علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

دفتر نقاشی خانوادگی....

1392/8/13 12:00
نویسنده : الهام
788 بازدید
اشتراک گذاری

چندیست که عبارتی مرتب بر زبانمان جاری می شود و آن چیزی نیست جز عبارت مقدس و پرمحتوای :" این چیست؟"

ما مرتب به اشیا اطراف اشاره می کردیم و این عبارت را بر زبان جاری می کردیم ولی افسوس که با جماعتی عجیـــــــب بی استعداد روبرو بودیم و کسی نمی فهمید ما چه می گوییم...

تا این که دایی محسنمان از خود هنر عظیمی ساطع کرده و متوجه شدند که ما می گوییم:"این چیست؟"

.... و حالا با یک سلسله سوالات ممتد به سراغ شما میهمان همیشگی خانۀ مجازی خود آمده ایم و از شما می پرسیم:" این چیست؟؟؟؟"

بــــــــــــــله درست حدس زدی این بالفعل یک سررسید بود با کلی برگ سفید و متعلق به شرکت بیمۀ افتصاد نوین و بالقوه می توانست یک دفتر نقاشی باشد وقتی علیرضا باشد و مدادِ رنگی نیز باشد...

اگر شما توانستی بعد از گذشت یک ماه از خرید مداد رنگی حتی یک برگۀ سفید در این دفتر بیابی جایزه ات محفوظ... این در حالی ست که کاغذ های A4 زیادی نیز طعمۀ مداد رنگی های اینجانب شده اند... از جزوه های بابایمان گرفته تا کپی شناسنامۀ دایی محسن و حکم کارگزینی مادرمانخنده

بیا ادامۀ مطلب و گزیده ای از نقاشی های اینجانب و نیز نقاشی هایی را که مادر و بابا و دایی محسن کشیده اند را ببین.... حتما بیا...ضرر نمی کنی...

اگر کسی پیدا شود که بتواند فشار وارد شده از دستان ما بر صفحۀ کاغذ را موقع نقاشی کشیدن محاسبه کند بعید نیست که فشاری نزدیک به فشار اتمسفر را اندازه گیری کند چشمک

در حال الگوبرداری از کامیون یا همان "تُ" های موجود در کارتون "اُسکار"...

علیرضا در پوزیشن "ای کی یو سان" و تفکر بر کشیدن ادامۀ نقاشیِ کشیده شدهمتفکر

یک علیرضا در سمت راست تصویر می بینی که توسط مادرمان کشیده شده و ما بر آن رنگ آمیخته ایم... سه مدل "تُ" هم که در سمت چپ مشاهده می کنی محصول هنرنمایی مادرمان است که بالایی را خودشان رنگ آمیزی نموده اند و پایینی حاصل تلاش ماست در رنگ آمیزی...

این صفحه نیز درست وقتی به تصویر کشیده شده است که مادرمان در منزل نبوده اند و ما میهمان دایی محسن بوده ایم و ایشان به تصویر کشیده اند... جانِ مادرت فقط "جیک جیک"ی را که کشیده اند ببین.... ما نمی دانیم در این مدارس و دانشگاه ها به این بچه ها چی آموزش داده می شودخنده البته بی انصافی نباشد "تُ" هایش را خوب کشیده قلب

آقا مادرمان نیز که فقط همین یک مدل "تُ" را بلدند و اگر در طول یک روز به طور ممتد بارها بگوییم "تُ" بکش باز هم همین مدل را می کشند و اصلا خجالت و این حرف ها در کارشان نیست و ابداً  از رو نمی روندخنثی البته رنگ آمیزی های ماست که این نقاشی را زیباتر نموده است... (بسی اعتماد به نَفَسِ کاذباز خود راضی)

نقاش این اتوبوس و کامیون نیز مفقود گشته و از آن جا که ما دقیقاً نمی دانیم این نقاشی اثرِ کیست آن را مفقودالاثر اعلام می نماییمسوال در هر حال این رنگ آمیزی متبحرانه کار ماستاز خود راضی

این نیز آثاری از دایی محسن که تنوعی به دفتر نقاشی مان بخشیده است و در نوع خودشان بی نظیر است و در حد ایشان لایق تشویق استتشویق

اینجا هم که مادرمان دفتر نقاشی ما را با کتاب آشپزی اشتباه گرفته اندتعجب و دستور کیک را در آن ثبت نموده اندناراحت و با این کار به آثار هنری مان توهین شده است...

