علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

اولین روز اسفندماه

1393/12/1 15:34
نویسنده : الهام
867 بازدید
اشتراک گذاری

بفرمائید همراه ما باشید با لطافتی دل انگیز در اولین روز از آخرینِ ماه سال در جنگل های زیبای سرخه حصارمحبت

مردانی هم رنگِ لطافتزیبا

و چهارسوی آسمانِ زمستانیآرام

و مردانِ هیزم آورخندونک آن هم از نوعِ هیزمِ تَر!خندونک

و باز هم عبوس بودنِ آسمانِ اولین روز از اسفند ماهمحبت عبوس بودنی بس دلنشین!

و آمیخته شدنِ بهار و زمستانِ فصل هازیبا

و پسرکی شکرگزار از بارشِ نم نم بارانبغل

و اگر تصور می کنی ما با آن همه شوقی که برای بازی با گِل و حمل آن با ماشین حملِ نُخاله مان داریم، سرمای گِل را احساس می کنیم، سخت در اشتباهی! و اگر تصور می کنی هر چند دقیقه دمای دست هایمان توسط مادرمان چک نمی شود باز هم سخت در اشتباهی! و اگر تصور می کنی بابایمان بی خیالِ سردی دست هایمان کنارِ آتش نشسته است و هر چند دقیقه ما را به سمت آتش و گرمایش هدایت نمی کند دیگر بار سخت در اشتباهی!

و این دست های ماست که به لطفِ محبت اطرافیان مان گرمِ گرم است و تنها چیزی که حس نمی کند، سرمای خاک استآرام

پسندها (14)

نظرات (33)

