علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

نوروز 94 در یک نگاه!

1394/1/25 19:22
نویسنده : الهام
3,129 بازدید
اشتراک گذاری

دید و بازدیدها در نوروز 93

لحظۀ تحویل سال 92+1

و اما نوروز 94 می رود به ادامۀ این پستآرام

اولین ساعات سال 94 و مِن جمله لحظۀ تحویل سال، ما و خانواده به دلیلِ خستگی رفت و آمدهای روزهای پایانِ سال و طی کردنِ یک مسیر حدود هزار کیلومتری، در خوابِ ناز به سر بردیمخواب و البته رعد و برق و طوفان های شدید که منجر به قطع اتصال آنتن و عدم دسترسی به شبکه های مختلف شد نیز در این مهم بی تأثیر نبودعینک

و اما این شما و این علیرضا خان نوری در کنارِ سفرۀ هفت سین منزل عمه جانش؛ و اگر تصور می کنی این ژست گیری خاص برای کمک به زیباتر شدنِ عکس انجام شده است سخت در اشتباهی! و بالواقع این مدل ژست، ضدحالِ دیگری ست به شخصِ دوربین به دستشیطان

از آن جا که در اسفندماه گذشته به دلیلِ معتدل بودنِ هوا، ما روزهای زیادی را در پارک گذراندیم و بعد از ظهر ها از مقابلِ آکواریوم های کنار خیابان رد می شدیم و به ماهی های قرمز سلام می دادیم و ماجرای ماهی هایی که از استخرهای بزرگ میهمانِ تنگِ سفرۀ هفت سین می شدند، برایمان حکایتی شیرین بود که از زبانِ مادرمان روایت می شد، در طول نوروز و به محضِ دیدنِ هر هفت سینی به ماهی نزدیک می شدیم و سلام می دادیمفرشتهو حتی این روزها و دو هفته بعد از تعطیلات هنوز هم از مادرمان تقاضای خریدِ ماهی قرمز را داریم! کاری که بدجور از مادرمان ساخته نیست، چرا که مردنِ ماهی قرمز در تنگ بدجور دلِ مادرمان را تنگ می کند!غمگین

و اما روز اول فروردین بعد از صرف نهار در منزل آقاجانمان در معیت عمه جان مان و دختر عمه مان، مینا خانم، عزم بیرون رفتن کردیم و این شما و این هم ضدحال های دیگری از ما در کنارِ مینا جان و در کنارِ سفرۀ هفت سین شهرمان که منجر به فاتحه خواندن بر ژست گیری های مینا جانمان بودخندونک

و در مجاورت همین هفت سین که در میدان ورودی شهر بود، چادری نصب شده بود و گروهی هر روز به پخت سمنو و آش و ... مشغول می شدند و از مسافران نوروزی پذیرایی می کردند! نکتۀ جالب توجه این بود که چون در ولایتِ ما لباسِ محلی خاصی وجود ندارد و حتی هیچ عشایری نیز تا صد ها فرسخی آن زندگی نمی کند وجودِ این سبک چیدمان برای اهالی شهر خیلی جالب توجه بودآرام

وسایل ستنی زیادی داخل چادر و اطراف موجود بود و ژست گیری های ما و میناجانمان را می طلبیدزبان مخصوصاً ما که به تنها چیزی که توجه نداریم عکاس است و دوربینششاکی

و مردی با لباس محلی که البته این پوشش، مخصوصِ شهرهای شمالِ خراسان است و به شهر ما ارتباطی ندارد و بسیار برایمان جذاب بودآرام

و گشت و گذارهای ما و میناجانمان در محیط اطراف هفت سینزیبا

و عکس سمت چپ مربوط به دومین روز از فروردین ماه است که ما در معیت عمو مسعود و خاله فهیمه باز هم برای تجدید بیعت با سفرۀ هفت سین به میدان ورودی شهر رفتیمخندونک خلاصه رفیق، خوب است بدانی که ما تا حوصله مان سر می رفت شال و کلاه می نمودیم و در کنارِ سفرۀ هفت سین جا خوش می کردیم و هدف مان این بود که تلافی خواب بودن در لحظۀ تحویل سال و در نتیجه بی بهره ماندن از همجواری با هفت سین را در بیاوریمدرسخوان

و چند عکس هندی در باغ عمو مسعودمان:زیبا

و روز شنبه از دومین هفتۀ فروردین که تکلیف خود را در عید دیدنی های فامیلی ادا کردیم، طبق عادت هر ساله که برای دیدار با خاله مهدیه به نیشابور می رفتیم، صبح زود عازم نیشابور شدیم تا دیداری با خانوادۀ خاله مهدیه داشته باشیم و بر سرِ مزار ایشان نیز برویمغمگین

در منزل خانوادۀ خاله مهدیه تعدادی اسباب بازی از اسباب بازی های آوینا جانمان وجود داشت! همان ها که همیشه در تمامی مدت با هم بودن مان بر سرشان جنگ در می گرفت! افسوس که این روزها مادرمان دیگر نمی توانستند شاهد آن دعواهای شیرین کودکانه باشد و جای آویناجانمان کنارِ ما بسیار خالی بود!غمگین

وقتی عکس خاله مهدیه و عمو مجید و آویناجانمان را بر روی سنگ دیدیم با لحنی کودکانه گفتیم:" این آویناست، این مامانَش، اینم باباش! میخوایم بریم پیش شونفرشته"غمگین

کتابی که در دست مان مشاهده می کنی "من شیعۀ علی مرتضایم" نام دارد که خاله وحیده ( همسر عمو مجیدمان) به ما هدیه داده اندآرام و ما این کتاب را بسیار دوست می داشتیم و همواره و در همه حال آن را در دست می گرفتیم و به محض لحظه ای دور شدن از آن، عبارت "کبادم (کتابم) کجاست؟" را زمزمه می کردیمبغل جالب این جاست که در صفحۀ اول این کتاب عکسی از خانۀ کعبه بود و ما مرتب آن را به مادرمان نشان می دادیم و برایشان توضیح می دادیم که آیا به یاد دارند که ما و ایشان و بابایمان به آن جا رفته بودیم؟!تعجب و این در حالی است که ما هرگز در مورد خانۀ کعبه از مادرمان چیزی نشنیده ایم و خدا می داند کدامین رویای دلنشینی ما را به خانۀ کعبه برده است که این چنین واقعی از آن سخن می گوییمفرشته

