علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

پاییز...پَر...

1393/10/7 12:10
نویسنده : الهام
2,303 بازدید
اشتراک گذاری

موقت نوشت: دوستان عزیز از آن جا که عکس های سفر دایی محسن مان به کربلا به تازگی به دست مان رسیده است این پست بسیار معنوی با عکس هایی بسیار معنوی به زودی تکمیل و ارسال خواهد شد... فعلا این پست را ببینید تا پست قبلی تکمیل شودخجالت

×××××××××××××××××××××××

بدون شک آغاز هر چیزی را پایانی ست و چه خوب می شود اگر پایانی نکو رقم بخورد...

و پایانِ پاییز با تمامِ زیبایی هایش، یلدا شبی ست که هر ساله می تواند یکی از بهترین رویدادهای سالانه ات در آن رقم بخورد... شبی که سنت حسنۀ دور هم بودن در آن دیگر بار مرور می شود تا همۀ نسل ها آن را پاس دارند و تا همیشه از زیبایی های یلدا شب لبریز شوند...آرام

با وجودِ همۀ تلاش های مادرمان برای حضورِ یلداشب در ولایت و دورِ هم بودن هایی که همواره یادآور بهترین لحظات تکرار نشدنی ست، عاقبت به دلیلِ مشغلۀ کاری بابایمان در کارگاه، ما یلدا شب به ولایت نرسیدیم و روز یکشنبه بود که خاله مهناز، عروسِ دایی باباجانمان (بابای مادرمان)، با ما تماس گرفته و ما را در لیست میهمانان یلداشبِ خود قرار دادند و به واسطۀ دلتنگی های اخیرِ مادرمان، این دل نشین ترین دعوتی بود که در تمامِ عمرمان از ما به عمل آمده بودخجالت

هستی جان دختر خاله مهناز که معرف حضور هستند و شما در پست های قبلی ایشان را رویت نموده اید ! ما آن شب را میهمانِ هستی جان مان بودیم ضمن این که خاله مهناز لطف زیادی نموده و دو نفر دیگر از هم ولایتی ها را نیز دعوت نموده بودند و ما بعد از مدت ها و برای اولین بار در تهران با ایشان دیدار نموده و جای شما سبز، یلدایی خوش را در کنار دوستان گذراندیمآرام

این  نی نی ها (خندونک)  که می بینید دوستانِ یلدایی ما بودند. به ترتیب از راست به چپ: کتایون خانم، هستی جان، مبینا جان (دخترِ همکار بابای هستی جان) و علیرضا خانِ هنداونه خور که بواسطۀ کلۀ کچلِ خود، همواره معرف حضور هستند...خندونک

شب یلدا بسیار به مادرمان خوش گذشت چون ما با سه نفر دختر خانم فهمیده و عاقل طرف بودیم که بسیار هوای ما را داشتند و تمام وقت در اتاق هستی جان ما در حال ارائۀ خورده فرمایشات و ایشان در حال اجرای اوامر اینجانب بودند... کتایون خانم برای ما کتاب داستان خواندند و ما به خوابِ نازِ نیم ساعتی رفتیم و آن ها بسیار خوشحال شدند از این که قادر به خواباندنِ یک نی نی شده بودند... با آن ها خمیر بازی کردیم و ما نیز در این زمینه مهارتی عظیم کسب نمودیم! افسوس که مادرمان بعد از مدت ها از دیدار با هم ولایتی ها بسی خوش بودند و به صحبت کردن و تجدید خاطره؛ و الّا از همه هنرنمایی های ما و دوستانمان عکس تهیه می کردند...عینک

مراسم یلداشبِ ما در جوار دوستانمان+ هنرهای دستی و تجسمی و فکری اینجانب در آذر ماه را در ادامۀ مطلب ببین...محبت

و این است نتیجۀ زحمات خاله مهناز هنرمندمان، که علاوه بر تهیۀ شام زحمت همۀ این تزئینات فراوان را در عرض یک ساعت! متحمل شدندتشویق:

و این است علیرضاخان نوری در حال رفتن به میهمانی شب یلدا...

و در حالی که خانم ها ژست گیرانه منتظر برق زدنِ فلش دوربین هستند ما بسیار مردانه(!) در حال لمباندنِ هندوانه هستیمخندونکآخر ما هندوانه را بسیار دوست می داریمخندونک

سالاد سفرۀ شام، که تنها محتوای سفرۀ شام است که مورد عکسبرداری قرار گرفته است:

و حالا آذری های علیرضا...