فروشگاه تاجرونیزی
1 اسفند 93 16:50
چه جای قشنگی. عجب چایی های عالی ای. دست مریزاد خستگیم حتی از دیدنشون در رفت هر وقت فرصت دارید به سایت من بیایید و چرخی بزنید. من از راه تبلیغات درآمد کسب می کنم. خدا خیرتون بده
الهام
پاسخ
خوشحالم که خوشتون اومده و خستگی تون در رفته براتون موفقیت در کسب و کار رو آرزو می کنم
مامان کیانا و صدرا
1 اسفند 93 17:24
سلام.من اول شدم.خب میبینم که رفتین گشت و گذار و حسابی هم بهتون خوش گذشتهامید که همواره به شادی و امید و آرامش روزگار بگذرانید
الهام
پاسخ
سلام عزیزم م م شما همیشه اول هستید مخصوصاً در قلب ما جای شما بسیار سبز بود عزیزم و من هم براتون همین آرزوی زیبا رو دارم
مامان کیانا و صدرا
1 اسفند 93 17:25
عجب آتیشی و عجب چایی های خوشرنگ و لعابی و عجب پسر بچه ی شاد و بی آلایش و خاکی و پاکیایام به کامتان عزیزم
الهام
پاسخ
همۀ این ها که گفتی بخاطر نگاه همیشه قشنگِ شماست مرضیه جانم کیانا و صدرای نازنینم رو می بوسم
♥ایدا♥
1 اسفند 93 19:20
به به حتما خیلی خوش گذشت به منم سربزنید اپم
الهام
پاسخ
ممنونم آیدا جان
مامان زینب
1 اسفند 93 20:30
سلام الهام جون چه عکسهای زیبایی گرفته ای چه ژستی گرفته این گل پسر دوست داشتنی و دوست داشتنی تر میشه وقتی که میخنده جای من ببوسش ایشالا که همیشه شاد باشید و ایام به کامتان
الهام
پاسخ
سلام زینب جانم این نظر لطف شماست دوستم و بهترین آرزوی من هم برای شما شادی و لذت بردن از نعمت های پروردگاره
مامان ریحانه
1 اسفند 93 23:16
چه روز زیبایی و چه سفر کوتاه و دلنشینی جای ما خالی رفیق واما چه درهم شده اند این فصلها سبزه ها را که دیدم روحم تازه شد درست مثل شکوفه های باغ بابا جانم و آیا واقعا ما در زمستانیم همه چیز خیلی قشنگ بود بالاخص استکانهای چاییتان و آیا الهام جان چاییتان با هیزم آماده شده بود که اگر اینطور باشد به که چه مزه ای داشته این چایی نوش جانتان خواهر آقا علیرضا هم که ماشالله از طبیعت کمال استفاده رو کرده و با پوشش زمستانی باز دست از سر گلهای سرد نکشیده انشالله که همیشه تندرست و سالم باشد این گل پسر زیر سایه ی پدر و مادر واسه آقا علیرضای گل و مامان پر انرژیش
الهام
پاسخ
جاتون سبز رفیق واقعا آمیختگی بهار و زمستان زیباست و البته نگران کننده از بابت بارش و سرمایی که تو زمستان نداشتیم جاتون کنارم بسیار خالی بود ریحانه جون. چای آتیشی تو هوای سرد خیلی چسبید و علیرضا هم گویا اصلا سرما رو حس نمی کرد و با گل ها خیلی شاد بود برای ریحانه جون عزیزم و دو تا گلش
مونا
2 اسفند 93 1:01
سلام الهام جون....همیشه به باران!! و تفریحات سالم.... آخرش یه روز ماهم بالاخره مجددا میریم جنگلای سرخه حصار!! چه پسر آقایی... خداحفظش کنه. گرمای محبتتون پایدار....
الهام
پاسخ
سلام عزیزم و ایشالا تا آخر سال هر روز به باران ایشالا با هم بریم دوستم و یک دنیا سپاس عزیزم
مونا
2 اسفند 93 1:05
رفتم پست یلدای 92 و نظر مهدیه جون رو خوندم و دلم گرفت....خیلیییییی دلم گرفت.... انگار تو تمام لحظات دو نفره تون بودم....دوست خوب و تکی بود برات... اینو از نوشته هاتون میشه فهمید....
الهام
پاسخ
ممنونم مونا جون و افسوس که دیگه نیست
مامان بهی
2 اسفند 93 9:03
ان شاالله هميشه به تفريح باشين و اسفند ماه شادي را بگذرونين
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم و همین طور شما
زهره مامانی فاطمه
2 اسفند 93 10:51
