سرزمین کوه ها!
گاهی لطافت آنقدر بیداد می کند که دلت می خواهد یک روز صبح تصمیم بگیری که خودت را برای رفتن به دیاری دوردست آماده کنی و از روز تعطیل در دامان طبیعت لذت ببری!
گاهی لطافت آنقدر بیداد می کند که دلت می خواهد شیشۀ ماشین را تا انتها پایین بیاوری و با تمامِ وجود بوی اقاقیای خوشبوی وسط اتوبانِ شهید یاسینی را حس کنی!
گاهی دلت می خواهد در مسیری پر از قاصدک گام بگذاری و قاصدک هایی که در هوا معلق هستند با برخورد به شیشۀ ماشین برایت پیام آورِ زیبایی های اردیبهشتِ لطیف باشند!
گاهی لطافت آن قدر از حد فزون است که در تمامِ مسیر ناچار می شوی به کار کشیدنِ بیش از حد از شُش هاست! بویژه وقتی در اتوبانی که به موازات سرخه حصارِ زیبا و بی انتهاست، طی طریق می کنی و این جاست که دلت نمی آید از کنارِ هوای تازۀ صبحگاهیِ کنار جنگل بی تفاوت بگذری! و دلت می خواهد هم نوا شوی با خوانندۀ محبوبِ بابایت، "آقای ابی"، و با صدای بلند زمزمه کنی آهنگ های زیبایش را که این روزها همه را حفظ شده ای و از مادرت نیز درخواست کنی که همنوا با تو و آقای "اِبی" آواز بخواند!
گاهی دلت بوی طبیعت می خواهد! و بوی طبیعت را می توان در کوچه باغ های یک روستا یافت! بوی طبیعت را می توان در جاده هایی یافت که درختانِ سرسبز از روی آن پل زده اند و دست در دست یکدیگر گذاشته اند تا برای تو سایبان بسازند و هر رهگذری در پیچ و تاب جاده های زیبایی که از وسط کوه های بلند می گذرد، لبریز می شود از عشق به آفریدگار این همه زیبایی!
گاهی دلت می خواهد سبز باشی و بینندۀ زیبایی های سبزی که در تمامِ مسیر چشمت به دیدنش روشن می شود! و البته کوه های سر به فلک کشیده و در طرح های مختلف که آفریدگار با قلم زیبای خود به هر یک شکلی زیبا بخشیده است!
گاهی دلت می خواهد با تمامِ وجود فریاد بزنی و از خداوند برای وجودِ این همه زیبایی سپاسگزار باشی! و از خداوند برای سلامتِ تنت سپاسگزار باشی که این روزها قادری از جای خود برخیزی و زیبایی ببینی! و از خداوند برای همراهی همراهانت سپاسگزار باشی که تنها نیستی! و ...
گاهی دلت می خواهد روی ماه خداوند را ببوسی!
روز پدر را در فیروزکوه، سرزمین سبزی، طراوت، پاکی و کوه های سر به فلک کشیده، گذراندیم.
در ادامۀ مطلب شما به دیدنِ عاشقانه های ما و بابایمان در روز پدر و در دامان طبیعت+ طبیعتِ بسیار زیبای فیروزکوه (روستاهای: کلارک، حصاربن، انزها، سیمین دشت و زرین دشت) دعوت می شوید.
××××××××××××××××××××××
پی نوشت: روز پدر نوشت سال گذشته مان را اینجا ببینید!
سابقۀ آشنایی خانوادۀ ما با فیروزکوه به سال 89 برمی گردد، وقتی بابای ما طی شرکت در مناقصه ای پروژۀ احداث کانال های بتنی انتقال آب روستاهای شهرستان فیروزکوه را شروع کردند و هر بهار میهمانِ طراوت این روستاها بودند و تابستان ها میهمانِ سخاوتِ مردمش و نیز میهمانِ سخاوتِ درختانِ پرمیوۀ گیلاس و سیب و هلو و... مادرمان نیز چندین بار در همان دوران برای تفریح همراهِ بابایمان شده بودند ولی ما به جز یک بار که آن هم برای پیگیری کارهای اداری بابایمان بود، تا به حال به فیروزکوه نرفته بودیم و این اولین بار بود که میهمانِ این همه زیبایی می شدیم
مسیری که ما به آن وارد شدیم قبل از رسیدن به فیروزکوه از اتوبان جدا می شد و چندین روستا در مسیر رفتنمان واقع شده بود.
