من همه شو میخوام....
خوب حالا وقت چیه؟؟؟ وقت خوردن میوه...
من لیمو شیرین و خیلی دوست دارم و مامانم تیکه های خیلی ریز لیمو شیرین و بهم میده کامل تو دهنم می کنم و فشار میدم تا آبش و بخورم بعد پوکه اش رو تحویل مامان میدم.
البته علاقه من به خیار وصف ناپذیره....ببین....
مامان داره یه دونه خیار پوست می گیره و من مثل بچه های مودب نشستم و پاهام و رو هم گذاشتم و منتظرم تا پوست گرفتنش تموم شه و اونو تحویل بگیرم و در حالی که تلویزیون تماشا می کنم شروع کنم به خوردن...اینطوری....
خالا مامانم داره یه دونه خیار دیگه پوست می گیره... و احساس می کنم این یه دونه خیار برای من کمه...پس...نق می زنم تا حرفم و به کرسی بشونم و خیار بعدی هم مال من بشه...
حالا من دو تا خیار دارم...و مامانم داره یه دونه دیگه پوست می گیره... چه خوب بود اگه من سه تا خیار داشتم...پس دوباره نق میزنم...
حالا من سه تا خیار دارم و متاسفانه دو تا دست باید چیکار کنم؟؟؟؟
می تونم دو تا خیار و با یه دست بگیرم و یه دونه رو با اون یکی دستم البته با اعمال شاقه ...آخه نیست که دستهای من کوچیکه دو تا خیار تو دستم جا نمیشه دیگه...
پس باید از فکرم استفاده کنم و یکی از اونا رو با دهنم بگیرم...الان در حال جابجایی هستم ببین....
و حالا دیگه خوشحالم..
.....و میتونم با خیال راحت تلویزیون نگاه کنم آخه همه خیارها پیش منه....
حالا باید شروع کنم به رنده کردن خیارها.....
کلی کار دارم ....