علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

عَبَــــــــــــس!

1392/11/24 12:13
نویسنده : الهام
1,120 بازدید
اشتراک گذاری

از مزایای داشتنِ مادری که عاشقِ آش است این می باشد که حداقل یک روز در هفته یک عدد وعده را به آش پزی اختصاص می دهد و از آن جا که "پسر کو ندارد نشان از مادرنیشخند" بالطبع پسرش نیز عاشقِ آش می شود!

و البته مهم تر از این عشقِ آش بودن، این است که در پروسۀ تمیز کردن و خیساندنِ حبوبات پسرک از راه می رسد و با اشاره به حبوباتِ مختلف همان سوالِ معروفِ خود را مطرح می نماید و آن سوال مقدس این است:" این چیست؟" و این جاست که پاسخِ مادرش را می شنود:" این عدس است" پسرک هم سری تکان می دهد و متفکرانه تکرار می کند:" عَبَـــــــــــس!" متفکر و در همین عَبَــــــــس گفتنِ ناقابل، هزارانِ فکرِ شیطانی از مخیله اش عبور می کندشیطان

پس حس مالکیت خود را نسبت به نخود و لوبیا و عدس ابراز می دارد و مادرش را به مدت چند ساعت بر سرِ کاری عَبَــــــث  می گذاردکلافه

انواعِ و اقسامِ سرِ کار رفتنِ مادرمان جهتِ سرگرم نمودنِ اینجانب را در ادامۀ مطلب دنبال کنفرشته

یک عدد نی نی با دهانی پر از عَبَـــــــــس... البته قرار نبود که دهانش پر از عدس شود ولی چون ما شیطنت نموده و با دستی پر از عدس به صورتک حمله ور شدیم و برداشتنِ عدس از صورتک مستلزمِ به هم ریزشِ همۀ اجزا و هدر رفتنِ زحماتِ مادرمان بود، چاره ای جز جای دادنِ عدس در دهانِ آدمک نبودنیشخند

یک عدد ماهی که البته ما نامِ آن را به شیوۀ خودمان ادا می کنیم! دهانمان را دقیقاً مانند ماهی باز و بسته می کنیم و با ریتمِ " یوو... یوو... یووو...." می نوازیمماچ

دقیقاً وقتی مادرمان یک عدد خانه ساخته و در حالِ عکسبرداری از آن می باشند ما در حال جاسازیِ تعدادی نخود در بالاخانه هستیمنیشخند

و از آن جا که برداشتنِ این چند نخود سخت تر از مرتب کردن و ایجاد یک پنجره در بالاخانه است مادرمان ترجیح می دهند آن ها را تحت عنوانِ پنجره در همان مکان جاسازی نمایندعینک

پس یک خانه داریم با یک عدد درِ عدسی، یک عدد پنجرۀ نخودی در بالاخانه و سبزه های عدسی جلوی در؛ و ما حتی اجازه نداریم نفس بکشیم که مبادا خانه مان از هم بپاشدزبان

و این است آخرین هنرِ مادرمان که اصرار دارند به ما تحمیل کنند که این یک عدد جوجه است و این ما هستیم که نگاهی عاقل اندر سفیهانه تحویل می دهیم و می گوییم:" سد" به معنیِ "سگ"یول

 حالا شما قضاوت کن که حق با کیست؟ این جانورِ جان ندار سگ است یا یه عدد جوجه عایا؟!ابله

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

سحر
25 بهمن 92 17:21
ولی شبیه سگه .باور کنید حق با علیرضا جان هست
الهام
پاسخ
آره سحر جون خودِ خودِ "سد"ه
فهیمه
25 بهمن 92 21:28
خیلی بامزه بود الهی جیگرت برم خاله جون اگه به دمش نگاه کنی حق با شماست ولی اگه به نوکش نگاه کنی حق با مامانه خیلی باحال بود.
الهام
پاسخ
حق با شماست خاله جون مهربونم این لطف شما رو می رسونه
مامان ایمان جون
26 بهمن 92 11:42
علیرضاجون خوش به حالت با این مامان هنرمند,از هر وسیله ای برای سرگرم کردن بچه ش استفاده میکنه , به این میگن خلاقیت باریکلا الهام جون کم پیدا شدی!!!دیگه به ما سر نمیزنی
الهام
پاسخ
فداتون خاله جون مهربونم شما خیلی لطف دارید عزیزم من بهتون سر می زنم منتها نمی دونم چرا هر چقدر روی "نظر بدهید" کلیک می کنم باز نمیشه. قبل ترها بعد از چند بار زدن بالاخره باز می شد ولی چند وقته اصلاً باز نمیشه که نظر بذارم و خیلی ناراحتم
زهره(مامان فاطمه)
26 بهمن 92 12:30
فدای عـبـــس گفتن عزیز خاله راست میگی علیرضا جونم اون خود خوده سگه وهیچ شباهتی به جوجه نداره
الهام
پاسخ
مامان کیامهر
26 بهمن 92 18:58
چه بازی خووبی .دوست داشتیم. بالاخره آش پخته شد یا نه؟؟؟
الهام
پاسخ
ممنونم دوست خوبم. Yes. جای شما سبز، It was very delicious
مامان نازنین جون
27 بهمن 92 11:47
ماشاا... به این همه خلاقیت و نوع آوری که از هر وسیله ای واسه ی سرگرم کردن علیرضا خان استفاده میکنی
الهام
پاسخ
ممنونم رفیق. این نهایت لطف شما رو می رسونه
مامان علیرضا
27 بهمن 92 14:42
سلام خانومی.اتفاقی وبتون رو باز کردم.برام بچه هایی که هم اسم پسرم هستند جالبن.اما وب شما رو که باز کردم متوجه شدم که خودمونم هم اسمیم و برام جالب تر شد.خوشحال میشم به ما هم سر بزنید.اگه مایل به تبادل لینک بودید برام پیغام بگذارید تا با افتخار لینکتون کنم.
الهام
پاسخ
سلام عزیزم. با کمال میل بهتون سر می زنم و اسم شما رو به دوستان علیرضا اضافه می کنم
الهام
27 بهمن 92 15:29
با " خنده تو خنده " آپم... ...................................................... یکی نیس به ملت اطلاع رسانی کنه بگه آخه تو که تو خونت وایرلس نداری چرا مهمون دعوت میکنی هان؟؟؟؟ والااااااااا آخه آدم چقد میتونه در و دیوارو نگا کنه!!
الهام
پاسخ
میام عزیزم
الهام
27 بهمن 92 15:29
منم عاشق آشم...مخصوصا آش مامان بزرگم...به به
الهام
پاسخ
عجب تفاهمی نوش جونت عزیزم
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
28 بهمن 92 5:59
خیلی قشنگه افرین به این همه صبر و حوصله فقط بگو بدونم بعدش کل خونتون نشد شبیه اش رشته که هر جا رو نگاه کنی پر حبوبات باشه اخرشم که خیلی با حال بود
الهام
پاسخ
ممنونم زهرا جون من هم انتظارش و داشتم ولی نه خدا رو شکر چون خودم کار کردم و علیرضا فقط نگاه می کرد این اتفاق نیافتاد
mamane mani
5 اسفند 92 15:55
پست عبس رو خیلی دوست میدارم احسنت به این همه خلاقیت الهام جون من در نگاه اول جوجه ایی ندیدم باید بگم حق با علی رضا جونه
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم. این نظر لطف شماست از دیدگاه سایر دوستان هم حق با علیرضاست