شبی که برای صرف شام بیرون رفته بودیم و ما با ماشین های جدیدمان که دقایقی پیش بابایمان برای میخکوب کردن مان خریده بودند، در حال شبیه سازی صحنۀ تصادف بودیم و آااااااای حال می کردیمخندونک

مدتی بود که از مداد شمعی خبری نبود و ما به سختی با لاشه های مداد شمعی های قبلی نقاشی می کشیدیم و این است خورشیدی که ما بر سرامیک ها انداخته ایمزیبا و هنرهای ماژیکی ما بر کتابی که در دستِ مادرمان بوده است و لحظه ای بر روی میز جامانده استشاکی

در نبودِ مداد شمعی تمامی هنرِ ما با ماژیک و بر روی هر بنی بشری پیاده می شد و در سمت راست برای خودمان بند کفش کشیده ایمعینک و در سمت چپ پیشی وارخندونک، از داخل سبد سیب زمینی پیازی، یک عدد سیب زمینی مشابه حیوان یافته ایم و مدت ها با آن خوش بودیمزیبا

و این است نتیجۀ هنرنمایی های ماژیکی مان بر روی پاهای مبارکزیباکه خود را به سبک ببر سانان آراسته ایمخندونک

هنرهای ما فقط به رنگ آمیزی پوست بدن مان ختم نشد بلکه بر روی توپ دایی محسن مان نیز آن ها را ارائه کردیمشیطان

بماند که با ماژیک حتی به پرتقال ها نیز رحم نمی کردیم و بر روی آن ها صورتک می کشیدیم ولی متاسفانه از آن جا که بسیار به پرتقال علاقه مندیم، سریعا اقدام به پوست گرفتن از پرتقال می نمودیم و مادرمان موفق به عکسبرداری از آن ها نشدندگیج

در عکس های زیر نیز در حال رنگ آمیزی بر داخل و خارج یک عدد کاسه هستیم و خدای را سپاس که ماژیک مان ماژیک پاک شو است و الّا پس از مشاهدۀ این صحنه علی الحساب حساب مان با کرام الکاتبین بودخندونک

و این است هنرنمایی های ما با ماژیک که در سمت راست یک عدد جیک جیک کشیده ایم و رو به مادرمان تأکید می کنیم که آن دو دایرۀ کشیده شده بر بدن پرنده،چخاش(چرخ ها) می باشد و نه پاهای پرندهخنده و در سمت چپ بر دست خود خط کشیده ایم و مادرمان برای دست مان ناخن کشیده اندزیبا

ماژیک نگاری های ما به حدی رسید که جعبۀ کیک تولد دایی محسن مان نیز از نقاشی های آقای نقاش باشی در امان نماندخندونکو ما را در حالِ کشیدنِ یک عدد تریلی قرص می بینیراضی

سمت راست: قطار لالایی به همراهِ نی نی های خوابیده بر آن

سمت چپ: یک عدد هلیکوپتر در سمت راست و آدمکی در سمت چپ پایین صفحهخندونک

و محتوای داخل جعبه که همانا ماشین آتش نشانی و قطار می باشدخندونک

در سمت چپ عکس یک خالۀ گریان را می بینی که به تصویر کشیده ایمغمگین

و این هم هنرنمایی هایمان بر جزوه هایی که مادرمان در حال نوشتنِ آن ها هستندشاکی

و این است فعالیت های ما در مهد که ماهیانه به مادرمان عرضه می شودزیبا

رنگ آمیزی سمت راست، وقتی به منزل مان وارد شد بسیار مرتب و منظم بود ولی ما که بسیار به رنگ های شاد و سرزنده علاقه مندیم دیگر بار آن را زیرِ رنگ های شاد مداد شمعی هایمان مدفون کردیمشیطان

و این شما و این پسرکی مودب و نظیف که بواسطۀ صبحانه خوردنی متفاوت در مهد بسیار علاقه دارد به سبک مهد، مستقل سفره نشین شود و مستقل با کارد پنیر بردارد و لقمه بگیرد و مستقل بخوردراضی تازه گردو هم باید حتما بر سفره حاضر باشدراضی و جایزۀ یک همچین کودک مستقلی یک عدد بیسکوئیت است که به بابایمان سفارش داده ایم حتما داخلش خامه (کاکائو) داشته باشد و همین طور یک عدد جعبۀ مداد شمعی دوازده تایی و این اولین بار بود که ما صاحب یک عدد جعبه مداد شمعی دوازده تایی می شویم و تا به حال همواره شش تایی اش را داشته ایم... زیرا به بابایمان دستور داده بودیم که مداد شمعی صورتی و نارنجی حتما برایمان بخرندآرام

و این است نقاشی های شاد ما با مداد شمعی... سمت راست یک عدد صورتکِ آقای پلیس کشیده ایم و در مجاورت آن ماشین پلیس را می بینید با آژیر رنگارنگش!