بابا آنلاین درود که همون روز پستشو گذاشتی ای جانم عجب مناظر دلچسبی مخصوصا آسمان عبوسش قربون پسرک شکرگزار برم که خداوند رحمتش رو بخاطر همینا شامل حال ماهاهم میکنه البته خودمو میگما وگرنه شماکه عبدشاکر وخوب خداهستیدخدا ایشاله مردان هیزم آورتو برات حفظ کنه وسایشونو همیشه بالای سرت نگه داره خواهر والبته شمارا برای آنها ماهم چهارشنبه وپنج شنبه همش بارون داشتیم وخداروشکر رنگ وروی شهرمون تازه شده
الهام
پاسخ
درود زهره جانم می دونی دیروز حدود سه و نیم بود که از سرخه حصار برگشتیم و چون قرار بود چهار و نیم بریم خونۀ لیلا همه دراز کشیدند ولی من تو همون نیم ساعت سریعا عکس ها رو آپلود کردم نیست که چند تا پست عقب مونده دارم نخواستم بیشتر روی هم تلنبار بشه خوشحالم که مناظر براتون دلچسب بوده عزیزم واقعا همین طوره من که همیشه به خدا میگم بخاطر دل پاک این بچه ها به ما هم رحمی کنه و خدا رو هزاران مرتبه شکر دیشب هم تا صبح بارون اومد. خیلی خوشحالم که هوای شهرتون دوباره تمیز شد ایشالا که پایا باشه و همواره هوای تمیز تنفس کنید
مامان علی
2 اسفند 93 11:05
هايیییییییییی!اومدم یک چیزی بپرسم!!!! میبینم کامنتهای نیمه شبیم نیست!!!!!!! الان من واسه کی 3کامنت ساعت 1نیمه شب گذاشتم نیدونم نخند نخند که بس گریه دار است این گیجی!! ولی پسندم هستا!!!!!نیدونم کامنتم چرا نیست!
الهام
پاسخ
الهی متاسفانه ثبت نشده زهرا جون و شاید هم برای یه کس دیگه ای نوشته ای
مامان علی
2 اسفند 93 11:09
خوب، اول پرسشم!! یکبار یادمه از ایرانسل وحجم و....نوشتی! من الان در رابطه با مخابرات دچار معضل شدم من چیزی دانلود نکردم فقط سایتهای خارجی وترکیه و...درحد بازشدن!البته عکس داشت!بعد میگه حجمم تموم شد رفت!!!!!هی حجم اضاف میگیرم وهی.... شما دانلود کارتن و....هم میکنید بعد چطوره؟ تموم نمیشه حجم مورد نظر؟؟؟؟بابا یکی دو آهنگ هم نگرفتم حتی بوخودا این چه وضعه! شما چه کردید؟؟؟ البته بر ا من. مخابر اته!
الهام
پاسخ
من یه بسته ای رو گرفته ام که حجم دانلودش نامحدوده عزیزم اگه حجم ماهیانه ات کمه زودتر تموم میشه ولی بستگی به این داره که چی دانلود می کنی؟! فایل های تصویری و بعد فایل های صوتی و بعد فایل های عکس به ترتیب از بیشتر به کمتر حجم بر باد میده. میخوای اشتراکت رو عوض کن و حجم دانلود نامحدود و بگیر با سرعت 256 و یا 512. ما حجم مون نامحدوده و سرعتش 512. بازم اگه کمک خواستی بهم بگو
مامان علی
2 اسفند 93 11:12
دمتون گرم عجب چایی!!نوش جون الهی کجا جان خوشملم وببین چه قشنگ بازی میکنه الهام خدایی سرد نبود!!!! قیافه آسمون که بد رقم گرفته وغضبناکه!!!! من اینقدر سوسولم زود قندیل میزنم!
الهام
پاسخ
جای شما خالی عزیزم لطف داری دوستم سرد که بود لباسهای علیرضا رو نگاه کنولی ما بدرقم رومون زیاد بود ولی کنار آتیش هم بودیممن خودم یه مانتوی پاییزه تنم بود با یک بافت نازک روش ولی سردم نبود اتفاقا هفتۀ قبل رفته بودیم کنار دریاچۀ لتیان اول که رسیدیم باد سردی می اومد ولی وقتی تو آفتاب نشستیم چنان داغ شدیم که نگو! جالبه یه خانواده کنارمون نشسته بودند که بابای خانواده با زیرپوش و شلوارک بود و بچه هاشون با شلوارک می گشتند و تو آب به اون سردی هم می رفتندباز ما با دیدنِ اونا حسابی از رو رفتیم اون پست چک نویسه به زودی ارسالش می کنم
مامان علی
2 اسفند 93 11:20
الهی علیم همینجوری نگاه به آسمون دستا بالا میگه خدایا شکرت!من ومامان وبابام وشفا. بده! بچم میدونه گیر کیا افتاده!!!!دو مجنون! قربون اون دستای کوچولوش من همیشه بالبام دمای پسرک وچک میکنم!ما مامانا مگه میشه بیخیال باشیم!اما برای بابا ها با خیال بودن کمی عجیب اندر غریب است!!!!!! اهای هیزم آور کوچک شیربچه جان دست مریزاد دلت گرم وبهاری خنده بر لب. دمادم شادمان و ناب بمانی میبوسمتون