هیچ چیز به اندازۀ نصفِ روزی که در نیشابور بودیم نمی توانست ما را به دلتنگی عجیب و بی سابقه و البته فشار روحی سنگین دچار کند! دردی که خانوادۀ خاله مهدیه می کشیدند واقعاً سنگین بود رفیق! لطفا برای شادی روح دوستانمان فاتحه ای نثار کنید و برای آرامش خاطر بازماندگان دعا کنیدخجالت

و اما هیچ چیز به اندازۀ رفتن به زیارت امام هشتم نمی توانست حُزن مادرمان را که در نتیجۀ دیدنِ وضعیت روحی خانوادۀ خاله مهدیه، به آن دچار شده بودند، را فرو نشانَد و همۀ ما را آرام کندآرام

از آن جا که عمه جان و آقاجانمان نیز در مشهد حضور داشتند دسته جمعی به عید دیدنی فامیل رفتیم! و ما به محض ورود به مشهد، مرتب "بریم زیارت" ورد زبان مان بود! ولی افسوس که به علت ترافیک دید و بازدیدها و همپوشانی میهمانی ها با رفتن به زیارت، تنها زمانِ باقی مانده برای رفتن به حرم صبح زود و بعد از نمازِ صبح بود! یعنی درست زمانی که ما در خواب ناز بودیم و در معیت آقا جانمان در منزل ماندیم و مادرمان+ بابایمان+ عمه جانمان و دختران عازم حرم شدندقهر

السلام علیک یا غریب الغُرَبا               السلام علیک یا معین الضُّعَفا

السلام علیک یا شمس الضُّحی              السلام علیک یا بدر الدُّجی

السلام علیک یا سلطان، یا اباالحسن، یا علی بن موسی الرضا و رحمة الله و برکاتُه

و اما از آن جا که این روزها سلفی در همه جا بیداد می کند! این شما و این هم دو عدد سلفی از ما و عمو مسعودمان که البته این عکس تنها عکس در نوروز بود که ما مثل یک کودک خــــــوب به دوربین خیره شده بودیم و همانا علتش تازگی داشتن سلفی برای ما بود و مادرمان به جز در موراد ناچاری، آاااااااااااااااای از سلفی گرفتن بدشان می آید و از دیدگاه ایشان تصویرِ انسان در سلفی شبیه تصویری است که از خود در یک تنگ آب و یا در سطح خارجی و براق یک کتری و یا سماور استیل می بیند!خندونک

   

و اما مهم ترین نکته در نوروزی هایمان این است که عشق آهنگ "بزن بریم" از منصور شده ایم! آن هم چه عشقی! عشقی که لیلا و مجنون را خجالت زده کرده استخندونک و ماجرا از این جا آغاز شد که بابا و مادرمان قرار گذاشتند که برای آهنگ های خاطره ساز گذشته اهمیت قائل شوند و در همین راستا بابایمان آلبوم "دیوونه" از منصور را در روزهای پایان سال دانلود کردند! زیرا برای مادرمان این آلبوم یادآور بهترین و بی دغدغه ترین روزهای زندگی ایشان یعنی روزهای دانشجویی است! و ما درست از لحظه ای که برای اولین بار و در مسیر رفت به ولایت اولین آهنگ این آلبوم یعنی "بزن بریم" را شنیدیم، یک دل نه، صد دل عاشق آن شدیم! و از آن جا که در ابتدای این آهنگ لحنی کودکانه می گوید" keep the door" ما همین نام را بر این آهنگ نهادیم و نه تنها آن را برای پخش در ماشین سفارش می دادیم بلکه خودمان و مادرمان را نیز ملزم به خواندنِ این آهنگ می نمودیم و البته با صدای بلندخندونک

عاقبت در اثر اصرارمان بر پخش این آهنگ خانواده مان دچار کلافگی شده و بابایمان اعلام نمودند که "keep the door سوخت و دیگه نمی خونه" و ما را به یأس فلسفی مبتلا نمودند! ابتلا به یأس فلسفی به حدی پیشرفته بود که برای همگان مخصوصاً محرم اسرارمان، یعنی خاله فهیمه، با رنجی مفرط سوختنِ keep the door را تعریف می کردیم و حزن داشتیم! حتی این روزها نیز گاهی در حالِ بازی با ماشین هایمان، عنوان می کنیم :"keep the door و بیار! مامانی به بابایی بگو keep the door و بیاره! ای بابا keep the door سوخت!" یعنی درست همان دیالوگ هایی را که بین ما و بابایمان بر سر پخش keep the door رد و بدل می شد!خنده

نگران نباش! مقاومت بر سرِ سوختنِ keep the door نه تنها از بابایمان بلکه از مادرِ قاطع مان نیز ساخته نبود و آن دو نتوانستند عشق ما نسبت به keep the door را نادیده بگیرند و ما در مسیر برگشت به تهران نیز شنوندۀ هموارۀ keep the door بودیم و بالواقع وقتی به تهران رسیدیم همگان keep the door بالا می آوردندسبزخستهخجالت

در این لینک می توانی متن این آهنگ را ببینی و در اینجا می توانی شنوندۀ این آهنگ باشی! قطعاً شنیدنِ این آهنگ و سایر آهنگ های این آلبوم، برای تو نیز خاطره ساز خواهد بودمتنظر

هنوز هم حکایت هایی از نوروز 94 باقی ست که در پست بعدی بارگزاری خواهد شد!