و در سمت چپ یک عدد "تداتور(تراکتور)" که بیلش هزار رنگ است و بسیار زیبا آنرا کشیده ایم! فقط افسوس که آن را بر برگه های امتحانی شاگردانِ مادرمان پیاده نموده ایم و فی الواقع ارزش هنری آن از دست رفته استخندونک

نقاشی سمت راست یک عدد ماشین با باربند است و آن گرد گونۀ زرد رنگ کنارِی، یک عدد شیرینی است که روی آن تزئین شده استخوشمزه و آن را بارها به مادرمان تعارف زده ایم که بخورندفرشته...

نقاشی سمت چپ نیز یک عدد زرافه است! مدتی ست که مادرمان به کمک دوستان نی نی وبلاگی، کارتون توماس را از اینجا دانلود نموده و ما بسیار به آن علاقه نشان می دهیم و آن را دنبال می کنیم و بسیار پیش می آید که از مادرمان بخواهیم داستان های توماس را برایمان تعریف کنند... و البته بسیار به همان قسمت اول که توماس حامل یک عدد زرافه است علاقه مندیمزیبا

تمامی نقاشی های مداد شمعی مان در آخرین روز پاییز کشیده شده است... آن روز با ذوقی هر چه تمام تر هر پنج دقیقه یک بار یک عدد نقاشی می کشیدیم و به حضور مادرمان رسیده و عنوان می کردیم:" مامانی تداتور کشیدم! بِرست شبده پوپا(بفرست شبکه پویا)" و مادرمان نیز بر سر ذوق آمدند که نقاشی مان را برای شبکۀ پویا بفرستند! ولی از آن جا که ما بعد از مدتی نقش کشیدن شروع به تخریب نقاشی خود می نماییم مادرمان از ما خواستند که نقاشی را در کاغذی تمیز بکشیم و یا حوصله و خط خطی ها را از آن حذف نماییم و به حساب خودمان این همان نقاشی هاست که با حوصله کشیده ایم  عاقبت این نقاشی به نقاشی سمت چپ تبدیل شدعصبانی

و مادرمان متوجه شدند که باید ما را آزاد بگذارند تا هر گونه که دلمان می خواهد بر کاغذ خط بکشیم! و نقاشی سمت راست، نتیجۀ یک عدد نقاشی بدون خط خطی اضافه است که مادرمان بارها آن را در سایت شبکۀ پویا و قسمت ارسال نقاشی بارگزاری کردند ولی به علت اشکال در سایت بعد از بارها تلاش، موفق به ارسال آن نشدندشاکی

و نقاشی سمت چپ نیز محصول نقش کشیدن های همان روز است...

وقتی مادرمان ذوق ما در نقش نگاری بر کاغذ را یافتند بر سرِ ذوق آمده و برای تشویق مان از تمام نقاشی هایی که هر پنج دقیقه یک بار به دستشان می رسید و به کمک ویترین، یک عدد نمایشگاه ساختند:

نقاشی های جدید ما که در چند روز اخیر با مداد شمعی کشیده شده است در نوبت آپلود برای دی ماه است و به زودی عرضه خواهد شدخندونک

و اما واحد کارِ آذرماه مان در مهد:

هفتۀ اول: آشنایی با خداوند و نعمت های او و شکرگزاری از خداوند

نام خدا بسم الله       مشکل گشا بسم الله     ما فرزند اسلامیم     گفتار ما بسم الله

داریم بر لب خود       در هر کجا بسم الله         ورد زبان ماست       وقت غذا بسم الله

ما را بود نگه دار       از هر بلا بسم الله           نام خدا بسم الله       مشکل گشا بسم الله

هفتۀ دوم: تشخیص لباس های زمستانی و تابستانی

لباس های رنگارنگ   سبز و سفید و قشنگ        هر کدوم از لباس ها    لازم باشد با هوا

هوا که سرد و برفی ست             لباس گرم و بافتنی ست

دستکش و شال و کلاه                 بپوشیم وقت سرما

وقتی هوا گرم میشه   لباس نازک خوبه         با لباس مرتب        هستی تمیز و راحت

هفتۀ سوم: آشنایی با رنگ های اصلی زرد و قرمز و آبی

سلام مداد زردم       بازم نقاشی کردم     آهای مداد آبی      بیداری یا که خوابی

آسمونو آبی کن      روزشو آفتابی کن      می خوام چمن بکارم    مدادشو ندارم

چمن که آبی رنگ نیست زرد که باشه قشنگ نیست   مداد آبی و زرد    باید به هم کمک کرد

رنگ شما هر دو تا      میشه یه سبز زیبا       رنگ و رو هم بذارین     اینجا چمن بکارین

هفتۀ چهارم: آشنایی پیدا کردن کودکان با آداب و رسوم شب یلدا

یلدا قشنگ و زیباست      بلندترین شب ماست     انار ترش و شیرین      تو میوه ها بهترین

منم منم هندونه        آبدارم و پر دونه              آجیل یلدا منم              شادیه شب ها منم

