علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

کودکی

1391/9/9 18:07
نویسنده : الهام
426 بازدید
اشتراک گذاری

مامانم این روزها وبلاگ منو به روز میکنه جو گیر شده یاد دوران بچگی خودش افتاده...شعر و بخونید...

البته ناگفته نماند که شاعر این شعر مامانم نیست.ما شاعرش و نمیشناسیم!!

پا به پای کودکی هایم بیا 
 کفش هایت را به پا کن تا به تا

 قاه قاه خنده ات را ساز کن 
 باز هم با خنده ات اعجاز کن
...
 
 پا بکوب و لج کن و راضی نشو 
 با کسی جز عشق هم بازی نشو

 بچه های کوچه را هم کن خبر 
 عاقلی را یک شب از یادت ببر

 خاله بازی کن به رسم کودکی 
 با همان چادر نماز پولکی

 طعم چای و قوری گلدارمان 
 لحظه های ناب بی تکرارمان

 مادری از جنس باران داشتیم 
در کنارش خواب آسان داشتیم

 یا پدر اسطوره دنیای ما
 قهرمان باور زیبای ما

 قصه های هر شب مادربزرگ 
 ماجرای بزبز قندی و گرگ
·
 
· 
· 
غصه هرگز فرصت جولان نداشت 
خنده های کودکی پایان نداشت

هر کسی رنگ خودش بی شیله بود
 
ثروت هر بچه قدری تیله بود

ای شریک نان و گردو و پنیر !
 
همکلاسی ! باز دستم را بگیر

مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست
 
آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟

حال ما را از کسی پرسیده ای؟
 
مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟

 حسرت پرواز داری در قفس؟ 
 می کشی مشکل در این دنیا نفس؟

 سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟ 
 رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟

 رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟ 
 آسمان باورت مهتابی است ؟

 هرکجایی شعر باران را بخوان 
 ساده باش و باز هم کودک بمان

 باز باران با ترانه ، گریه کن ! 
کودکی تو ، کودکانه گریه کن!

 ای رفیق روز های گرم و سرد 
 سادگی هایم به سویم باز گرد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)