سپاس از همراهیت رفیق محبت

پسندها (8)

نظرات (26)

مامان فهیمه
25 فروردین 94 21:41
عزیزمی گل پسر موهات هم که بلند شده حالا کجا می خوای بری عزیزم بمون پیشمون علیرضا جان مواظب کبادت باش خاله جون گم نکنی یه وقت چقدر غلط های املایی بچه ها رو دوست دارم من الهام جون همه رو یادداشت کن بعد که بزرگ شد براش بخونی خیلی خوشش میاد من برا امین همه رو اول آلبوم بچگیش یادداشت کردم خیلی براش جالبه
الهام
پاسخ
ممنونم خاله جونم چشممن متعلق به همۀ شما هستم از بین اشتباهات لفظیش فقط این یکی هنوز پابرجاست و اونقدر دوسنت داشتنی میگه که دلم نمیاد تصحیحش کنم بله بعدا از دیدنش لذت خواهند بردمن همه رو تو وبلاگ ثبت کردم تا مجبور بشه همه رو بخونه
مریم مامان آیدین
25 فروردین 94 21:51
سلام الهام جوووونم...خوبی دوستم اول اول اول .....قربون این تیپ علیرضا سر سفره هفت سین عمه جونش برم من...چقدر با این تیپ مردونه بزرگتر شده موهاش هم دیگه خوب درومده هاااا.....عزیـــــــــــــزم الهام جووونم علیرضا رو ببر پارک که حسابی باز ماهی قرمز ببینه...اونجا دیگه نگران ماهی ها هم نیستی دوستم و قربون این ضدحال تو عکاسیش برم من....ولی عجب هفت سین بزرگ و حسابی بوده هاااا...خصوصا اون ماهی قرمزش وااای چقدر اون چیدمان عشایری قشنگ بود...من تا حالا عشایر رو فقط از تلوزیون دیدم...خیلی هم خوشم میاد از ازاد زندگی کردنشون...اون اجاق آش خیلی تحریک کننده بود عکس های مزار مهدیه جون و خانواده واااقعا منو هم متاثر کرد....خییلی ناراحت شدم...دنیا خیلی بی وفاست..امروز هستی و از فردات خبری ندای...کاش همه اینو درک میکردیم و به هم مهربون تر بودیم و از زندگی بیشتر لذت میبردیم که این فرصت فقط یکبار بهمون داده شده خصوصا نوشتی اسباب بازی های آوینا هنوز اونجا بود...الهی بمیرم چقدر خاطره به ذهنت هجوم اورده...
الهام
پاسخ
سلام عزیزم و ممنونم اتفاقا همه می گفتند که این تیپش مردونه ست و دوست داشتنی تر و موهاش هم خداروشکر خوب بلند شده و آرایشگاه لازم شده فکر خوبیه باید ببرمش تا ماهی های تو پارک رو ببینهیعنی فکر کن ماهی های تو هفت سین شهرمون در حد اسب بود و هر بچه ای رو به سواری دادن می طلبید و اون چیدمان عشایری برای منم جذاب بود و متفاوت کلا ابتکار خوبی بود ای کاش
مریم مامان آیدین
25 فروردین 94 21:55
و مشهد و زیارت اما رضا خیـــــــــــــــــلی خوش به حالتون...واااااااااااااااای عکس ها باز منو با خودش برد خیــــــــــــــــلی بابت عکس ها ازت ممنونم....انگار همین الان اونجا زیارت کردم....اصلا دلم واشد...قربون پسرکمون برم که دلش زیارت میخواسته و این عکاسی با منوپاد مارو تو سفر شمال خییییییییییییلی خندوند...اگه بدونی دسته جمعی چه ژست های خنده داری میگرفتیم...حیف هیچ کدوم رو نمیشد بزارم ولی خییییییییییییلی جالب بودن و اون همه جمعیت و عکس از آسمون و زیر پامون خیلی جالب بود.....پیشنهاد میکنم یه دونه بخرین که علیرضا رو بتونین از طریق اون پای دوربین بنشونین الهی همیشه تو سفر و دیدار عزیزان و خوشگذرونی باشین عزیزم خیلی ببوس علیرضای گل و آقای منو
الهام
پاسخ
جاتون خیلی سبز بود مریم جون و اگه خدا قبول کنه من حسابی به یادتون بودم و براتون دعا کردم و چه بسا سلامِ از راه دورِ شما از همون زیارت نزدیکی که من رفته ام، مقبول تر باشه و کاش می شد عکس های شمال و میگذاشتی، حتی تصور شما تو اون مه و اون همه زیبایی خیلی زیباست و اتفاقا به نظر منم وقتی تو ارتفاع هستی و زیر پات مه هست، تو عکس های این چنینی طوری نشون داده میشه که انگار بین زمین و آسمون معلق هستی و جذابه! نمونه های زیادی از این مدل عکس ها رو پسر خالۀ محسن که عکاس هست تو سفر نوروزیش گرفته بود و متاسفانه الان هر چقدر سعی کردم نتونستم پیج اینستاگرامش رو پیدا کنم و لینکش رو بذارم! واقعا زیبا بود! و من حتی عکس علیرضا و عموش رو هم تا حدودی می پسندم ولی اون چه که برام خوشایند نیست عکس هایی هست که افراد از خودشون می گیرند و تو پروفایل هاشون قرار میدن! باور می کنی کسانی رو که من می شناسم عکس های سلفی شون خیلی از خودشون زشت تره! مثلا طرف دماغ خیلی زیبایی داره ولی عکس سلفی دماغش رو توی کانون عکس قرار داده و با اندازه ای چند برابر! دقیقا همون چیزی که تو سماور استیل از خودمون می بینیم! ممنونم عزیزم و همین طور شما آیدین گلم رو می بوسم
مامان ریحانه
26 فروردین 94 0:14