شیرینی ام شیرینی   رنگارنگم تو سینی        سیب درشت و قندی     ایشالا همش بخندی

و یک روز که ما بسیار به حضور مادرمان می رسیدیم و با وجودِ تمام دل مشغولی های ایشان تقاضای خواندنِ شعر "شیرینی ام شیرینی" را داشتیم مادرمان بسیار هنر به خرج داده و در اوج کلافگی فی البداهه برایمان شعری سرودند که بعد از دقایقی آن را به فراموشی سپردند ولی مگر ما دست بردار بودیمتعجباصرار داشتیم که "شیرینی ام شیرینی" بخون و مادرمان:کچل

عاقبت تصمیم گرفتند شعری شسته رُفته بسُرایند و ما را بر سرِ کار بگذارند! خندونک اتفاقا ما هم به آن شعر بسیار علاقه نشان دادیم و همانا این است محتوای شعرِ سروده شده توسط مادرمان:

شیرینی ام شیرینی  دوست علیرضایم     مامانش براش می خره     علیرضا می خوره

اگه زیاد بخوره    دندوناش خراب میشه     جوجو میاد رو دندون    دندونش و می خوره.... اَم....

اتفاقا خیلی هم خوشمان آمد از مادرِ شاعرمانخندونک چه شعری شیرین تر و آموزنده تر از این شعرخندونکاین شعر هم حاوی شیرینی محبوبمان است و هم از خباد (خراب) شدنِ دندان هایمان جلوگیری می کندخندونک

و این شما و این هم فایل صوتی ما از شعر "شیرینی ام شیرینی":آرام

شیرینی ام شیرینی 1

شیرینی ام شیرینی 2

پسندها (7)

نظرات (26)