و اینجا نیز که بابایمان به دفتر نقاشی و هنرهایمان توهین نموده اند و ما را بسی ناراحتناراحت....کجایید ای مدعیان حقوق بشر؟ آیا کسی نیست که ما را یاری کند؟؟سوال

و این هم خط دایی محسن مان که در همان سطح کلاس اولی باقی مانده است آخر می دانی زمانی که دایی محسن مان به مدرسه می رفتند خط کتاب ها مانند کتاب های امروزی تحریری نبودخنده

و این ها فقط و فقط آثار علیرضا خان است...با همان اعمالِ فشار فراوانش...

××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

پیام های بازرگانی: از آن جا که این پست بسیار طولانی شد نیازِ مبرمی به پیام های بازرگانی احساس شد: در حال حاضر که مادرمان در حال گذاشتن این پست هستند ما تی را از آشپزخانه آورده ایم وسط پذیرایی ابتدا آن را به حالت عمودی گرفته و سپس رها می نماییم... و بلند می گوییم:"اُتّاد" و مجدداً آن را به حالت عمودی نگه می داریم و رها می کنیم.... این هم یک مدل سرگرمی ست...

افسوس که دوربین مادرمان مشکل پیدا کرده و چند وقتی ست لنزش بیرون نمی آید و الا عکس زیبایی داشتیمخیال باطل

××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

و این هم استقلال و خود مختاری در نقاشی... وقتی کسی دل نمی دهد که برای علیرضای کوچک نقاشی بکشد و او خود به تنهایی دست به قلم می شود...

این هم به حساب یک خرگوش ست که مادرمان کشیده اند و ما آن را زیر رنگ ها پنهان نموده ایم تا مادرمان بخاطر این خرگوش زشتی که کشیده اند خجالت زده نشوندخجالت

و این هم حاصلی از هنرنمایی بابایمان... ایشان به علت علاقۀ شدیدی که خود نیز در کودکی به "تُ" داشته اند "تُ" را هنرمندانه می کشند البته حسابی برای کشیدنش وقت می گذارند... بر عکس مادرمان که همیشه وقتی که کار دارند ما از ایشان تقاضای "تُ" کشیدن می کنیم و ایشان نیز سریعاً و بدون هیچ اِعمالِ دقتی می کشند تا ما را رد کنندشیطان

این اتوبوس و ماشین را نیز مادرمان به تصویر کشیده اند...

و این نقاشی نیز به نظر می رسد اثری ست از دایی محسنسبزبا رنگ آمیزی اینجانبعینک

حالا مادرمان جهت تنوع یک شاخه گل کشیده اند در حالی که در حال اتو کشیدن بر چروک های لباس خود بودندکلافه

و در نهایت چند سبک مدرنیته از این جانب:

مادرمان جهت تنوع یک عدد لیوان کشیده اندلبخند

این یکی دیگر خداییش زیباست ... منصفانه قضاوت کن و گرنه دل شکسته

و خط خطی های دوار که به تازگی قادر به کشیدن آن شده ایم...

این "تُ" را نیز مادرمان کشیده و رنگ آمیزی نموده ایم در حالی که قادر شده ایم مرزها را بیشتر رعایت کنیم و کمتر از خطوط بیرون بزنیم...