سلام الهام جون میگم انگار که علیرضا خان رو دست دختر ما بلند شده از ضد حال زدن و عکس ننداختن و من به تنهایی به این پی بردم که اکثر دوستانی که نو گلاشون همسن و سال نازنین و علیرضا هستن با این مشکل مواجه هستن پس نتیجه این میشود که از نظر روانشناسی بچه ها در این سن دچار عکس زدگی میشوند و هر موقع مادری دوربین به دست میبینن با دست چشماشونو میگیرن و جیغ بنفشی میکشن و با عبارت نمی خوام ازم عکس بگیری پا به فرار میگذارن یا مثل علیرضا خان هیچ گونه توجهی به دنیای اطراف خود و دوربین مادر جان ندارن و لی با تمام این ضد حالا عکسای قشنگی گرفته
الهام
پاسخ
سلام عزیزم این مسأله که میگید تا حدودی درسته ولی من معتقدم که علیرضا تو ولایت دچار توجه بیش از حد شده بود و برنامۀ سیستم عاملش به هم ریخته بود حالا این عکس ها که بماند، از اون جا که ما هر سال وقتی برای عید دیدنی میریم خونۀ فامیل در معیت میزبان عکس دسته جمعی می گیریم؛ حالا که عکس ها رو نگاه می کنم می بینم علیرضا خان تو همۀ عکس های موجود حداقل یک نَشت رو انداخته اند خواهر عرضم به حضور شما، شما برو وبلاگ آیدین جون رو ببین تا ببینی بچه های تو این سن اتفاقا خیلی خوب هم ژست می گیرند البته قول بده دچار یأس فلسفی نشی آااااااا لطف داری عزیزم و عکس های پست آخر نازنین جون هم خیلی زیبا بود
مامان ریحانه
26 فروردین 94 1:11
و چه قشنگه بوده سفره ی هفت سین شهرتون مخصوصا اون ماهی قرمزه و چه خوب که با آش و سمنو از میهمانان نوروزی پذیرایی شده ما یه سال عید رفتیم یزد به میبد که رسیدیم با آش مخصوص شهرشون از ما پذیرایی کردن خیلی هم جاتون خالی خوشمزه بود و باز متاثر شدم برای دوستان سفر کرده اتان و چقدر غم انگیز است این فراق برای خانواده اشان و زیارتتان قبول دوست خوبم و خوشا به سعادتتان که در اولین روزهای سال جدید زیارت آقا علی بن موسی الرضا قسمتتون شد همیشه و همه جا دوست خوبم التماس دعا و اینکه سلفی علیرضا در کنار عمو مسعود هم خیلی خوبه خیلی با سلفی های دیگه فرق داره و تقریبا به اون چیزایی که گفتی زیاد شبیه نیست و اینکه keep the door جناب منصور خان و عشق علیرضا خان را گوش کردیم و ما هم بسی خاطره داریم با چشمانت سیاهه این خواننده و در آخر اینکه الهام جونم انشالله که همیشه تندرست باشی و شاد و آهنگ زندگیت همیشه به شادی نواخته شود
الهام
پاسخ
بله واقعا ابتکار جالبی بود ایشالا قسمت شما و همۀ آرزومندان بشه ریحانه جونبه یادتون بودم و اگه خدا قبول کنه براتون دعا کردم عزیزم و حق با شماست سلفی علیرضا و عموش خوبه من منظورم یک مدل سلفی هست که با گوشی از خودشون می گیرند و میگذارند تو پروفایلشون! راستش رو بخوای من عکس هر کی رو به این سبک دیدم از خودش زشت تر افتاده! و اصلا فلسفه اش رو درک نمی کنم که وقتی قراره از خودمون یک عکس برای پروفایلمون بگیریم و کسی هم برای این کار حضور داره چه اصراری هست خودمون رو تو عکس زشت جلوه بدیم ای جانم! "چشمان سیاه قربانت شوم" رو یادم رفته بود! الان میرم برای دانلودشاتفاقا دیشب هم در جریانِ یافتنِ لینک آهنگ بزن بریم، آهنگ فقط به خاطر تو از منصور رو پیدا کردم و کلی باهاش رفتم به سال های گذشته یک دنیا ممنونم ریحانه جون و منم برای شما همین آرزوهای زیبا رو دارم
زهره مامانی فاطمه
26 فروردین 94 8:21
قربونت برررررررررم علیرضای نازم ماشااله هزار ماشااله قد کشیده گل پسر ژستاش خیلی هم قشنگه حتی اگر برای ضدحال زدن به عکاس باشه چه هفت سینهای زیبایی مال خانه عمه جان وشهرتون اون هفت سین که طرح گله قرمزه هفت سینه خودتونه الهام جون یا امام رضا (ع) به به زیارت قبول عزیزم بانی خیر شدی پارسال اینجا پستای مشهد دیدم برج 3 رفتم امام رضا .پست قم رو گذاشتی عید امسال رفتم حضرت معصومه دوباره داری بانی خیر میشی
الهام
پاسخ
ممنونم خاله جوناین مدل لباس، قد من و کشیده تر و مردونه تر نشون میده این نظر لطف شماست خاله جونم اون هفت سین خونۀ عموجانِ خودمه زهره جان و به نظرم زیباترین هفت سینی که تو نوروز دیدم همین بود شما الان خودت رو به زیارت رفته تصور کن چون من خیلی خیلی به یادت بودم دوستم و البته که آرزو می کنم به زودی قسمت شما و همۀ آرزومندان بشه
زهره مامانی فاطمه
26 فروردین 94 8:36
روحش شاد مهدیه عزیزوهمسر وآوینای نازنین چقدر مهدیه خانم خوشحال شدن که یه دوست دیرینه رفته سر مزارش قربون علیرضا جونم برم خاله ایشااله، خاله مهدیه و آوینا جون دعاگویت هستن همیشه تا سلامت وشاد وموفق باشی وای یه طوری شدم که علیرضا میگه رفتین خانه خدا خوشبحالتون که رفتین زیارت اونم تو رویای پسر بچه معصومم علیرضای گل