مامانی
8 دی 93 11:47
سلام الهام جون قبل از خوندن پستت، چ عکس جالبی گذاشتی، حالا چرا چهرت نگرانه؟؟؟ دو اینکه این صدای علیرضا جون خیلی باحاله، اگه بخاطر مراجعینم نبود یه سره گوش میدادم
الهام
پاسخ
سلام عزیزم چهره ام مظلومه خواهرمظلــــــــــــوم راستش نمی دونم باید از مامانم بپرسم و دلیلش رو پیدا کنم قربانِ محبتت عزیزماتفاقا فایل های صوتی دیگه ای هم ضبط کرده ام و در حال تبدیل و آپلود هستم تا تو وبلاگ لینکش رو بذارم. به امید آن که شما هم از این کارها بکنید و گوش ما رو به صدای کوثر بانو شنوا کنید
مامان عسل
8 دی 93 11:50
سلام دوست عزیز وبلاگ زیبایی دارید. عسل در جشنواره نینی وبلاگ شرکت کرده ممنون میشم اگر کد 90 رو به شماره 1000891010 پیامک بزنی و بهش رای بدی.
الهام
پاسخ
سلام عزیزم متاسفانه من قبلا شرکت کرده امولی نظرتون و تایید می کنم و از دوستان میخوام مشارکت کنند و به کوچولوتون رای بدن
مامانی
8 دی 93 12:03
شیوه آپلودت رو برام توضیح بده، کار جالبیه
الهام
پاسخ
مخصوص شما یک عدد پست گذاشته ام. ببین: http://alirezanoori.niniweblog.com/post510.php
صدف
8 دی 93 13:13
سلاااااااااااام الهام خانم همیشه به گردش و تفریح به به عجب خاله مهناز با سلیقه و با هنری . واقعا دستشون درد نکنه . درمورد عکسهای خودتون و همسرتون هم خیلی عالیه وفقط کاش پشت زمینه عکسارو روشن بذارین . درمورد نقاشی های علیرضا خان هم بگم که واقعااااااااا عالیه . اولا استفاده از این همه تنوع رنگ بعدشم این همه پیشرفت تو نقاشیش بی نظیره . کاش الآن پیش من بود یه گاز حسابی از لپش میگرفتم دیگه کار از ماچ کردن گذشته و کفاف نمیده ) نقاشی جیک جیک با چرخاش که عالی بود ... این پسر علاوه بر مهندس یه نقاش بزرگ هم خواهد شد ... بعدا که نقاش شدی علیرضاخان بیزحمت یکی از کاراتو برا خاله صدف هم بفرست ...
الهام
پاسخ
سلام صدف جانم ممنونم از محبت تون بله ایشون همیشه تو مهمونی هاشون هنر زیادی به خرج میدن و ما رو شرمندۀ مهمون نوازی شون می کنند عکس خودم و همسرم و این بار در ولایت جاری جانم اسکن کرد ولی باز هم کیفیتش خیلی خوب نشد. دیشب خیلی تو سایت فوتوفونیا به دنبال قالب مناسب گشتم ولی پیدا نشد عاقبت دیدم دیروقته به این قالب بسنده کردم و راستش خودم بخاطر کلیشه ای بودنش ازش خوشم نیومد و میخواستم همون قبلی رو بذارم ولی هنوزم به دنبال یک قالب زیباتر هستم و از شما و همین طور دوستانی که اینجا رو می خونند خواهشمندم در صورت سراغ داشتنِ قالب زیبا بهم خبر بدید. مثل همیشه لطف داری صدف جانچشماتون نقاشی های علیرضا خان و هنری و زیبا می بینه ایشالا که نقاش و مهندس بزرگی بشه و ما رو روسفید کنه اگر نقاش شد هم که من همین جا به شما قول میدم حتما یک عدد پرتره هم از خاله صدف بکشه و بهتون هدیه بده ما هم منتظر خطاطی های زیبای هنرمند بزرگی چون شما هستیم
مامان فهیمه
8 دی 93 13:17
سلام الهام جون پست ثابتتون خیلی باحاله یلدا با تأخیر مبارک آفرین به آقا علیرضای خلاق و هنرمند کاش نزدیک بودیم و می تونستیم از نمایشگاه نقاشی آقای نوری دیدن کنیم.
الهام
پاسخ
قربان لطف تون فهیمه جانم یلدا بر شما هم مبارک عزیزم ما که از خدامونه شما رو دوباره از نزدیک ببینیم. ایشالا تشریف بیارید در خدمت تون باشیم نازنینم
مامان نوشين و بابا علي
8 دی 93 13:23
ماشالله چه کوچولوی نازی . خدا حفظش کنه . به سایت ما سربزنید اگر مایل هستید تو لیست هم اد کنیم همدیگرو
الهام
پاسخ
قربان محبت تون عزیزم خدا کوچولوی شما رو هم حفظ کنه چرا که نه؟ خوشحال هم می شیم و برامون باعث افتخاره
مامانی فاطمه
8 دی 93 15:31
توخونه سرفرصت گوش میدم اینجا اسپیکر ندارم قربونش برم بااون کله کچلش
الهام
پاسخ
فدای محبتت زهره جانم شما هم فایل های صوتی بذارید تا ما گوش بدیم
مریم مامان آیدین
8 دی 93 15:36
