علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

آسانسور یخچالی

1392/6/7 12:16
نویسنده : الهام
630 بازدید
اشتراک گذاری

چهار سال و اندی از زندگی مشترک بابا و مادرمان می گذرد... ولی هنوز هم چند طبقه از فریزمان پر می شود از ساخته های دست مادرجانمان... این جاست که به مادری از جنسِ مادرِ ما دقیقاً عنوانِ "مادرِ نمونه" اطلاق می شود!!

روزی که موعد برگشت به منزلمان رسید، گرمای هوا غوغا می کرد و مامان جانمان یک یخچالِ عتیقه از پارکینگ بیرون آوردند و فریزیات مادرمان را به همراه چند قالب یخ داخلش جاسازی کردند تا در طول مسیر هزار کیلومتری سالم بمانند...

بعد از رسیدن به منزل همه نگران بودند که حالا این یخچالِ خالی را کجای این خانۀ فسقلی جا بدهند؟! ما هم به زودی سوال جواب همه را دادیم و آن را تبدیل کردیم به آسانسوری برای رسیدن به مقاصد شوم خودمان...

مدت هاست تسلط بر کلید و پریزهای منزل آرزوی دیرینۀ ماست... دسترسی به کلید و پریزهای کنار مبل ها مدتی قبل امکان پذیر شده بود ولی با کمک این آسانسور دسترسی به همۀ کلید و پریزها امکان پذیر شد...

این جا هم از غفلت مادرمان سو استفاده می کنیم و داریم به صورت خودمختار  در را باز می کنیم تا اقدام به دَدَررررر رفتن کنیم.....

همسایه مان هر وقت اُفت فشار پیدا می کردند پاهایشان را روی دو تا متکا میگذاشتند تا حالشان بهتر شود ما هم در نتیجۀ بازی با پسر همسایه و رفت و آمد به منزل ایشان حرفه ای شده ایم و داریم اُفت فشار خونمان را جبران می کنیم!!!

آقا جانِ مادرتان به مادرمان بگویید این آسانسور را از ما دریغ نکند!!! آخر ما به وسایل کارمان علاقۀ خاصی داریم... درست مثل خودتان!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)