بیخیال نشدم یهو به ذهنم رسید که فاطمه (ک) رو نمیتونه تلفظ کنه میگه (ت ) وقتی بجای (ت )(ک) گذاشتم فهمیدم منظورش کم رنگ بوده وقتی بهش گفتم مداد کم رنگ میخوای از خوشحالی دست زد وبالا پرید فکر کنم خوشحال شد که مامانش خنگ نیست آخه حتی رفت مداد قرمزشم آورد نشونم داد ولی باز من نفهمیدم حالا حال علیرضا جونمو و البته مامانشو میفهمم وقتی که متوجه منظورش نشدی و بعد با نگاه کردن به تابلو فهمیدی بوس برای علیرضای عزیزم که پسر عموی به این خوبی داره
الهام
پاسخ
حق با شماست زهره جانم اتفاقا قبل از این که بگی منظور فاطمه جون چی بوده کلی به مغزم فشار آوردم و نفهمیدم این چه حرفیه زهره جون من و شما که خنگ نیستیم مشکل از خودشونه که منظورشون رو درست نمیگن دختر شیرین زبونم رو می بوسم
خاله منیره
4 اسفند 93 13:53
سلام عزیزم،انشالا همیشه به گردش و شادی چه هوای پاک و چه داراباد زیبایی، شما که خیلی اهل طبیعت هستین اصفهانم که رفتین حتما به باغ گلهاش سر بزنین،فوق العاده ست،و همچنین باغ پروانه ها که در کنار باغ پرندگان و خزندگانه..باغ پرندگان و خزندگان که مثل همین جایی که رفتین میمونه اما باغ پروانه ها در کنار طبیعتی که درست کردن واقعا عالیه.. قربون پسر خوشگلم برم که شبیه سازیش عالیه.. زیارتتونم قبول خواهر..واقعا خوش به حال مهموناتون که نهایت تلاشتونو میکنین تا بهشون خوش بگذره..مادر همسرتون باید به داشتن همچین عروسی افتخار کنه ببوس علیرضای عزیزمو
الهام
پاسخ
سلام منیرۀعزیزم باغ گل ها و باغ پرندگان اصفهان و رفتم قبلا ولی اصلا حافظه ام یاری نمی کنه که آیا اونجا از پروانه ها هم دیدن کرده ام یا نه در هر صورت لازم شد دوباره برم تا علیرضا هم ببینه ممنونم عزیزم. بسیار به یادت بودم دوستم و مثل همیشه خیلی بهم لطف داری دوست خوبم
مامان کیانا و صدرا
4 اسفند 93 19:32
سلام بر الهام بانوی عزیز و دوست داشتنیممنو عزیزم از احوال پرسی شما
الهام
پاسخ
سلام بر مرضیۀ دوست داشتنی و عزیزم وظیفه ست دوستم
امیر مهدی
4 اسفند 93 22:51
چه جای قشنگیه این موزه دراباد خوش باشی عزیزم
الهام
پاسخ
ممنونم دوست گلم
مامان مهری
5 اسفند 93 9:12
سلام الهام جون کامنت پر از مهر شما رسیده ولی من تو این روزها مهراد مریض شده بود و خیلی درگیر بودم. از طرفی هم خواهر همکار هم اتاقی ام فوت شده ........ حالا توی یه پست مفصل مینویسم.... ممنون از لطفت.
الهام
پاسخ
سلام عزیزماتفاقا علیرضا هم ویروس وحشتناکی گرفته ایشالا که مهراد جونم به زودی خوب بشه خدا رحمتشون کنه منتظر پست ت هستم
مامانی
5 اسفند 93 14:30
سلام الهام جونی به به چه عکسهایی ایشالا که همیشه زیارت نصیب مامان و اسباب بازی نصیب علیرضای گلم شه
الهام
پاسخ
سلام عزیزم و لطف داری دوستم ایشالاو همین طور نصیب شما و همۀ آرزومندان