سلام الهام جون دوباره یلدا مبارک دوستم....الهی.....حتما مهمونی بیشتر از یه شب یلدایی بهتون خوش گذشته و اون به خاطر دور هم بودنیه که تصور میکردی کنسل شده ست میبینی خواهر.....تفاوت دختر و پسر حتی تو عکاسی هم مشخصه....دخترها از بچگی ژست میگیرن و از پسرها باید شکار لحظه ها بری....باور کن من هربار بالای 150 تا عکس میگیرم تا 10 تاش خوب شده باشهقربوووووون هندونه خوردنش و نقاشی هاعااااااااااااااااااااااااااااااااااااالیبیســــــــــــــــــــــــــــتهزار ماشالا قربووووووووووونت برم پیکاسو کوچولو....از خود لویی بهتر میکشی....من عمرا بتونم هلیکوپتر به تصویر بکشم راستی درباره توماس....من آآآی ازش استفاده های ابزاری میکنم....یعنی شب که آیدین خوابش بیاد و احیانا حوصله مسواک نداشته باشه زود مشفول میشم و جالبه قسمت محبوب ایدین هم همون زرافه ست کافیه بگم یکی بود و یکی نبود و توماس با زرافه از تونل رد نمیشد!!!در لحظه میاد با همین قیافهو هر 20 تا دندونو تقدیمم میکنه و من هم کلی کشش میدم تا زرافه سیب و سبزی بخوره دندون ها مسواک شده و تمیزه پیشنهاد میکنم بشین خودت هم نگاه کن بقیه قسمت هارو کلللی به کارت میاد
الهام
پاسخ
سلام عزیزم م م م م بله حق با شماست درست وقتی که بسیار احساس ناامیدی و دلتنگی می کردم مهناز خانم تماس گرفت و روحیه ام کلی عوض شد! می دونی شاید مهمونی رفتن برام فقط 50 درصد مهم بود، ولی همین که سرم گرم بود خیلی خوب بود و البته دیدار با دوستان قدیمی دنیا دنیا برام ارزش داشت حق با شماست. البته من پسر بچه ها رو با همۀ این ضدحال های عکاسی شون خیلی خیلی دوست میدارم. خودم هم در کودکی و حتی در حال حاضر روحیات پسرونۀ زیادی دارم مثلا بعید نیست اگه پاش بیفته تو همین سن، حتی از یک درخت هم بالا برمو منم بسیار عکس میندازم تا چندتاش خوب بشه. ولی خداروشکر به نسبتِ قبل خیلی ژست گیری هاش بهتر شده قربان لطفت مریم جان. چشماتون قشنگگ میبینه. اتفاقا یک خانم دانشجوی گرافیک پیغام گذاشته که درسی با عنوان روانشناسی نقاشی دارند و میخواد نقاشی های علیرضا رو روان شناسی کنه مریم جون اگه تلاش کند شما هم می تونید هلیکوپتر بکشیدمنم تلاشم و کردم و تونستم توماس و که نگوواقعا عالیه. اتفاقا من فقط تا قسمت پنجمش رو دارم و باید بقیه اش رو دانلود کنم. خودم هم با دقت نگاه می کنم تا زبانم تقویت بشهکلا ما داریم با بچه هامون بزرگ میشمشب یلدا خواستند مشاعره کنند من گفتم غیر از شعرهای مهد علیرضا هیچ شعری به ذهنم نمیرسه خلاصه لازم شد برم بقیه قسمت ها رو دانلود کنم و ببینیم. آیدین خاله رو ببوس عزیزم
مامان امیرحسین
8 دی 93 15:40
شکر که بهتون خوش گذشته و البته به علیرضای نازنین و معصوم شکر که دوستانی دارید که در کنارشون احساس آرامش می کنید و بهتون خوش میگذره صدای دلنشین ِ گل پسر رو هم شنیدیم و حظ بردیم. خدا نگهدارش باشه الــهی
الهام
پاسخ
قربان لطفتون زهرا جانم بله واقعا خدا رو شکر می کنم بخاطر وجود همه دوستان خوبم و من جمله خودتون این نظر لطف شماست خدا نگهدار امیر جان و همه بچه ها باشه
مامان مهری
8 دی 93 22:01
سلام.بعد از چند روز نبودن و دوری از وب چه حالی داد شنیدن صدای علیرضا جون . از شنیدنش سیر نمیشم. تا حالا چند بار گوش کردم. خیلی قشنگ بود. حتما براش اسپند دود کن. دورش بگردم. خدا برات حفظش کنه.
الهام
پاسخ
سلام مهری جان ما هم بسیار دلتنگتون بودیم این نظر لطف شماست عزیزم
مامان مهری
8 دی 93 22:03
در ضمن علیرضا جون واقعا تو نقاشی با استعداده. روش سرمایه گذاری کن خواهر... به یه جایی میرسه.
الهام
پاسخ
این نظر لطف شماست مهری جان. بله تو مهد هم مربی ش میگه که خیلی به نقاشی علاقه داره و با وجود این که تو این سن فقط رنگ آمیزی کار می کنند ولی علیرضا به کشیدن خیلی علاقه داره و اونجا هم نقاشی میکشه یه کلاس نقاشی دیدم منتها کمی صبر کرده ام تا اول حسابی عشق کنه با نقاشی کشیدن و دلخواهی کشیدن، و بعد بره قسمت تخصصی
مامان عليرضا
9 دی 93 0:42
سلام دوستم. قربون ای کیو سانم برم که تو عکس فیگور مردونش رو گرفته و مشغول خوردنه ما که هر کاری کردیم نتونستیم شعر شیرینی شیرینی رو گوش بدیم و دانلود کنیم ولی در هر حال دوست شاعرمونو پسر خوانندمون رو عشقه راستی عکس پست ثابتتون هم قشنگ شده.علیرضا تو این سنش خیلی شبیهه آقا محسنه. روی ماه خودت و پسر گلت رو میبوسم عزیزم