الهام
پاسخ
ممنونم زهره جون الان که دیگه فعلا عمره رفت تو اعتصاب! تا دیگه کی فرصتی پیش بیاد و ما بتونیم بریم، خدا می دونه! ولی همین که تو رویای علیرضا رفتیم هم برام واقعا لذت بخشه چون به قول علما و فقها وقتی مسائل بی آبرویی پیش میاد ترکِ مستحب بهتره! ضمن این که دولت آل سعود هم ادب بشه بد نیست
مامان کیانا و صدرا
26 فروردین 94 15:51
بزن بریم به سرعت برق و باد....بزن بریم از اینجامنم منصور زیاد گوش میکردم خواهر!یادش بخیر...جوونی کجایی که یادت بخیرچشمون سیاهشم دوست داشتم
الهام
پاسخ
پیر شدیم رفت خواهر! یادش بخیر البته بماند که ما یک بار دیگه داریم در حد و اندازۀ بچه هامون کوچیک میشیم و از نو بزرگ میشیم
مامان کیانا و صدرا
26 فروردین 94 15:54
شهرتونم که غوغا نموده و سنتی شدههفت سینتونم که غول پیکره آبجی!!!کوسه قرمز گذاشتن عوض ماهی قرمزخیلی وقته نیومدم اونورا....خیلی وقته خواهر!!!راهمون خیلی طولانی نیست ولی همت میخواد که ما نداریم
الهام
پاسخ
بله جاتون سبز کوسه رو خوب اومدی راهی نیست که خواهر! تشریف بیاریداتفاقا مسافر از شهر شما خیلی زیاد میاد شهرِ ما کاش عید می اومدید تا در خدمت تون می بودیم
مامان کیانا و صدرا
26 فروردین 94 15:55
و اما صلواتی نثار روح خانواده ی مهدیه جون و تاسفی بس عمیق از این فراق جانکاه مسافران آن روز طبس....یادشان گرامی
الهام
پاسخ
ممنونم دوستم
مامان کیانا و صدرا
26 فروردین 94 15:56
و الهام عزیزم آرزوی سبزترین بهار و زیباترین تابستان و طلایی ترین پاییز و سپیدترین زمستان را برایتان دارم.شاد و سلامت باشید.
الهام
پاسخ
ممنونم بابت دعای زیبایت مرضیۀ عزیزم و منم برای شما شادی و سلامتی آرزو می کنم کیانا و صدرای عزیزم رو می بوسم
زری
26 فروردین 94 21:56
سلام الهام جون درابتدازیارتتون قبول وخوشحالم که تعطیلات حسابی بهتون خوش گذشته عکسهای علیرضاجون هم عالی بود،ماشالامردی شده واسه خودش آهنگ منصورروهم گوش کردم،عالی بودومن ازآهنگ (یادت نره دوست دارم خیلی دلم تنگه برات)روخیلی دوست دارم وکلی خاطره دارم باهاش، درآخرهمیشه شادباشین
الهام
پاسخ
سلام زری جان ممنونم دوستم و اگه خدا قبول کنه نائب الزیارۀ شما دوست خوبم بودم ایشالا قسمت شما و همۀ آرزومندان بشه ممنونم عزیزم، شما لطف دارید اتفاقا منم از همین آلبوم دیوونه عاشق همین آهنگ "قرارمون یادت نره" هستم! و به نظرم این آهنگ منصور از همۀ آهنگ هاش قشنگ تره! می دونی کلا ما این آلبوم رو برای گوش دادن به همین آهنگ دانلود کردیم ولی مگه علیرضا گذاشت که گوش کنیم اینم لینکش: http://dl.seamusic.ir/music/1393/Dey%20Mah%201393/mansour%20ghararemon%20%20yadet%20nareh%28%20Www.Seamusic.ir%20%2964.mp3
زری
26 فروردین 94 22:33
وای چه تفاهمی ممنون گلم
الهام
پاسخ
مونا
27 فروردین 94 1:28
سلام الهام جون. اول اینکه زیارت قبول. همیشه به سفر و زیارت. بعدش اینکه لباسای علیرضاخیلی قشنگن و بهش میاد....فداااااای این گل پسررررر.... چه شهر زیبایی و چه ماهی نمادینی!! .... در مورد منصور ماها مامانای این وروجکها انگار همه با اون البوم دیوونه منصور خاطره داریم. منصور قدیمی هاش قشنگترن تا جدیداش. هرچند که من خیلییییی وقته از جدیدای منصور خبر ندارم. و از اون البوم منصور ، ترانه تو عزیزدلمی اش خیلی گل کرده بود... خود منصور گفته بود فکر میکردم ترانه بد اخلاق گل کنه اما تو عزیز دلمی بااستقبال مواجه شده بود.... میبینی اون سالها چه تو خط ترانه و اهنگ و .... بودم!!الان که دیکه کلا ماهواره مون جمع شده و تو ماشین علیزاده گوش میدیم. ترانه های... برگرد.... و جزتو........ انشا . . . خدا روح مهدیه عزیز و آوینا و اقای کاظمی رو قرین رحمت کنه.... عیدی های علیرضا از جمله کتابش مبارکه. سفر معنوی مکه تون هم قبووول باشه. بهااارتون سبززززززز. سایه پدر و مادرتون مستداااااام باااااااد
الهام
پاسخ
ممنونم مونا جونخیلی به یادتون بودم دوستم، ایشالا قسمت شما بشه به زودی این نظر لطفته مونا جونمچشمای نازتون پسرک رو خوش تیپ می بینه در مورد عزیز دلمی باز هم حق با شماست و عزیز دلمی هم یکی از زیباترین و خاطره ساز ترین آهنگ های منصور بود منم تو خونه اصلا موسیقی گوش نمیدم و سکوت و ترجیح میدم ولی تو ماشین که موسیقی پخش میشه دوست دارم و تو هر موقعیتی آهنگی که به گوشم می خوره برای همیشه همون خاطرۀ خوب رو برام یادآوری می کنه خواننده های جدید و اصلا نمی شناسمعلیزاده رو نمی شناسم ولی مطمئنا باید خیلی زیبا باشه که شما گوش می دید یک دنیا ممنونم مونا جون و خیلی خیلی سپاس بابت دعاهای قشنگ تون علی جون و بارانم رو می بوسم