الهام
پاسخ
فدای علی جانِ شکرگزارمون دور از جونتون زهرا جونم لب هم خیلی خوبه تازه دماسنج حساس تری هم هست ممنونم خاله جونم و ما هم شما رو از راه دور می بوسیم
مامانی
2 اسفند 93 11:25
سلام با دیدن این عکس ها هم به روحیه خوبت غبطه خوردم، هم دلم برای کوثر سوخت که چقدر به بهونه های مختلفی مثل سردی هوا و .. بچه رو تو خونه نگه داشتم نهایت تفریحش رفتن خونه اقوامه الان من وجدان درد گرفتم شدیددد همیشه به گردش دوستم
الهام
پاسخ
سلام عزیزم ایشالا به زودی بهار می رسه و شما هم طبیعت نشین می شید کوثر جون و می بوسم
مامان علی
2 اسفند 93 11:47
نه الی من هیچ دانلود نکردم!سرعت من اگیگه!! اما چگونه میشود!قبلا اینجور نبود! باشه ممنون!!پس کارخاصی نکردی؟؟؟
الهام
پاسخ
سرعت یک گیگ که خیلی زیاده و الان باید روی ابرها سیر کنی با این سرعت؟! حجم قابل دانلودت چقدره؟ شاید کسی به اینترنت شما وصل شده که این مشکل پیش اومده مخصوصا اگه قبلا این طور نبوده؟! براش رمز مطمئن گذاشته ای آیا؟
مامان علی
2 اسفند 93 11:56
والا 4گیگ!این ماه سه گیگ هم حجم اضافه گرفتم! سرعتی خوبه!تازه فقط اختصاصی خودمه!یک کیلو بایتشم به قاسی نمیدم!رمز که داره از نوع من درآوردی زهرا خانوم!!!ولی خوب کسی بخاد هک کنه کاری براش نداره!! فردا میر م شرکتش جنگ جهانی راه بندازم!!!!هر چی من هیچی نمیگم هی......
الهام
پاسخ
4 گیگ هم خیلی زیاده خیلی عجیبه احتمالا حجمت دزدیده میشه! چون بدون دانلود و اون هم با این سرعت بالا خیلی عجیبه! حتما برو باهاشون به جنگ تا به خودشون بیان
صدف
2 اسفند 93 11:59
سلام الهام خانم همیشه به گردش و خوشی ... به به چه پستِ تر و تازه ای هم هست آخرسر فکر کنم به خاطر حضور همیشگیتون در این جنگلها ، جنگل های سرخه حصارو به نام خانواده شما بزنن الهام خانم مادرِ مادربزرگ من در زمان قید حیاتشون چند هکتار زمین خریده بودن که بعدها از شانس ما افتاده تو همین جنگل های سرخه حصار در نتیجه جنگل بانی بهمون پسشون نداد و دود شد رفت حالا ما هم فکر کنم باید بریم هرهفته یکم تو این جنگلها بچرخیم بلکه از میراثمون اینجوری استفاده کنیم از طرف منم پسر گل شاد و سرحالتون رو یه ماچ حسابی بکنید که سرمای زمین رو هم حس نمیکنه از فرط هیجان و عشقش به طبیعت
الهام
پاسخ
سلام عزیزم. جای شما خالی خدا کنه به نام ما بزنن! اصلا ما رو بذارن جنگل بان ما باز هم راضی هستیم و توفیق اجباری میشه هر هفته بریم جنگل خدا رحمتشون کنه! فکر خوبیه اتفاقا همین قطعه های زمین باقیات الصالحاتشون میشه می دونید روزانه چند نفر از این زیبایی استفاده می کنند؟! قربون محبتت عزیزم
فهیمه
2 اسفند 93 12:39
سلام الهام جون ممنون خیلی زیبا بود. من احساس کردم که الان اونجا هستم. علیرضای گلم رو ببوسید.
الهام
پاسخ
سلام عزیزم جاتون سبز و خیلی خوشحالم که خوشتون اومده امین جان و می بوسم
خاله منیره
2 اسفند 93 12:49
سلام الهام جان،من که با خوندن پستت قندیل بستم،نیست سرماییم چقدر خوبه که تو این سرما بازم دل از طبیعت نمیکنین..من که اینجور مواقع گرمای دلچسب خونه رو با هیچ چیز عوض نمیکنم.. ولی خب چایی صحرایی خییییلی میچسبه،و ما باز اااااااای هوس کردیم شوخی بود عزیزم،خیالت راحت بی بخار تر از اونی هستم که چیزی هوس کنم،اصلا نمیدونم معنی هوس چی میشه تو بارداری و چیجوری هوس میکنن..از بارداری فقط حالت تهوع وپهلو درد و تنگی نفس و هر چی چیز عذاب اوره سراغم اومده علیرضای ماهم رو ببوس
الهام
