باغ موزۀ دفاع مقدس
جمعۀ اخیر به قصدِ رفتن به پل طبیعت برنامه ریزی شد و ما به اتفاق خاله لیلا و خانواده ابتدا سری به باغ موزۀ دفاع مقدس در همان نزدیکی زدیم، و جایت سبز نهار را در جنگل های اطراف موزه خوردیم و سپس پل طبیعت را در نوردیدیم
البته ما به علت نداشتنِ وقت کافی و علی رغم میل باطنی، موفق به بازدید از داخل موزه نشدیم و فقط از محوطۀ موزه بازدید کردیم. عکس های جمعه به علت فراوانی در دو پست ارسال می شود: بخش اول: باغ موزۀ دفاع مقدس و بخش دوم: پل طبیعت که در پست بعدی بارگزاری خواهد شد
با ما در ادامۀ مطلب همراه باش
محوطۀ اطراف موزه و ما و یاسمین جانمان سوار بر یک غول آهنی
روز تعطیلِِ ما، از همان کلۀ صبح با تریپ عصبانیت و اخمی بی سابقه آغاز شد و اگر چه ابتدا تصور می شد اخم مردانه مان در نتیجۀ رویارویی انوار خورشید با چشمانمان می باشد، ولی بعد از صرف نهار و هم بازی شدن با یک دختر خانم به نام ویانا که قصد دوستی با ما را داشتند، ما باز هم اخم و عصبانیت از خود بروز داده و مردانگی خودمان را در حد بالایی به نمایش گذاشتیم و دیگر از آن علیرضای خوش برخورد که همواره نیشش تا بناگوش باز است، خبری نبود
و این هواپیما از همان نسل هواپیماهایی ست که شیرمردانِ بسیاری چون بابایی، شیرودی، کشوری، و ... خلبانش بوده اند و با آن پرواز تا ابدیت را تجربه کرده اند! یادشان گرامی
و جنازۀ یک آدم کُشِ آهنین! که قطعاً انسان های بیگناهِ بسیاری را به جنازه تبدیل کرده است
و بالگردی از بالگردهای دورانِ دفاع مقدس
و ماکتی از یک ناوِ هواپیما بَر!
این موزه برای آقایانِ بازدیدکننده جذابیتی صدچندان دارد! به گونه ای که هیچ کس نمی توانست بابا و دایی محسن ما را از این بالگردها جدا کند قبل از این که در جزء به جزء آن ها دقیق نشده بودند!
و فضای داخل بالگردها:
و یک راکت اندازِ جنگی
و پسرکی خشمگین(!) که تریپش بسیار با این میدانِ کارزار و ابزارش سازگاری دارد
و موشک های قاره پیمای امروزی که در منتها الیهِ این دو عکس آن را مشاهده می کنی و چه خوب که جوانانِ ایرانی با وجودِ تجهیزاتِ قدیمی که همه ساخت روسیه و آمریکا و کرۀ شمالی ست، این روزها قادرند موشک قاره پیما بسازند!
و محوطۀ آبی رنگِ در سمت راست محل اجرای یکی از برنامه های ماهِ رمضان سالِ گذشته است که هر سی شب از ماهِ مبارک و با حضور مردم در این مکان روی آنتن رفت
و توپ های جنگی
و جیب های معروف میدان جنگ با کاربردهای چند کاره
در سمت راست صندلی های محوطۀ باغ موزه را می بینید که شبیه تانک طراحی شده اند!
در قسمتی از موزه، مزار شهدای گمنام دفاع مقدس بود که ما به اتفاق خانوادۀ خاله لیلا به آن جا سر زدیم ولی از آن جا که خانوادۀ خودمان محو بالگردها و هواپیماهای مقابل موزه شده بودند، از مزار شهدای گمنام عکسی موجود نیست
عکس سمت راست ورودی جنگل است و تابلوی زرد رنگ در عکس سمت چپ که روی آن عبارتِ "به طرف پل طبیعت" حک شده است، ما و شما را در پست بعدی به پل طبیعت خواهد برد!