مامان علی
27 فروردین 94 11:36
سلام به پسر استقلالی خوشمل خودم خعلیییی ماه شدی با این تیپ جدید و چقدر ماشاالله مردونه. الهام یک سلام ودرود هم برخودت و زیارت قبول خداوند مهدیه عزیز و خانوادش وقرین رحمت کنه.من یک سوال بپرسم؟گفتی نیشابورین؟تو اون هواپیما چرابودن؟ شهرشون که نمیرفتن؟ قربون علیرضا جون بشم تنش سلامت میگم اون اسباب بازیها خونه مادرش و جلو چشم بودنش اگه من بودم مو به تنم سیخ میشد.خیلی سخته خیلی خدا بهشون صبربده وطاقتشون وبالا ببره. الهام من یک دوربین دیجی میخام .لطفا یک دوربین با حافظه خوب ودوربین خوب وقیمت مناسب با جیب وچس اندازم بهم معرفی کن.چون خودم میخام بگیرم .میخام هزینش متوسط باشه وکیفیت بالا بس که من کم توقعم!!!!! چه شیر ماهی تو هفت سین شهرتون!نمادهای پارسال مشهدم اگه دیده باشی خیلی نوستالژیک بود. برعکس شما اینورها عشایر زیادهه من دوسشون دارم.ولی تو یک سفر که شیراز رفتیم وشب تو تخت جمشید اطراق کردیم صبح که بیدارشدم دیدم بغل مون عشایر بودن خیلی زندگیشون با عشایر سمت ما متفاوته!باورت میشه خیلی شیک بودن؟ من جسارتا همیشه دلم واسه روستایی و جماعت عشایر بخصوص میسوزه! سرویس بهداشتی!رو چه میکنن!چقدر هم مورد لطف قرار میگیرن!خداوند به همه مردمان سرزمینم عقل وشعور عنایت کنه تا دیگران و با حماقتشون مورد عنایت قرار ندن
الهام
پاسخ
من و بسیار مورد لطف قرار دادید خاله جونم و قطعاً بابای پرسپولیسی من حواسش به رنگ لباسم نبوده و الّا اگر می فهمید در نتیجۀ پوشیدنِ این لباس استقلالی شدم نه تنها لباس ها رو از تنم بیرون می کشید بلکه از آن ها آتشی مهیب بر پا می کرد مهدیه نیشابوری بود و همسرش اهل طبسدیگه چاره ای نیست! می دونی وقتی یه داغ بزرگ برای کسی پیش میاد، حتی تو شادترین موقعیت زندگیش هم ته ته دلش غم وجود داره واقعا سخته خدا بهشون صبر بده اتفاقا خودم دارم برای خرید یک دوربین سرچ می کنم چند روز قبل یه دوربین حرفه ای و البته دیجیتال خوب محسن معرفی کرد مارک نیکن که قیمتش یک و نیمه، برای من که میخوام حرفه ای عکاسی کنم خوبه ولی اگه بخوای فقط از خودتون عکس بگیری خیلی قیمتش بالاست و اگه خدای نکرده جایی گم بشه خیلی دلت می سوزه! بذار برات سرچ کنم، بهت خبر میدم. فقط حدود قیمت رو دقیق بهم بگو! داداش محسنم یه گوشی سونی خریده که عکس هاش خیلی عالیه! همین عکس هایی که تو پست بعدی گذاشتم! داداش کوچیکم هم یه دوربین htc گرفته، کیفیتش خوبه ولی طول عکس هاش در مقایسه با عرضش خیلی زیاده به نظرم گوشی هم می تونه گزینۀ خوبی باشه به شرط این که تنظیماتش درست باشه چه جالب! من تا به حال از نزدیک زندگی عشایری ندیده بودم ولی از دوستام شنیده بودم که اکثراً اوضاع مالی شون ردیفه و درآمد خوبی دارند فکر میکنم اون هایی که ییلاق و قشلاق مشخصی دارند، مشکل سرویس بهداشتی و این چیزها رو نداشته باشن! درست مثل همون هایی که تو شیراز دیدی و خیلی هم شیک بودند (و البته شیرازی ها کلاً شیک هستند) تازه الان تو تهران کسانی که خیلی تَمکُّن بالایی دارند ییلاق و قشلاق می کنند و تابستون ها رو می رن خونۀ لواسونشونکلی هم کلاس داره تازه اون طبیعت بکری که تو ییلاق و قشلاق ایل هست این جا نیست فدای دلت که اینقدر برای همه دلسوزی می کنی می دونی شاید اگه به همون عشایری که ییلاق و قشلاق می کنه بگی بیا تو شهر و کارمند باش، قبول نکنه! شاید به نظر ما سخت بیاد ولی اونا با همون شرایط خو گرفته اند و همون طوری بار اومدند علی جونم رو از طرف من ببوس
مامان علی
27 فروردین 94 11:59
از همین چوخه ها که گذاشتی میگفتم دلم میخادا! چه دختر عمه شم راه به راه ژست میاد! ماهم قرار داریم بعد از اماده شدن منزلمان یکی از این درها یا پنجره های چوبی برروی یک دیوارش سوار کنیم.همین که روز دوم علیرضا کنارش عکس انداخته. عکسهای هندیت را عشقست پسری السلام علیک یا معین الضعفا.مرسی الهام درسته که مشهد میریم اما این عکسها و در ارامش سلام دادنش و دوست میدارم خیلیییییییییییی سلفییییییییییییو مونووپادد!میدونی که یک بنده خدایی درشرایطی که کسی نبوده ازش عکس بندازه خودش از خودش عکس انداخته به چه بی ریختی بعدم شیر کرده و یک دنیا هم اگه تقلید نمیکردن میگندیدن! ولی بعضی سلفی های اینستا رو دوست دارم ازشما پنهان نباشد. میگم این عموی علیرضاست یا محسن اقا ؟