پاسخ
سلام منیره جونم الهیگرمای خونه هم تو سرما واقعا دلچسبه ایشالا همۀ سختی های بارداری با دیدنِ روی ماه کوچولو به فراموشی سپرده میشه
مریم مامان آیدین
2 اسفند 93 14:19
سلام الهام جووووووووونم اولا ببخش من دیر رسیدم...دیروز باغ بودیم و امروز همسایه امریکا نشینم داره میاد و خونشون کارگر اومده و من هی سر میزنم و ناهار براشون میپختم و .... راستش ایشون درست همسن مادربزرگمه و من خیییییییییلی دوسش دارم و همیشه قبل اومدن خونشو با همت کارگرایی که خودش میفرسته تروتمیز تحویلش میدم....البته فقط نظارت دارم ولی چون نگرانم همه روزم میپره و اول....اون چایی هاروووووووو دلم چایی هیزمی خواست....خانواده ما همه لوس تشریف دارن و از اینکه بوی چوب و دود بگیرن گریزون هستن ....همین دیروز باغ بودیم و خیییلی سرد بود ولی از ترس بوی دود نزاشتن اتیش روشن کنیم...آیدین عاااشق اتیشه و پریدن از روش....باید تا چهارشنبه سوری و سیزده به در که دیگه همه با لباس داغون هاشون میان صبر کنیم ولی من میمیرم برای بوی آتیش و از همه بهتر....چایی روش
الهام
پاسخ
سلام عزیزم. این چه حرفیه مریم جونم ایشالا که همیشه سرت به گردش بند باشه و البته مردم داری جات خالی دوستم اتفاقا بیرون و سرما همین آتیشش می چسبه! محسن که اگه بهش رو بدی هوا هم گرم باشه آتیش و حتما استاد می کنه ولی وقتی میایم خونه لباس هامون اصلا بوی دود نمی گیره فکر کنم چون از نفت و هر گونه مادۀ شیمیایی استفاده نمی کنیم و شاید هم بخاطر این که فضای اطراف بازه در هر صورت بهت پیشنهاد می کنم تو چهارشنبه سوری به همین سبک آتش افروزی کن تا همه ببینن برای لباس هاشون هیچ اتفاقی نمی افته منتظر پست باغ هستم
مریم مامان آیدین
2 اسفند 93 14:29
عجب هواییی.....عجب اسمونی عجب پسرک خوش به حالی......عجب مامان و بابای مهربون و دلسوزی الهام یه چیزی بگم....بین همه مامان هایی که تو نی نی وبلاگ میشناسم ...تو و یکی دونفر دیگه هستین که انقدر قشنگ فکر میکنین که من دوست دارم...بچه باید حاااال کنه...باید بچگی کنه دیروز از سالگرد عمه محمد رفتیم باغ....لباس های آیدین نو یا تمیز و از لباسشویی درومده بودن...حتی کتونی هاش تو سالن که زیر میز ناهار خوری ها با ما دالی بازی میکرد و مردم فکر میکردن مامانش خل و چله که هیچی بهش نمیگه تو باغ هم رفتن وسط خاک و خل ها و کفشاشو میکشید و از خاک بلند شده زندگی میکرد و تا زانو خاکی برگشت...یعنی رنگ کتونی هاش معلوم نبود همه گفتن وااای ایدین مامانت ببینه!!!گفتم خبر ندارین...این چند روز که بارون میادهرروز میریم با هم تو چاله ها و تا زانو خیس برمیگردیم و هزار بار این جمله رو میشنوم.....خانوووووووووووووم...بچتون!!!! و فقط لبخند میزنماحتمالا همشون تو دلشون میگن خدا شفات بده!!!یا میگن مامان شلخته بچش همین میشه!!! ولی اونا نمیفهمن آیدین چه حاااالی میکنه....الان باز یه عالمه لباس شستم و دسته گل شدن....حالا چرا نزاریم خاک بازی کنن و تو خاک ها ولو بشن؟؟؟
الهام
پاسخ
جاتون سبز مریم جانم و بسیار لطف داری رفیق جانا سخن از زبان ما می گویی صد درصد باهات موافقم و منم دقیقا همین پوزیشن تو رو دارم معتقدم بچه باید بچگی کنه و بازی کنه و لذت ببره در غیر این صورت در آینده زندگی رو به بازی خواهد گرفت و چه خوبه که ما هم همراهیش کنیم و بواسطۀ بازی با اون ما هم روحمون رو تازه کنیم... و به واسطۀ حضورشون، با به فراموشی سپردنِ دغدغه هامون، خوش باشیم واقعا کثیف شدن چند تکه لباس به اون همه لذت و خلاقیتی که بچه بهش دست پیدا میکنه می ارزه آیدین گلم رو ببوس دوستم