عدم تقارن در عکس ها را بر ما ببخشای رفیق عکس ها همه در حال حرکت گرفته شده است و مادرمان به سختی توانسته است بابایمان را متقاعد کند که وقتی برای رسیدن به مقصد عجله ای ندارند، بهتر آن است که پای خود را از روی گاز بردارند تا بیشتر از زیبایی مسیر لذت ببرند! لابد کارتُنِ ماشین ها را دیده ای!؟ و چه خوش گفت جناب مک کوئین که " چه خوبه هرازگاهی انسان سرعتش رو کم کنه"
یکی از زیباترین خط آهن های ایران(تهران-شهرهای شمال) در همین منطقه قرار دارد که از میانِ این همۀ لطافت و از روی پل هایی که آبی خروشان زیرِ آن جاری ست، می گذرد.
و بعد از ساعت ها مسیر پیمایی عاقبت توقف کردیم و در کنارِ آب خروشانی که به شدت سرد بود، سکنی گزیدیم
وقتی مادرمان ما را برای عکس گرفتن بر شاخۀ درختی مستقر کردند تا توانایی وول خوردن مان به صفر کاهش یابد، بسیار از این حرکت خوشمان آمد و حالا کسی را یارای آن نبود ما را از درخت پایین بیاورد! و به محضِ دیدنِ هر درختی اصرار داشتیم بر شاخه اش بنشینیم و از بالا به مناظر بنگریم
در سمت راست هم تقاضای شاخه نشینی داریم
بسیار به قاصدک ها علاقه نشان دادیم و دستور دادیم بابایمان تمامِ حجم شش های خود را که از هوایی بس تمیز و لطیف پر شده بود، از هوا خالی کرده و آن را صرفِ پراکندنِ قاصدک ها کنند
و تقدیم قاصدک به بابایمان، البته نه به مناسبت روز پدر، بلکه برای دمیدن در آن و پراکندَنَش و خوش آمدِ خودمان
و آن چه در سمت راست می بینی، شاید بی ارزش به نظر برسد ولی در واقع مسبب این همه زیبایی ست و فی الواقع زیباست
سه ساعت از نیمروز گذشته بود که از فیروزکوه به سمت تهران به راه افتادیم تا در جاجرود و همان "رستورانِ قزل آلا"ی مورد علاقه مان اشتهای بی سابقه مان را که از گذراندنِ روزمان در دامان طبیعت نشأت می گرفت، چاره کنیم
و این هم تصاویری از طوفان و گرد و غبار غلیظی که در نزدیکی بومهن همه چیز را پنهان کرده بود!
ساعت چهار و نیم بعداز ظهر در حالی به منزل وارد شدیم که رعد و برق و طوفان بسیار شدیدی آغاز شده بود و هوا خودش هم نمی دانست چگونه است روزی با این همه تغییر و تحول آب و هوایی! و بیچاره آقای هواشناس که باید این همه تغییر و تحول را گزارش کند!
آاااااااااااااااای آدم ها! لطافت و زیبایی های اردیبهشت 94 دیگر هیچ وقت در طولِ زندگی تان تکرار نخواهد شد؛ درست مثل اردیبهشت های گذشته که هیچ گاه تکرار نخواهد شد! پس از آن لذت ببرید!
پی نوشت: کارتن های بسیار زیبا و آموزندۀ ماشین ها را از لینک های زیر دریافت کنید و حالش را ببرید! مخصوصاً اگر پسر بچه ای در خانه دارید!
"دروغ های شاخدار ماتِر" نیز در سایت آپارات موجود و قابل دانلود است (زبانِ اصلی) ولی به علت تعدد لینک برای این قسمت ها از گذاشتنِ آن معذوریم شما می توانید با سرچ در گوگل به آن دسترسی پیدا کنید. سه فصل اول این کارتون با دوبله فارسی را نیز می توانید از اینجا دانلود کنید.