چه شباهتی اگه عموشه! ای الهام کیپ د....رو کاملا درکت میکنم! ما هم پسرک عاشق اصرار نکن شهره وبری باخ منصور بود ودر هر کجا میشنید شروع به جنباندن وحرکات موزون ودنس واصرار که تا چندین ساعت پلیک!کند یعنی همان پلی! وزد ودر ایام عید عاشق رتینا شد!حالا یکی بیاد جمعش کنه!نمیدونم شنیدی یا نه!oooola laa اسم اهنگشه وساعتها میشست نگاه میکرد ومیگفت مامان من رتینا دوسش دارم!چرا اینجوری کرد چرا اونجوری کرد وهی میگه موخاش!موهاش سیاهه قشنگه منم مو خ بلند میخام والبته که قاسیم در حرکتی شبیه اقا محسن فلش رو نابود کر یعنی مثلا برده بانک جا گذاشته وبعد چند دقیقه کچل شدن دوباره پسش داده علیرضا جونم ومیبوسم وامیدوارم خوش وخرم وسلا مت باشه وروزها براتون شیرین زبونی وشبها صدای نفسهاش اروم جونتون باشه عزیزم.
الهام
پاسخ
زهرا جون منظورت رو از چوخه نفهمیدم مگه چوخه اسم یه مدل کُشتی نیست؟ و اتفاقا یه روز برادر شوهرم در حال عکاسی از یک جمع بود که چندین عکس پیاپی گرفت! نکتۀ جالب توجه اون عکس ها این بود که دختر عمۀ علیرضا تو هر کدوم از عکس ها که به فاصلۀ خیلی کمی از هم گفته شده بود، ژست های مختلفی داشت خیلی هم عالیایشالا به خوبی و خوشی و سلامتی منم از شما به وقتِ حضور در حرمش خیلی التماس دعا دارم در مورد سلفی به نظر من هم بعضی موارد خاصش خوب میشه و اکثراً به نظرم جالب نیستند نه عموی علیرضا هستند اوه اوه علی آقا چه آهنگ های پیشرفته ای رو گوش میده من که تا به حال نشنیدم اینایی رو که نام بردی خب بذار پسرمون موهاش و بلند کنه اتفاقا من به محسن گفتم بیا واقعا پاکش کنیم تا خیال خودمون هم راحت بشه و بدونیم که دیگه نیست براش بذاریم ولی باز دلمون نیومد ممنونم عزیزم و برای علی دوست داشتنی بهترین آرزوها رو دارم
مونا
27 فروردین 94 12:42
سلام عزیزم م م م. مرسی که مانند همیشه در زیارتت بیادم بودی..... علیزاده همون خواننده است که تیتراژ برنامه شهر باران رو میخوند. شهرباران در ماه رمضان پخش میشد.... بخش مشهورش اینه; من از عشق بارون به دریا زدم/ به بارون و به آسمون دعوتیم/ چه مهمونی باشکوهی شده/ تو این لحظه هایی که هم صحبتیم....
الهام
پاسخ
سلام مونا جونانجامِ وظیفه کردم دوستم ممنونم بابت توضیحاتت الان میرم برای سرچیدن علیزاده
مامان بهناز
27 فروردین 94 17:39
سلام الهام جون عیدتان مبارک .روز مادر هم با تاخیر مبارک باشه.همیشه به گردش و زیارت مارو هم دعا میکردین دلم واستون تنگ شده بود حسابی به به آقا علیرضا گل چه ژست هایی گرفته کنار سفره هفت سین خودمونيم الهام جون واقعا ماهی سفره بیشتر کوسه ماهی هستش تا ماهیخداروشکر که بهتون خوش گذشته در کنار خونواده محترم.بچه ها وقتی نخوان عکس بگیرد نتیجه اش همین میشهمنم همین مشکل رو اینروزا با شایلین دارم اصلا همکاری نمیکنه تا دوربین رو میبینم میاد طرفشعلیرضا رو ببوسین
الهام
پاسخ
سلام عزیزم و ممنونم از محبت تون دوست خوبمبه یادتون بودم و اگه خدا قبول کنه براتون دعا کردم ما هم به شدت دلتنگتون بودیم عزیزم لطف داری بهناز جان و در مورد ماهی ها حق با شماست. کوسه ماهی کجا و ماهی قرمز کجا! ایشالا که به زودی به دوربین علاقه نشون بدن تا چهار تا عکس درست و حسابی از این سن شون به یادگار بمونه ممنونم عزیزم و روی ماه شایلین جون و می بوسم
مامان مهراد
27 فروردین 94 23:59
سلام الهام. اول از همه بگم که دیدن سنگ مزار مهدیه جان و خانواده اش مو به تنم سیخ کرد. خدا رحمتشون کنه و به بازماندگانشون بخصوص مادر و پدر هاشون صبر بده. خیلی سخته. اصلا قابل توصیف نیست. قربون علیرضا برم که بعد از این مدت هنوز بخوبی اونها رو بخاطر داره و میشناسه ماشاله مردی شده. تیپ نوروزی استقلالی اش هم که معرکه است... من یه اختلاف نظر اساسی باهات دارم الهام جون بنظرم این ژست های علیرضا جونه که این مدلیه و اصلا هم ضد حال نیست. بنظرم کنار هفت سین عمه جان خیلی هم خوشگل وایساده. شاید درمقایسه با مینا خانوم خیلی شیک واینستاده باشه ولی همین که وسط عکاسی راهش رو نکشیده بره و تکون نخورده یعنی خوبه. چه هفت سین زیبایی تو شهرتون چیده شده. امسال که تو شهر ما بخاطر تنبلی مسئولین و به بهانه فاطمیه فقط یه هفت سین معمولی چیده بودن. سالهای قبل شهر پر از المان های بهاری و نوروزی بود. اینو یه بار به یه دوست مشهدی گفتم اینجا به شما هم میگم... من تا حالا به هیچ کس حسودیم نشده که چرا فلانی تو فلان شهره و تو فلان منطقه و فلان خونه زندگی میکنه ولی وقتی میبینم شما اینقدر به امام رضا نزدیکین واقعا حسودیم میشه وقتی میبینم شما تو مشهد فامیل دارین واقعا حسودیم میشه. خوش بحالتون. برای این بنده حسود دعا کن.