مریم مامان آیدین
2 اسفند 93 14:31
با خوندن این پست باز از ته دل دعا کردم الهی همیشه این جمعتون همینجور شاد و عاشق همدیگه با هم بهترین اوقات رو بگذرونه و همیشه لذت ببرین از لحظه لحظه زندگیتون دوستم قربون اون اقای حمل نخاله که انقدر وظیفه شناسه برم من خیییییییییلی ببوسش دوستم
الهام
پاسخ
یک دنیا ممنونم بابت دعای قشنگت که با شناختی که ازت دارم مطمئنم از اعماق وجودت برخاسته و دعا می کنم خداوند این دعا رو در حق من و خودت مستجاب کنه فدای محبتت مریم جونم. آیدین نازم رو می بوسم
مریم مامان آیدین
2 اسفند 93 16:14
الهام جونم از باغ هیچ عکسی ندارم این بار گفتم که سالگرد فوت عمه محمد بود و از مسجد و سالن غذاخوری که اومدیم بیرون دیدیم جمع بابا اینا و عمه اینا و سپیده اینا همه جمعه و گفتیم بریم باغ یه چایی بخوریم و برگردیم فکر کن از شرقی ترین نقطه تهران تا شهریار به خاطر یه چایی و شیرینی تو باغ و با ترافیک جمعه تا برسیم باغ هوا تاریک بود....دوربین که نداشتم و گوشیم هم شب عکس هاش تعریفی نیست و قیدشو زدم که راحت از اون دو ساعت استفاده کنیم پست بعدی با خونه تکونی هوراه خواهد بود
الهام
پاسخ
خدا همۀ رفتگان و عمۀ محمدآقا رو رحمت کنه به خوبی می فهمم! ترافیک و تاریکی و گوشی های بی کیفیت رو منتظر پست خونه تکونی ت هستم
مامان مريم
3 اسفند 93 14:35
به به چه آسمان ابری زیبایی و به به چه چایی دودیماشینتون هم مبارک باشهآفرین که با وجود این سرما و بارندگی باز هم دل رو به پارک و دشت و دمن میدید
الهام
پاسخ
جاتون سبز عزیزم ممنونم مریم جون من هم خیلی وقت ها از دیدنِ مناظر زیبای وبلاگ آرمینا جون لذت می برم ببوس گل دختر و از طرف من
مامان پارسا
4 اسفند 93 9:36
به به چه جای باصفایی چه چایی خوشرنگی هوس بیرون رفتن به سرمون زد
الهام
پاسخ
جای شما سبز عزیزم
مامان ناهید
4 اسفند 93 12:45
سلام الهام عزیزم خوبید؟ الهام جون این چه حرفیه هرچی باشه شما با دانش آموزان ودانشجویان بیشتری سرکار دارید تحصیل کرده ترید منم دوست دارم از اطلاعات و راهنماییهای شما استفاده کنم به همین خاطر مشکلات خود و بچه هارا اینجا می نویسم تا اگه یکی مثل شما راهکاری داشته باشه بهم بگه وگرنه در موردش تجزیه و تحلیل نشه چه فایده داره برای گذاشتن این مشکلاتم تو این وبلاگ فدای شما دوست عزیزم که همیشه پشتم و کمک بودید واز راهنماییهاتون استفاده کردم راستش من اومدم کامنتتونو دیدم اما وقت مناسبی نبود که بهت پاسخ بدم خیلی صحبتهاتون موثر بوده وهم تو این دوسه روز بر اعصابم مسلط بودم وخیلی خوب جواب داده ممنونم الهام جون ...................................... الهام خانم فاطمه مشکلش نوشتن مشق ونقاشی کردن نیست اتفاقآ اینقدر خوشش میاد که تا از مهد میاد میره سروقت دفتر ش وبهم نشون میده که مامان ببین باید چکار کنم وتکلیفشو با راهنمایی من انجام میده اما مشکل من تو نحوه کار کردن تو درس عربی که همون کلمات قرآن هست چون یه کم براش مشکل هست موقع کارکردن باهاش از بس بازی گوشی می کنه ودور خودش می چرخه وحرف تو حرف میاره وسوالات خارج از درسشو می پرسه گاهی هم 360 درجه در حالت نشسته وخوابیده دورخودش می چرخه که سرمو گیج میاره شده 4ساعت وقت گذاشتم برای اینکه 8 کلمه را با اشاره وصداهای کوتاه وکشیده بخونه تو این بین نتونستم هیچی نگم مجبور شدم مرتب بهش تذکر بدم که فاطمه منو اذیت نکن زود بیا درستو بخون برو برا خودت راحت بازی کن همین که میگم اگه نمی خوای بخونی خوب نخون فردا جواب معلمت و خودت بده اصرار می کنه که نه باهام کار