الهام
پاسخ
سلام الهام جانم. حالتون خوبه؟ علیرضا جون خوبه. نمی دونی که چقدر به یادتون بودم تو حرم الهام جون الان خودم چک کردم مشکلی نداره. فقط اولش یه خورده سکوت داره چون ضبط کردن با بچه ها مشکلات خاص خودش رو دارهولی یه خورده صبر کنید پخش میشه و یا روی اون مثلث PLAY تو صفحه ای که میاد کلیک کنید.راستی اگه اون صفحه هم باز میشه شاید صدای سیستم تون پایینه چون علیرضا با صدای بلند نمی خونه. قربان محبتت.آره به نظر شبیه آقا محسن هم میاد ولی وقتی خوب نگاه می کنم می بینم من و آقا محسن تو بچگی شباهت زیادی به هم داشته ایم قربان محبتت. منم شما و علیرضا جون و می بوسم
مامان بهی
9 دی 93 7:33
عزيزم با اين سر كچلت چقدر ناز شدي
الهام
پاسخ
قربان محبت تون خاله جونخدا رو شکر رشد موهام خوبه و دارم از کچلی درمیام. به زودی عکس های جدیدم رو خواهید دید
مامان شایلین
9 دی 93 17:21
شب یلداتون مبارک الهام جون ، مخصوصا علیرضای گلم ، خوشحالم که تو این شب بهتون خوش گذشته خصوصا به علیرضا با دوستای جدیدش ، چه کچلش کردین این شازده رو خصوصا تو فصل سرما ؟ خاله قربون پسر نقاش باشی بره چه نقاشی های خوشگلی کشیده ، انصافا هرجا که عشقش میکشه نقاشی میکنه از بدن خودش تا کتابهای درسی شماراستی الهام جون واسه پست شعر خونی علیرضا نظر گذاسته بودم ظاهرا نیومده؟دوست دارم بوس
الهام
پاسخ
ممنونم بهناز عزیزم و منم یلدا رو بهتون تبریک میگم و همواره یلداهای خوشی رو براتون آرزو می کنم در مورد کچل شدنش تو پست IQ Son توضیح دادم عزیزم در واقع این یک کچل کردنِ اجباری بود بله همین طوره1، عشق نقاشیه بله نرسیده متاسفانه. البته در مورد پست شعرخوانی قبلیش نظرتون و تایید کرده بودم ولی برای پست دیروز نظرتون نرسیده ما خیــــــــــلی بیشتر عزیزم م م
مامان عليرضا
10 دی 93 1:24
فدای محبت و مهربونیت عزیزم.ممنون که به یادمون بودی
الهام
پاسخ
خواهش می کنم عزیزم وظیفه ام بوده
مامانی فاطمه
10 دی 93 14:15
ایشااله زمستون امسال وهزار سال دیگه رو با خانواده پرمهرت ودوستای گلت جشن بگیری عزیزم . چه شاهکاری کرده علیرضا جونم قربونش برم چه نقاشیهایی کشیده میخواستم منم از تکنیک بوفه بعنوان محل نمایشگاه نقاشیهای دخملی استفاده کنم نشد دیشب تو دلم گفتم الهام جون تو چه جوری جاشون دادی توی زیوار شیشه ها منم از رو نرفتم زدمشون به در یخچال آخه دخترم یه باب اسفنجی و پاتریک خوشگل کشیده برام
الهام
پاسخ
ممنونم از محبتت زهره جانم و همین طور شما این نظر لطف شماست عزیزم به سختی خواهر! به سخــــــــــتیباید باز هم به تلاشت ادامه بدی تا موفق بشی نقاشی ها رو زیر شیشۀ بوفه جا بدی ولی ایدۀ خوبیه و خیلی بچه ها تشویق میشن آفرین به فاطمه جون نقاش باشی لطفا هر چه سریعتر نقاشی های فاطمه جون و تو وبلاگش آپلود کنید که میخوام ببینم پاتریک کیه
مامان ناهید
10 دی 93 16:05
سلام الهام جون خوبید ؟ یلدای خوبی داشتید در کنار دوستان خوبت وعلیرضا هم که در بین دخترخانومهای عاقل حسابی صفا کرد وگذاشت مادرمهربونش بیشترین فیض را درکنار دوستان ببرد خوشحالم انشالله همه روزها وشبهاتون خوب وخوش وشاد باشه علیرض جون نقاشیهات حرف نداره خیلی قشنگه وهمچنین شعرهای قشنگت دست مامان مهناز بایت سفره آرایی هم درد نکنه خیلی خوش سلیقه هستن
الهام
پاسخ
سلام ناهید جان بله خدا رو شکرجای شما بسیار خالی بود عزیزم و محفل دوست داشتنی ی داشتیم ایشالا که یلداهای شما هم همواره خوش باشه عزیزم این نظر لطف شماست خاله جونم
مامان ناهید
10 دی 93 16:10
قربون صدات برم بالاخره منم صدای نازک وخوشگلتو شنیدم هزار ماشالله
الهام
پاسخ
قربان محبت تون خاله ناهید جونم
مامان ناهید
10 دی 93 16:15
الهام جون این فایل های صوتی رو چطور گذاشتید اینجا میشه راهنمایی کنید ممنونم
الهام
پاسخ
تو پست بعدی "یک زیارت ناب مجازی" توضیح داده ام عزیزم، ببینید
مامان محمدحسین
13 دی 93 12:00