الهام
پاسخ
سلام عزیزم لطف داری دوستم منم مثل شما با ژست های تکراری و کلیشه ای مخالفم ولی خواهر کلافگی من از اون جهته که ایشون تو خیلی از عکس ها اصلا قدم رنجه نکردند تشریف بیارند و خیلی از عکس هایی رو که خراب شده من آپلود نکرده ام یک شب هم که خونۀ خالۀ همسرم مهمون بودیم و از پسر خالۀ عکاسش خواستم ازش عکس بگیره اصلا نیومد یعنی یک فرصت فوق استثنائی رو از دست داد چون واقعا عکاس خوش سلیقه و ماهریه مهری جان حسادتت واقعا به جاست و من هم خیلی زیاد دلتنگ حرم آقامون امام رضا میشم اصلا یه حسی هست که من و همیشه به سمتش می کشونه و قلباً شادم می کنه خدا می دونه من همیشه وقتی میرم به یاد تک تک تون هستم و براتون عاقبت به خیری و سلامتی می طلبم امیدوارم امام رئوف دعای من و در حق شما مستجاب کنه مهراد گلم رو از طرف من ببوسید
زهره مامانی فاطمه
29 فروردین 94 9:07
ممنونم الهام عزیزم که بیادم بودی. همین برام کلی ارزشمنده عزیزم
الهام
پاسخ
خواهش میکنم زهره جان انجام وظیفه کرده ام
مامان سوده
30 فروردین 94 5:05
سلام عزیزم...ان شالله که همه روز براتون عید باشه و همیشه به شادی باشین...زیارتتون قبول .انشاالله در پناه اقا امام رضا باشین...امیدوارم پدر و مادر اوینا کوچولو روحشون قرین رحمت باشه و خدا به بازماندگانشون و شما صبر زیاد عطا کنه...راستی دوست گلم خیلی داستان زیبایی رو در شروع پستتون گذاشتی خیلی لذت بردم از خوندنش ...و چقدررررر خندیدم از قسمت پایانی پست و اهنگkeep the door!!!!.....مخصوصا اون قسمت که وقتی به تهران رسیدین از بس گوش داده بودین و همه اهنگ رو بالا می اوردن!!!یعنیییی با تمام وجود خندیدم...خدا این گل پسرو برا مادر پدرش نگه داره انشاالله...امیدوارم شما هم همیشه دلتون شاد باشه .خدا نکنه بچه ها از یک چیزی خوششون بیاد !!!........هر روزتان نوروز !
الهام
پاسخ
سلام سوده جان ممنونم دوستم این نظر لطف شماست عزیزمو اتفاقا خودم هم موقع نوشتنِ اون جمله کلی خندیدم منم برای شما سال بسیار خوب و خوشی رو آرزو می کنم
زهرا مامان ایلیا جون
30 فروردین 94 22:54
سلام الهااااااام جون سال نو رو به شما و خانواده محترم تبریک میگم .امیدوارم سال خوبی براتون باشه. الهی قربون پسری خوش تیپ ببوسش برام خوشحالم که تعطیلات بهتون خوش گذشت اما از دلتنگی شما و خانوادۀ عزیزان از دست رفته بسی غمگین شدم امیدوارم خدا بهتون صبر عطا کنه. بهترین جا برای فراموش کردن غصه ها حرم امام رضا بود .و چه خوب کردین که رفتین و سبک شدین زیارتتون قبول
الهام
پاسخ
سلام عزیزمممنونم دوستم و منم برای شما سالی خوب و خوش آرزو می کنم ممنونم از محبتت عزیزم ایلیا جون و می بوسم ممنونم عزیزم ایشالا قسمت شما و همۀ آرزومندان بشه
مامانی
31 فروردین 94 15:29
چه هفت سین زیبایی... و زیباتر ژست عیرضا جونه فک کنم از بس دوربین به دستیم بچه هامون نست بهش حساس شدن یادمه بچگی خودم هر وقت یکی میخواست عکس بگیره ان چنان ژست میگرفتم دیدنی... همراه با یه لبخند ملیح که چه عرض کنم تا بنا گوش... خداوند روحشونو قرین رحمت کنه زیارت قبول مش الهام
الهام
پاسخ
بله حق با شماست شاید یکی از دلایل همین باشه و دقیقا به یاد دارم که چقدر احساس خوبی داشتیم از افتادن تو عکس چند وقت پیش وقتی عکس های عروسی عموهام و نگاه می کردم دیدم چقدر کلۀ بچه از چهارطرف داخل عکس عروس و داماد وارد شده ممنونم عزیزم و خیلی به یادتون بودم آریا جون و می بوسم
هدیه
1 اردیبهشت 94 11:09
زیارت قبولللللللللل و خدای مهربون می خوام که زیارت خانه خدا هم نصیبتان شود خدا هم رحمت کند دوستان را و روحشون قرین رحمت الهی باشد
الهام
پاسخ
ممنونم هدیه جانبه یادت بودم عزیزم و امیدوارم قسمت شما و همۀ آرزومندان بشه خدا مادر شما رو هم رحمت کنه
هدیه
1 اردیبهشت 94 11:11
الهییییییییییی قربون اون ژست و تیپت برم که چقدر با این تیپ آقا شدی و چقدر رنگ آبی بهت می یاد مامان خانمی براش اسفند دود کن
الهام
پاسخ
فدای لطف و محبت تون خاله جونم
مامان مرمر
4 اردیبهشت 94 2:18
عیدتون مبارک سال نو مبارک زیارت قبول سفر خوش و روزگارتون سبز
الهام
پاسخ
ممنونم دوستم و منم برای شما سالی خوب و خوش آرزو می کنم