اندکی تأمل...
یک کودک هستم....
بسیار نیازمندِ رفتن به کلاس های مختلف ورزشی هستم.... اما....قبل از اون نیازمند آموختن حس مسئولیت پذیری هستم تا از فنونی که در کلاس آموخته ام برای کمک به دیگران استفاده کنم....و در مواقع ضروری فقط تماشاگرِ ظلم به مردم نباشم...
بسیار نیازمندِ یادگیری علم هستم.... اما....قبل از اون نیازمند آموختن حس مسئولیت پذیری هستم تا درک کنم که باید از علمم در جهت بهبود اوضاع اجتماع و کمک به مردمم استفاده کنم....
بسیار نیازمندِ یادگیری نماز هستم.... اما....قبل از اون نیازمند حس مسئولیت پذیری هستم تا نمازی رو که یاد گرفتم، به موقعش بخونم....
بسیار نیازمندِ حفظ قرآن هستم.... اما....قبل از اون نیازمند حس مسئولیت پذیری هستم تا بتونم به چیزهایی که حفظ می کنم و دستورات قرآن عمل کنم....
بسیار نیازمندِ خوردنِ غذاهای مقوی هستم....اما.... قبل از اون نیازمند حس مسئولیت پذیری هستم تا خودم رو در قبال کسانی که غذایی برای خوردن ندارند مسئول بدونم...
بسیار نیازمندِ پوشیدنِ لباسهای مناسب و زیبا هستم....اما....قبل از اون نیازمند حس مسئولیت پذیری هستم تا درک کنم که زیبایی به لباس نیست و در رابطه با شخصیت و شعور دیگران با معیار مارک لباسشون قضاوت نکنم...
و در آینده ای نزدیک بسیار نیازمند کار مناسب هستم ....اما.....قبل از اون نیازمند حس مسئولیت پذیری هستم تا کاری رو که بر عهده گرفتم درست انجام بدم و درک کنم پولی رو که با کار انجام نشده می گیرم برای من و زندگیم برکت نمیاره!!! و هر چند ممکنه از نظر مالی پیشرفت کنم ولی قطعا عاقبت به خیر نخواهم شد....و نتیجۀ پول حرامی که در نتیجۀ انجام ندادنِ کاری که بر عهدۀ من بوده به دست اومده در آیندۀ فرزندانم تأثیر منفی خواهد گذاشت.....
مامان و بابای عزیز:
اگه میخواید در آینده فردی باشم که بتونید بهش افتخار کنید راهش فقط اینه که از همین کودکی اقدام به تربیت یک فرزند مسئولیت پذیر بکنید...
اجازه بدید خودم کارهامو انجام بدم حتی کارهای کوچک رو....
محبت بیش از حد شما به من و انجام کارهام نه تنها به من کمکی نمی کنه بلکه همون دوستیِ خاله خرسه ست.....و در آینده منو بی اراده و محتاج به دیگران بار میاره...
مسئولیت ناپذیری=ناسپاسی
پس در آینده اگر در قبالِ شما پدر و مادرِ پیر احساس مسئولیت نکردم و دست شما رو نگرفتم اصلا تعجب نکنید که
از ماست که بر ماست
همۀ این ها رو که گفتیم و سرت و درد آوردیم برا خودش ماجراها داره...
بیا ادامۀ مطلب و خودت قضاوت کن!!
اول نوشت: اصلا قصد جسارت به کارمندهایی که با درایت و احساس مسئولیت کار ارباب رجوع رو راه میندازند ندارم.... و دست همه شون و می بوسم و بهشون خسته نباشید میگم...
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
همه چی از اونجا شروع شد که مامانم امروز در پیِ پیگیری یک نامه که متاسفانه چهار ماهه تو سازمان مرکزی مونده، منو گذاشت پیش همسایه و رفت اونجا...
با وجود این که هفتۀ گذشته هم برای چندمین بار رفته بود برای پیگیریِ نامه و آقای نیکو کارشناس بخش از فرستاندنِ نامه به مامان اطمینان داده بود ولی با گذشت ده روز و با وجود تماس های هر روزه، نامه هنوز به مقصد نرسیده بود....یعنی نامه اصلا ارجاع داده نشده بود....
البته این اولین باری نبود که آقای نیکو کارش رو درست انجام نداده بود...
ناگفته نماند که پروندۀ مامانم قبل از این هشت ماهِ تمام هم گیرِ ندونم کاریِ آقای صداقت بود...گیرِ ندونستنِ یک قانونِ ساده...این یعنی کارشناس!!!
البته مقصر آقای نیکو نبود، پر واضح ست که مقصر اصلی مادر آقای نیکوست که بهش یاد نداده مسئولیت پذیری رو...
بهش یاد نداده که پولی که از کارمندی می گیره و می بره خونه اش خیلی حرومه!!!
بهش یاد نداده که این پول حروم بنیان خانواده شو از هم می پاشه!!!
بهش یاد نداده که این پول حروم بچه هاشو عاقبت به خیر نمی کنه!!
بهش یاد داده که خوب لباس بپوشه و خوش تیپ بیاد سرِ کار ولی بهش یاد نداده که زیبایی به لباس نیست و سیرت نیکو لازمه...
بهش یاد داده که ریش پرفسوری بذاره ولی بهش یاد نداده که پرفسوری به عقل و درک و شعوره!!!
بگذریم از نیکو و صداقت
مراقب ما بچه ها باشید مامان های مهربون....
مراقب سلامت روحمون باشید....
مراقب رشد درک و عقل و شعورمون باشید....
مراقب نیکی و صداقتمون باشید....
و از همه مهم تر
مسئولیت پذیری رو از همین الان بهمون آموزش بدید...تا در پیری شاهد جامعه ای سالم باشید و بتونید به ما افتخار کنید...
نتیجۀ جانبی: همون سیستم کاغذی تو ایران بهتر عمل می کنه... متاسفانه تو سیستم اتوماسیون کارشناس بهتر می تونه به ارباب رجوع کلک بزنه... بالا سر کارشناس هم که هستی و میگه فرستادم باز نمیفرسته!!! امان از .....
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
با تعجب نوشت: امروز برای اولین بار از اتوبان امام علی رفتم....واقعا عالی بود...قبلا تعریفش و شنیده بودم ولی فکر نمیکردم تا این حد مسیر رو کوتاه کنه...
یه خسته نباشید هم به شهرداری تهران....