وای عزیزم .... چه یلدای زیبایی.... مخصوصا خوردن هندوانه توسط علیرضا جان ... نمیدونم همه پسرا این قدر علاقه به ماشین دارن یا معدود هستند .... حالا خوبه شما خودش میکشه .... پسرم که سر من و باباش رو کچل کرده بس گفته برامون کتاتور (تراکتور) ، تلیلی (تریلی) ، اتششان (آتش نشان ) ، بونکر (خوشبختانه این مورد درست تلفظ میشه) یا تانکر بکش.... تازه اگه تانکر رو به جای بونکر بکشیم متوجه میشه و کلی داد و بیداد که بلد نیستی بابا بلده خدا به خیر بگردون پسرای نقاشِ عشقِ ماشین رو ....
الهام
پاسخ
جای شما خیلی خیلی خالی بله تقریبا همه شون عشق ماشین هستند و خیلی از بازی باهاش لذت می برند، همۀ انواع و اقسامش رو هم میخوان تجربه کنند چقدر ناز تلفظ می کنه محمد حسین جون
مامان مانی
16 دی 93 15:20
چه یلدای خوبی داشتید با هنرهای خاله مهناز یلدا دور همیش خوبه که شما هم داشتید. ماشالا علیرضا جونم چقدر تو نقاشی پیشرفت کرده و این عالیه الهام جون نمایشگاه نقاشی تونم عالی بود منم گاهی برای تشویق مانی نقاشی هاشو می خرم ازش بعد پولشو میندازه قلکش البته به دلیل نقاشی روی دیوار و بدن زیاد بهش اجازه نمی دم
الهام
پاسخ
بله خدا رو شکر... جای شما خالی این نظر لطفته فاطمه جون چه خوب! ایدۀ خیلی خوبیه
مامانی
17 دی 93 13:51
سلام الهام جون خوبی خواهر علیرضای گلم چطوره؟؟ چقده چهرش مظلومه کنار سه تا دختر به به چه نقاشیهایی افرین گل پسر فک میکردم فقط پسر خودم بلده روی زمین و زمان نقاشی بکشه از بادکنک گرفته تا اسباب بازی و ... ولی دستش درد نکنه خوشم اومد نقاشی روی کتاب فیزیک عالیییییییییییه یه خورده از سختی و خشک بودن درش میاره ما هم یه عالم نقاشی داریم برای گذاشتن توی وب ولی چه کنیم که حسش نیس این ایده بوفه هم عالیه یه جور تنوعه
الهام
پاسخ
سلام عزیزم رسیدن بخیر و زیارت تون قبول. ببخش من چند روزه سرعتم افتضاحه و نتونستم بهتون سر بزنم ولی در اولین فرصت میام اتفاقا کلی هم حال می کنه از نقش کشیدن بر در و دیوار متاسفانه با این سرعت های پایین حق دارید! آدم اصلا رغبت نمی کنه بیاد نت! منتظر نقاشی های جدید آریا جون هستیم.
مامانی
17 دی 93 13:51
قربون اون صدات برم عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــزم چه شیرین
الهام
پاسخ
فدای محبت تون عزیزم
مامان کیانا و صدرا
19 دی 93 17:39
نقاشیهاتو عشقه پسر جونی
الهام
پاسخ
ممنونم خاله جون
مامان سمانه
20 دی 93 0:17
واقعا شروع زیبایی بود ؛ از ته دلم آرزو دارم که همیشه همه ی پایان ها خوب باشن انشا... شب یلدای شما با تاخیر فراوان مبارک باشه واقعا که مهناز خانوم هنرمند هستند و خوبه که همه ی آدما دوستی مث شما داشته باشن که از هنرامون عکس برداری کنن و تو وبلاگ هم بزارن ؛ دوست خوب تو این زمونه کم پیدا میشه ؛ پیدا هم شد باید دوستی بهش بچسبی تا ازت نگیرنش چه هنرمندی هستند علیرضا خان و چه شبیه سازی و چه نقاشی های قشنگی راستی اون سیب زمینی بشتر از اینکه شبیه حیون باشه شبیه آدم فظایی بود خخخخخ ترسیدم یکمااا شعرای مهد هم خیلی قشنگ بدن من ازروشون عکس گرفتم که یاد بگیرم بعد که آریسا بزرگ شد بهش یاد بدم مرسی علیرضا جون که شعراتونو با ما درمیون میزاری عزیزم
الهام
پاسخ
قربان محبت تون سمانه جوناین نظر لطف شماست شما خیلی خیلی لطف دارید مهناز خانم اینقدر خانم و مهمان نوازه که نه تنها کلی از هنرش تعریف کردم بلکه برای در رفتن خستگیش از هنرنمایی هاش عکس هم انداختم و فقط خوبی از خودشه درست میگی منم کنجکاو شدم الان دوباره به اون پست سر زدم و دیدم حق باشماست ایشالا که آریسا جون به زودی زود همۀ شعرها رو حفظ خواهد شد مخصوصا که مامان پایه و به فکری هم داره ببوسش از طرف من سمانه جون
زهرا مامان ایلیا جون
20 دی 93 2:48
سلام الهام جونم خوبی عزیزم ..شرمنده خیلی وقته سر نزدم !!وایی اول میخواستم بگم چه یلدای قشنگی چه تزئیناتی !!اما بعدش با دیدن نقاشی های علی رضا هوش از سرم رفت ماشالا چقدر خوب میکشه حتما ببرش کلاس نقاشی این بچه رو ..خیلی استعداد داره !!دلم تنگیده بود براتون
الهام
پاسخ
سلام زهرا جاناین چه حرفیه شرایط تون و درک می کنم عزیزم جاتون خالی زهرا جاناین نهایت لطف شما رو می رسونه ما خیـــــــــــلی بیشتر