وقتی ادب سرشار می شود...
وقتی ادب سرشار می شود... تا به حال فکر کرده ای که خرید مغزهای فرآوری شدۀ آفتابگردان و هندوانه و .... از خرید همان میزان تخمۀ آفتابگردان، هندوانه و سایر اقلام این تیپی که فرآوری نشده اند، ارزان تر است؟!
البته شاید هم از دید صنایع غذایی دلیل خاصی برای این اختلاف قیمت موجود باشد که ما از آن بی اطلاعیم...
در هر صورت ما که مغزهای فرآوری شده را بیشتر می پسندیم و نسبت به آن علاقۀ فراوانی از خود نشان می دهیم...
و امـــــــــــــــــــــــــــا بعد...
به دنبال چاپ شدنِ عکس مان در مجلۀ شهرزاد بسی احساس مشهور شدن به ما دست داده است و احساس می کنیم لازم است که به مثالِ یک انسان جنتلمن رفتار کنیم....
شما همراه همیشگی از رفتار جِنتلمَنانۀ ما در خوردنِ هندوانه (شیَ) اطلاعات کافی داری.. اگر تازه وارد هستی این پست را ببین:
چگونه مثل یک جنتلمن رفتار کنیم؟!
جالب این جاست که پستِ نام برده، یکی از پست هایی است که مُدام انسان هایی را که به دنبالِ رفتار جنتلمنانه هستند، به وبلاگ ما هدایت می کند. ما مرتب از طریق آمارگیرمان متوجه حضور افرادی در وبلاگمان می شویم که با جستجوی عبارت " چگونه مثل یک جنتلمن رفتار کنیم؟" در جستجوگر گوگل وارد وبلاگمان شده اند... حالا عکس العمل طرف مقابل را در مواجهه با پست مذکور تصور کن
ما که فکر می کنیم بد جور تحت تأثیر رفتار جنتلمنانۀ ما آموزش خواهد دید
جالب این جاست که این پست تا به حال 123 بازدید داشته است!!!
یعنی عملاً چند رفته اند سرِ کار؟!؟!؟!
خوب است بدانی که کلاً هندوانه یا همان شِیَ برای ما بسیار ارزشمند است، آن قدر که حاضریم برای خوردنِ آن و حتی هر یک از مشتقات آن مانند همین مغز هندوانه، خود را معذب کنیم و رفتار جنتلمنانه از خود بروز دهیم!!!
چرا می خندی؟! خوب پُر واضح است که بروز رفتار جنتلمنانه چیزی جز اذیت و آزار برای خودِ شخص ندارد... اگر دیگران مهم تر از خودتان هستند می توانید خود را اذیت کنید و رفتار جنتلمنانه از خود بروز دهید تا دلِ دیگران را به دست آورید!!!!
و امـــــــــــــــــا برنامۀ جنتلمنانۀ امروزِ ما:
درست مانند یک جنتلمن واقعی ساعت ده صبح بیدار شده ایم!!!
درست مانند یک جنتلمن واقعی موهای خود را تا جایی که امکان دارد با دستان مبارک نامرتب نموده و نام فَشِن را بر آن نهادیم!!!
درست مانند یک جنتلمن واقعی به جای خوردنِ یک صبحانۀ درست و حسابی معدۀ خود را با خوردن هله هوله و از جمله همین مغز هندوانه آپدیت کردیم!!!
وقتی مادرمان در اثر مقاومتِ ما نسبت به خوردنِ غذای مقوی، به اجبار ظرف حاوی مغز هندوانه را بین پاهایمان می گذارد تا بخوریم؛ این ما هستیم که درست مانند یک جنتلمن واقعی آن را بر می داریم و به سمت میز روانه می شویم تا درست مانند یک جنتلمن واقعی روی صندلی بنشینیم و غذای محبوبمان را میل کنیم... و در اثرِ این جابجایی مقداری از مغزها را نقشِ بر زمین می نماییم...
به مثالِ یک جنتلمن واقعی با دو انگشت خود از ظرف مغز بر میداریم...
به مثالِ یک جنتلمن واقعی مغزها را با ناز و ادای فراوان در دهانمان می گذاریم...
و رو به دوربین می گوییم: "خوب مگه چیه؟! ها؟! چیه؟! کَفِت بُرید؟! تا به حال جنتلمن ندیده بودی؟!؟! ها؟! ها؟!"
باور کن مَماخمان می خارد... همین.... به جان مادرمان دستمان روی مَماخمان است نه داخل مَماخ.... آخر ما یک جنتلمن هستیم دیگر...
وای که چقدر این جنتلمن بودن سخت است... آقا ما نخواستیم جنتلمن باشیم.... آخر ما را با جنتلمن بودن چه کار وقتی می توانیم راحت باشیم....این گونه...
حکایت جنتلمن بودن ما همان حکایت شیخ ابوسعید ابوالخیر است که همگی شنیده اید:
درسی از درس های شیخ ابوسعید ابوالخیر
شیخ ما را گفتند:
"فلان کس بر روی آب می رود!
گفت : "سهل است! وزغی و صعوه ای نیز به روی آب می رود"
گفتند که: "فلان کس در هوا می پرد!"
گفت: "زغنی و مگسی نیز در هوا بپرد".
گفتند: "فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می رود".
شیخ گفت: "شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می شود، این چنین چیزها را بس قیمتی نیست.
مرد آن بُوَد، که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخُسبد و با خلق ستد و داد کند و با خلق در آمیزد و یک لحظه از خدای غافل نباشد.