این صفحه نیز یک پارکینگ است از وسایل نقلیه... در سمت راست مادرمان یک عدد موتور کشیده اند و در سمت چپ بابایمان یک موتور و یک عدد کامیونیول

این کامیون ها هم آخرِ هنرنمایی های بابایمان در کشیدنِ "تُ" است... آخر ایشان ما و علایق را بسیار جدی می گیرندفرشته

و آخرین تصویر مربوط می شود به هنرنمایی مادرمان در کشیدن ماهی و صرفا جهت تنوع!

و ما نیاز به استخدام یک نفر خانم مهربان مجرب در زمینۀ تراشیدنِ سرِ مدادهایمان داریم با حقوق ثابتعینک

و ناگفته نماند که از آن جا که با پخش کردنِ مدادهایمان در منزل باعث بی نظمی شده بودیم و از زیر مبل ها گرفته تا زیر کابینت ها و زیر تخت مأمن مدادِ رنگی شده بود، روزی از همین روزها مادرمان مداد رنگی هایمان را جمع کردند تا از بی نظمی جلوگیری شود...

.... و ساعاتی بعد ما را در حال کشیدنِ نقاشی دیدندتعجب آخر می دانی ما نتوانستیم عشق به نقاشی خود را نادیده بگیریم پس به کشوی لوازم آرایش مادرمان حمله برده و با مدادهای ایشان اقدام به نقاشی کشیدن نموده بودیمشیطان و این است سزای مادری که مرتب بودنِ خانه اش را بر استعدادهای پسرش ترجیح می دهدزبان

جالب است که در شرایط حساس مانند روزی که دکتر رفته بودیم مادرمان برای این که از دویدن به دنبالمان رهایی یابند دفتر نقاشی مان را نیز با خود آورده بودند و ما آن جا نیم ساعتی میخکوب شده و مشغول نقاشی کشیدن بودیم...مژه

این پست قرار بود هفتۀ قبل ارسال شود ولی به علت سرعت پایین امکان پذیر نشد.... تصور کن با آن سرعت تراکتوری آپلود این همه عکس چند سال وقت می بُردنگران

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

حسام و سهند
13 آبان 92 13:47
به به آقا علیرضاچه نقاشی های قشنگی کشیدی
اونایی که تنهایی کشیدی قشنگترن

ممنونم خاله جونم
این نظر لطف شماست.
منم همه اش بهشون میگم تو کارم دخالت نکنند ولی بازم به مداد رنگی هام دست می برند
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
13 آبان 92 15:50
افرین به علی رضا خان نوری با این همه نقاشی های خوشگل
خوبه حداقل ما برای بچه ها میکشیم و خودمونم کلی سر ذوق میایم
نقاشی هات حرف نداره
مامانی یه سوال علی رضا میتونه با پاستیل نقاشی کنه
البته منظورم از نقاشی همون خط خطی های محکمه که دقیقا مثل ایلیا چنان به مداد فشار میاره که انگار دعوا دارهنمیدونم چراج لطفا

ممنون زهرا جون
نمی دونم تا به حال امتحان نکردم.
مگه ایلیا می تونه؟
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
13 آبان 92 15:54
عزیزم بلاخره بعد از کلی گشتن تو این مهد و اون مهد یکی رو انتخاب کردم در حال حاضر که راضیم تا بعدا چه شود مرسی از راهنماییهات من از مادر ها پرسیده بودم راضی بودن
مدیریتش حرف نداره و همیشه تو مهد حضور داره و صدای مربی و و بچه ها رو راحت میشنوه چون کلاس به میز مدیریت نزدیکه و این خودش عالیه هر ساعتی هم خواستم میتونم برم سر بزنم که این خیلی خیلی عالیه دعا میکنم ایلیا با مربیش زودتر خو بگیره و بهش اعتماد کنه اخه فعلا من همون جا میمونم تا ایلیا عادت کنه

خدا رو شکر عزیزم.
مطمئن باش خیلی زود خوشش میاد و شما هم وقتت آزاد میشه برای خودت. به نظر من بچه ها از دو سالگی دوست دارند با دیگران وقت بگذرونند.

