امپراطور درخت ها!
این جا دماوند است!
سرزمین کوه های بلند و رودهای روان!
سرزمین باغ های سبز! آنقدر سبز به وسعتِ دلِ مردمانش!
سرزمینی پر از برکت! پر از باغ های سیب و گیلاس و گردو و آلبالوهای خوشرنگ!
... و در عبور از میانِ کوچه باغ های زیبایش، صدای آواز بلبل روح را می نوازد!
... و قدم برداشتنِ در مسیر رودی روان و گوش دادن به صدای آب برایت آرامش می آورد!
... و دست بردن به آب برایت دوباره زنده می کند زندگی را! و به تو جانی دوباره می بخشد!
جمعۀ هفته ای که گذشت میهمانِ زیبای های طبیعتِ شهر دماوند بودیم... در ادامۀ مطلب شما را به دیدنِ هر آن چه از طراوت، زیبایی، و روح زندگی موجود است، دعوت می کنیم!
ساعت نه صبحِ جمعه و در پی قرار ساعتِ یازدهِ شبِ قبل با دایی محسن مان، آمادۀ رفتن به بیرون شهر شدیم... و هوا، هوای زندگی بود و هوای شکرگزاری و هوای عشق! دلت می خواست تمامِ مدتِ این مسیر طولانی دستت را از شیشه بیرون ببری و با تمامِ وجود خنکای هوا را حس کنی...
از شمالِ شرقی ترین نقطۀ تهران به جادۀ قدیمِ شمال وارد شدیم و بعد از عبور از تک به تک شهرها، دماوند را نیز پشت سر گذاشتیم! پس از عبور از دماوند از دومین خروجی مسیر و کاملا به صورت اتفاقی خارج شدیم و به منطقه ای به نام "گلدشت پایین" قدم گذاشتیم! گرچه به طریق آزمون و خطا به آن مسیر قدم گذاشته بودیم ولی آن چه ما را در طولِ مسیر به جلو می بُرد، صدای بسیار دلنواز آواز بلبل بود و پرندگانِ خوش نوا و البته صدای آبی که از دور به گوش می رسید و با خود نوای زندگی می آورد و این نوای دل انگیز بود که ما را به سمتِ رودخانه می کشاند
طی کردنِ مسیر بسیار کوتاهی ما را به بستر رودخانه رساند و ما هم گام شدیم با آب و در میانِ باغ های زیبا و پربرکت قدم برداشتیم! جایت سبز رفیق! افسوس که هیچ جمله ای نمی تواند حسِ ما را از دیدنِ آن همه لطافت بیان کند
و این ها که در پس زمینۀ عکس سمت راست می بینی برف زمستانی نیست! بلکه برفِ بهاری ست! این فرش سفید بافته شده از کرک هایی ست که از یک گیاه جدا می شود و به حدی زیاد است که فرشی سفید رنگ بر زمین پهن می کند و بستر سبزی ای بی انتها می شود! در عکس های بعدی نیز می توانی وسعتِ این فرش را ببینی
و بار هم علاقه به درخت نوردی
و سپیدی فرشی که سبزی طبیعت را در خود جای داده بود
تعدادی برچسب از اسباب بازی های نوزادی مان باقی مانده بود که چند روز پیش و در نتیجۀ ریخت و پاش منزل رویت شد و حالا ما مانده بودیم با برچسب های فراوان که علاقه داشتیم به مثالِ برچسب های مهد که برای تشویق روی گونه مان نصب می شود، آن ها را بر گونه و پیشانی بابا و دایی محسن و مادرمان نصب کنیم و به حساب خودمان به آن ها مدال افتخار بدهیم! و به دلیلِ علاقه مان به درخت، یکی از این برچسب ها را به عنوانِ مدال افتخار به درخت هدیه کردیم! آخر هر چه باشد ما "امپراطور درخت" هستیم!بماند که تعداد بسیار زیادی برچسب را روی دیوارۀ سبد وسایل و روی لیوان ها نصب کردیم و هنوز که هنوز است مادرمان موفق به جدا کردنِ برچسب ها از روی لیوان ها نشده انددر عکس سمت چپ ما در سکوتی محض فرو رفته و در حال برچسب زدن بر سبد و لیوان ها هستیم
و درختانی که زیرِ بار برکت و رحمت کمر خم کرده اند
و اما عنوانِ "امپراطورِ درخت ها" از آن جا بر این پست نهاده شد که این جانب در تمامِ مدت حضور در باغ ها سر به آسمان بودیم و دست به دامانِ بابایمان که ما را بر بلندای درخت ها جای دهند تا از بالا نشینی لذت ببریم و در سمت راست ما را دست به دامان که نه، بلکه دست به شلوارِ بابایمان می بینی که ما را بر خانۀ درختی مان جای دهند! و معرفی می کنیم: این که بر آن جای گرفته ایم همانا خانۀ درختی مان است
و این شَبَح تاری که در حاشیۀ عکس مان می بینی روحِ علیرضای بزرگ نیست! بلکه نمایانگرِ عدم فعال بودنِ سایبرشاتِ دوربینِ مادرمان و البته ووووول خوردن های این جانب است و در سمتِ چپ سر رفتنِ حوصله مان باعث می شود که ما نیز دستی بر آتش داشته بِبَریم
و این بابای ماست که وقتی کمی آن طرف تر یک نفر بومی را می بیند سریعاً به سمتِ او می شتابد تا قیمتِ زمین های منطقه را جویا شود و به هر کجا قدم می گذاریم، عکس العملِ بابایمان دقیقاً همین است! درست مثل چند هفته قبل که به فیروزکوه رفته بودیم و بسیار اصرار دارد که زمینی تهیه کند و ویلایی بسازد! و این در حالی است که مادرمان اصلا تمایلی به ساختنِ ویلا ندارند! زیرا نداشتنِ ویلا مساوی ست با تجربۀ مکرر مکان های دیدنی و زیبا! و داشتنِ ویلا مساوی ست با نرفتنِ به هیچ کجای دیگری غیر از ویلا و تکراری شدنِ آن بعد از گذشتِ مدت زمانی اندک
و در سمتِ چپ نیز "سه ناقلا" را مشاهده می کنی که از دستِ عکاس کلافه شده اند و او را جا گذاشته اند! زیرا دلشان سکون می خواهد و البته خوردنی
و مردانگی های ما و بابایمان!
آرزوی مان این است که از دیدنِ این همه طراوت لذت برده باشی!