موزۀ دارآباد
چهارشنبه شب گذشته بیست و دوم بهمن ماه بود که آقاجان+ مامان جان+ عمو مجید+ خاله وحیده+ مهدی جانمان به منزل مان وارد شدند و این ما و خانواده بودیم که یک روز پرکار را پشت سر گذاشته بودیم و از صبح علی الطلوع مشغول خانه تکانی نیز بودیم
آن شب شام به صورت mp3 صرف شد و فردای آن روز در حالی که بارانِ شدیدی باریدن گرفته بود و ما به دنبالِ مکانی برای به گردش بردنِ پسر عمویمان بودیم، عازم دارآباد شدیم تا از موزۀ دارآباد دیدن کنیم... با وجودِ بارش شدیدِ باران موزه خیلی شلوغ بود و به نظر می رسید علت عمده اش همان بارانی بود که بعد از مدت ها باریدن گرفته بود و همگان را بر سرِ ذوقِ بیرون رفتن و قدم زدن های زیر باران آورده بود! و البته با وجود این که تقریباً تمام بازدید کنندگان حداقل یک عدد کودک همراهِ خود داشتند، ولی به ندرت بازدید کننده ای در معیت چتر در محوطۀ موزه به چشم می خورد
عکس های ما از آسمان ابری و هوای بارانی دارآباد و موزۀ حیوانات+ زمین شناسی+ پروانه ها در ادامۀ مطلب آپلود شده است...با ما همراه باش
آسمانِ بارانی و دیدنی پایتخت
و عاشقانه های ما و پسر عمو جانمان، مهدی خان که همواره مراقب مان بودند!
فضای داخلِ موزه پر بود از حیواناتِ زنده (موش، انواع مارها و خزندگان، انواع پرندگان، ماهی ها و جاندارانِ دریایی و ...) + حیوانات و پرندگان تاکسی درمی شده مانند این ها که در تصاویر زیر می بینی
تصویر سمت چپ مربوط به موزۀ زمین شناسی است که پر بود از سنگ های زیبا و قسمتی برای فروش سنگ های متولدین ماه های مختلف همین طور انواع و اقسام فسیل و جای پای دایناسورها و نحوۀ پیدایش زمین در این موزه به خوبی شرح داده شده بود
در عکس سمت راست پشت ما سه نفر یک عدد تابلو مشاهده می نمایی که روی آن سه عدد چراغ زرد و سبز و قرمز جا خوش کرده است! و ما خودمان را نابود کردیم تا توانستیم به مادرمان بفهمانیم که اشاره هایمان + ذکر لب مان که همانا "چراغ راهنمایی" بود به آن سه چراغ بر می گردد و عکس سمت چپ و همین طور عکس های پایین مربوط است به سالن زیبای پروانه ها
پس از بازدید از سالن پروانه ها سرکی نیز به کارگاه تاکسیدرمی زدیم و از مراحل تاکسیدرمی پرندگان دیدن کردیم و در پایان نمایی از محوطۀ باران خوردۀ موزه:
برای مادرِ ما که همواره عشق به طبیعت دارند و هرگز حاضر به دیدار با تیر و تخته های قدیمی موزه ها نیستند دیدنِ این موزه به دلیلِ طبیعی بودنش لذت بخش بود و جایت سبز دوست همیشگی
×××××××××××××××××××××××
یادگاری نوشت: همان روز بعد از بازگشت از موزۀ دارآباد و صرف نهار عازم قم شدیم و دیگر بار توفیق نمازی دیگر در مسجد جمکران و زیارت بانو فاطمۀ معصومه نصیب شد و اگر خدا قبول کند، نائب الزیارۀ تک تک شما دوستان بودیم.... و شما هدیه خریدن های هموارۀ مادرمان برای ما را در جریانِ رفتن به مکان های زیارتی، در این طلبیدن های مکرر بی تأثیر مشمار! درست از روزی که در معیت مادرجانمان از قم برایمان اسباب بازی خریداری شده است هر بار گوشی به دست می شویم به ایشان می گوییم:" بیا من و ببر حرم! ببر زیارت! برای من ماشین آتش نشانی و آمبولانس و پلیس بخر!" و ان شااله که این زیارت ها تداوم داشته باشد و البته این هدیه خریدن ها
و شما در قیاسِ بین عکس های پنج شنبه شب ما با عکس های قبلی که از جمکران به ثبت رسانده بودیم می توانی شلوغ بودنِ بسیار زیاد جمکران را در شب های جمعه به وضوح مشاهده کنی و البته حرم حضرت معصومه بسیار شلوغ تر از جمکران بود و به دلیلِ برگزاری دعای کمیل رفت و آمد به سختی امکان پذیر می شد
السلام علیک یا صاحب الزمان