خاله راضیه
13 آبان 92 17:06
عزیزم خیلی نقاشیهات قشنگه.اگر کاغذ کم آوردی سند ازدواج مامانی و بابایی هم هست.

ممنون خالۀ مهربونم.
متاسفانه اون جزو دست نیافتنی هاست وگرنه خودم به حسابش رسیدگی می کردم
مریم مامان معین جون
13 آبان 92 23:09
@...............@..........@............@@@@@.........@ @@..........@@......@.....@......@.........@......@.....@ @.@........@.@....@.........@....@.........@....@.........@ @..@......@..@....@@@@@......@@@@@....@@@@@ @...@....@...@....@.........@...............@....@.........@ @....@..@....@....@.........@...............@....@.........@ @.....@@.....@....@.........@...............@....@.........@ @......@.......@....@.........@................@....@.........@ .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you ___*##########* __*############## __################ I LOVE YOU _##################_________*####* __##################_____*########## __##################___*############# ___#################*_############### ____################################# ______############################### _______############################# ________########################### __________### ##################### ___________###################### ____________#### ######## ####### _____________################# ______________############### _______________############# ________________########## _________________######## __________________###### __________________ #### __________________ ### ___________________ #
ماماني آرتميس
14 آبان 92 8:28
الهام جون خدا به فريادت برسه حتما روزي هزار بار ميپرسه اين چيست؟؟
عليرضا جون روي هر برگي خواستي نقاشي كن فقط مربوط به ماماني نباشه

سازمان حمايت از حقوق مادران
عزيزم ميتونم تجسم كنم چطوري با تي بازي ميكني مخصوصا وقتي ميگي افتاد
عزيزم همين طوري ادامه بدي يه پيكاسو از نوع ايراني ميشي به ساير اعضاي خانواده كه اميدي نيست


آره واقعا ما عملاً نابود شدیم با این سوال تکراری؟!
ممنون از این که حمایت کردی از حقوقم . ما مادران مگه خودمون از همدیگه حمایت کنیم
ممنون از این که بهم اعتماد به نَفَس می دید خاله جونم
منم همین فکر و می کنم و می دونم به بقیه امیدی نیست
مامان بهراد
14 آبان 92 8:34
واي عزيزم به قول دوستاي ديگه اونايي كه خودت روي كاغذ آوردي بسي زيباتر از ديگر خانواده محترم است البته با عذرخواهي فراوان از مامان و بابا و دايي

نه خواهش می کنم خالۀ مهربون.
خودم هم می دونم نقاشی های من زیباتر شده از نقاشی های بقیه
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
15 آبان 92 2:03
عزیزم ایلیا چون خیلی به پاستیل فشار میاره دستاش رنگی میشه و زود نوکش له میشه و از بین میره تو مهد گفتن باید پاستیل هم بخرم براش اما میبینم که نمیتونه
عزیزم خصو صی

من هنوز نخریدم براش ولی مداد رنگی هاش در شُرُف تمام شدنه این بار امتحان می کنم ببینم با پاستیل می تونه نقاشی بکشه یا نه
(زهره)مامان فاطمه
15 آبان 92 9:44
ای جانم .خانواده محترم علیرضا خان به خودتون ننازید نقاشی های گل پسر از همه زیباتر وقشنگتره .بزن کف قشنگ رو به افتخار گل پسر قند عسل

خودمون می دونیم
مامان آرمينا
15 آبان 92 18:50
به به چهچه نقاشي هاي خوشكلي از همه عالي تر نقاشي هاي عليرضاست آرمينا هم جديدا دفتر و مداد ميبينه نقاشي خط خطي ميكنه

ممنون خاله مریم عزیزم.
پس آرمینا خانم هم صاحب دفتر نقاشی شده...