کن می خوام بخونم فقط می دونم از این کلمه های به ظاهر درشت وسخت گریزانه الان با معلمش صحبت کردم که درسهاشونو تند تند ندن یعنی قبلآ که هر روز می امد تا دو صفحه درس دادن الان چند روزیه فقط دوصفحه درس دادن واینجوری فشار کمتری روشون هست وخدارا شکر هروقت میرم تا یه ستاره به ستاره هاش اضافه شده منم رو درس ویادگیری فاطمه خیلی حساسم دلم نمی خواد احساس کنم فاطمه خوب پیش نمیره البته این مدت فقط فاطمه نبوده تمام بچه های کلاسشون این مشکل را داشتن دیدم عیب از بچه ها نیست از سختی وفشردگی درسهاست الهام جون ممنون از راهنماییت خیلی کمکم کرد این پاسخ کامنت شما بود گفتم شاید وقت نکردید بیاین پاسخ را بخونید گذاشتم اینجا
الهام
پاسخ
فدای تمام محبت ت ناهید جون واقعا همیشه وقتی احساس می کنم می تونم به کسی کمک کنم خوشحال میشم مخصوصا این که اون شخص دوست خوبی چون شما باشه بله مشخصه که تمرینات مربی شون سخت و سنگین بوده و خدا رو شکر که همه با هم اعتراض کرده اید و مشکل برطرف شده. مصطفی پسر خواهرم از پنج سالگی همین کلاس های قرآن رو می رفت و خداروشکر پیگیر بود و از هفت سالگی قاری قرآن شدماشاله الان برای خودش استادی شده در این زمینه و امیرعلی پنج ساله هم خیلی علاقه داره و امسال کلاس های قرآن رو میره و بخاطر وجود مصطفی پیشرفتش هم خیلی سریع تره و خواهرم خیلی راضیه ایشالا به زودی فاطمه جون رو در مرحلۀ استادی قرآن ببینیم
مامان ناهید
4 اسفند 93 12:46
الهام خانم من این پست قبلاً خوندم ولی عذر منو مثل همیشه بپذیرید خاموش اومدم وخاموش رفتم چون وقت نشد یادگاری بذارم
الهام
پاسخ
این چه حرفیه ناهید عزیزم هر وقت اومدی قدمت روی چشم منه
مامان ناهید
4 اسفند 93 12:54
الهام جون خسته نباشید باین مهمان های عزیزی که داشتید وکلی مهمانداری کردید وچه حالی داشت تو بارون رفتید گشت وگذار از موزه، بارونی که حسرت باریدن واقعاً تو چهره همه نمایان بود خوشحالم که بهتون خوش گذشته وعلی رضا جون هم خیلی بهش خوش گذشته با پسر عموی عزیزش موزه ها خیلی زیبا بود منم عاشق موزه ام خیلی سال هست که نصیبم نشده دیدار این چنین موزه ها انشالله همیشه سلامت وشاد باشین
الهام
پاسخ
جاتون سبز ناهید عزیزم ایشالا تشریف بیارید تهران با هم بریم
مامان ناهید
4 اسفند 93 12:58
خواهرم زیارتتون هم قبول باشه دعا می کنم همیشه این سعادت نصیبتون بشه وبرید هم فیض ببرید وهم اسباب بازی وماشین امبولانس وآتش نشانی برا علیرضا جون بخرید
الهام
پاسخ
ممنونم ناهید جون اگه خدا قبول کنه نائب الزیارۀ شما دوست خوبم بودم ایشالا قسمت تون بشه از نزدیک و دقیقا تصورم اینه که چون علیرضا اونجا صاحب اسباب بازی میشه خدا بخاطر دل پاکش ما رو می طلبه
زهرا مامان ایلیا جون
4 اسفند 93 19:19
کیف میکنم از این همه انرژی که هر هفته یه برنامه میزاری و یه طرفی میری عکسهاتون قشنگ و هنرمندانه بود .هیزم های تر و عشق است
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزمخوشحالم که خوشت اومده
امیر مهدی
4 اسفند 93 22:48
ایشالا همیشه گردش و تفریح عزیزم. بهت خوش بگذره. قربونت
الهام
پاسخ
فدای محبتت رفیق دوست داشتنی
مامانی
5 اسفند 93 14:41
من اهل چای نیستم ولی فک میکنم این عکستون دل خییلیا رو آب میکنه چای اونم هیزمی نوش جان ای جانم خاک بازی... یاد پسرکم افتادم که نصف روز تو باغچه مامانم مشغول خاکبرداری با کامیونش بود و آخر سر هم گفت من دفعه بعد لودرمو میارم راختتره همیشه بخندی علیرضای گلم
الهام
پاسخ
جاتون سبز ریحانه جون پس همه شون عاشق خاک برداری هستند ممنونم خاله جونم