علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

امپراطور درخت ها!

1394/2/27 8:41
نویسنده : الهام
1,027 بازدید
اشتراک گذاری

این جا دماوند است!

سرزمین کوه های بلند و رودهای روان!

سرزمین باغ های سبز! آنقدر سبز به وسعتِ دلِ مردمانش!

سرزمینی پر از برکت! پر از باغ های سیب و گیلاس و گردو و آلبالوهای خوشرنگ!

... و در عبور از میانِ کوچه باغ های زیبایش، صدای آواز بلبل روح را می نوازد!

... و قدم برداشتنِ در مسیر رودی روان و گوش دادن به صدای آب برایت آرامش می آورد!

... و دست بردن به آب برایت دوباره زنده می کند زندگی را! و به تو جانی دوباره می بخشد!

جمعۀ هفته ای که گذشت میهمانِ زیبای های طبیعتِ شهر دماوند بودیم... در ادامۀ مطلب شما را به دیدنِ هر آن چه از طراوت، زیبایی، و روح زندگی موجود است، دعوت می کنیم!محبت

ساعت نه صبحِ جمعه و در پی قرار ساعتِ یازدهِ شبِ قبل با دایی محسن مان، آمادۀ رفتن به بیرون شهر شدیم... و هوا، هوای زندگی بود و هوای شکرگزاری و هوای عشق! دلت می خواست تمامِ مدتِ این مسیر طولانی دستت را از شیشه بیرون ببری و با تمامِ وجود خنکای هوا را حس کنی...زیبا

از شمالِ شرقی ترین نقطۀ تهران به جادۀ قدیمِ شمال وارد شدیم و بعد از عبور از تک به تک شهرها، دماوند را نیز پشت سر گذاشتیم! پس از عبور از دماوند از دومین خروجی مسیر و کاملا به صورت اتفاقی خارج شدیم و به منطقه ای به نام "گلدشت پایین" قدم گذاشتیم! گرچه به طریق آزمون و خطا به آن مسیر قدم گذاشته بودیم ولی آن چه ما را در طولِ مسیر به جلو می بُرد، صدای بسیار دلنواز آواز بلبل بود و پرندگانِ خوش نوا و البته صدای آبی که از دور به گوش می رسید و با خود نوای زندگی می آورد و این نوای دل انگیز بود که ما را به سمتِ رودخانه می کشاندمحبت

طی کردنِ مسیر بسیار کوتاهی ما را به بستر رودخانه رساند و ما هم گام شدیم با آب و در میانِ باغ های زیبا و پربرکت قدم برداشتیم! جایت سبز رفیق! افسوس که هیچ جمله ای نمی تواند حسِ ما را از دیدنِ آن همه لطافت بیان کندآرام

و این ها که در پس زمینۀ عکس سمت راست می بینی برف زمستانی نیست! بلکه برفِ بهاری ست! این فرش سفید بافته شده از کرک هایی ست که از یک گیاه جدا می شود و به حدی زیاد است که فرشی سفید رنگ بر زمین پهن می کند و بستر سبزی ای بی انتها می شود! در عکس های بعدی نیز می توانی وسعتِ این فرش را ببینیزیبا

و بار هم علاقه به درخت نوردیچشمک

و سپیدی فرشی که سبزی طبیعت را در خود جای داده بودمحبت

تعدادی برچسب از اسباب بازی های نوزادی مان باقی مانده بود که چند روز پیش و در نتیجۀ ریخت و پاش منزل رویت شد و حالا ما مانده بودیم با برچسب های فراوان که علاقه داشتیم به مثالِ برچسب های مهد که برای تشویق روی گونه مان نصب می شود، آن ها را بر گونه و پیشانی بابا و دایی محسن و مادرمان نصب کنیم و به حساب خودمان به آن ها مدال افتخار بدهیم! و به دلیلِ علاقه مان به درخت، یکی از این برچسب ها را به عنوانِ مدال افتخار به درخت هدیه کردیم! آخر هر چه باشد ما "امپراطور درخت" هستیم!خندونکبماند که تعداد بسیار زیادی برچسب را روی دیوارۀ سبد وسایل و روی لیوان ها نصب کردیم و هنوز که هنوز است مادرمان موفق به جدا کردنِ برچسب ها از روی لیوان ها نشده اندکچلدر عکس سمت چپ ما در سکوتی محض فرو رفته و در حال برچسب زدن بر سبد و لیوان ها هستیمشاکی

و درختانی که زیرِ بار برکت و رحمت کمر خم کرده اندزیبا

و اما عنوانِ "امپراطورِ درخت ها" از آن جا بر این پست نهاده شد که این جانب در تمامِ مدت حضور در باغ ها سر به آسمان بودیم و دست به دامانِ بابایمان که ما را بر بلندای درخت ها جای دهند تا از بالا نشینی لذت ببریمهیپنوتیزم و در سمت راست ما را دست به دامان که نه، بلکه دست به شلوارِ بابایمان می بینی که ما را بر خانۀ درختی مان جای دهند! و معرفی می کنیم: این که بر آن جای گرفته ایم همانا خانۀ درختی مان استعینک

و این شَبَح تاری که در حاشیۀ عکس مان می بینی روحِ علیرضای بزرگ نیست! بلکه نمایانگرِ عدم فعال بودنِ سایبرشاتِ دوربینِ مادرمان و البته ووووول خوردن های این جانب استشاکی و در سمتِ چپ سر رفتنِ حوصله مان باعث می شود که ما نیز دستی بر آتش داشته بِبَریمهیپنوتیزم

و این بابای ماست که وقتی کمی آن طرف تر یک نفر بومی را می بیند سریعاً به سمتِ او می شتابد تا قیمتِ زمین های منطقه را جویا شود و به هر کجا قدم می گذاریم، عکس العملِ بابایمان دقیقاً همین است! درست مثل چند هفته قبل که به فیروزکوه رفته بودیمخندونک و بسیار اصرار دارد که زمینی تهیه کند و ویلایی بسازد! و این در حالی است که مادرمان اصلا تمایلی به ساختنِ ویلا ندارند! زیرا نداشتنِ ویلا مساوی ست با تجربۀ مکرر مکان های دیدنی و زیبا! و داشتنِ ویلا مساوی ست با نرفتنِ به هیچ کجای دیگری غیر از ویلا و تکراری شدنِ آن بعد از گذشتِ مدت زمانی اندکعینک

و در سمتِ چپ نیز "سه ناقلا" را مشاهده می کنی که از دستِ عکاس کلافه شده اند و او را جا گذاشته اند! زیرا دلشان سکون می خواهد و البته خوردنیخندونک

و مردانگی های ما و بابایمان!فرشته

آرزوی مان این است که از دیدنِ این همه طراوت لذت برده باشی!محبت

پسندها (7)

نظرات (15)

زری
28 اردیبهشت 94 16:09
سلام الهام جون واقعا ممنون از این همه طبیعت زیبا،روحم تازه شد فدای امپراطور درخت ،با ژستای قشنگش
الهام
پاسخ
سلام زری جانخوشحالم که خوشتون اومده قربان محبت تون عزیزم نازنین خوشگلم رو می بوسم
صدف
28 اردیبهشت 94 21:08
سلام الهام خانم ... همیشه به گردش و خوشی چه مناظری هم هست خصوصا زمینای سفیدپوش بی نظیره . فقط یه سوال ؟ اینجاها باغهای شخصی نیست ؟ یعنی جای عمومی برای نشستن هست؟ چون این طور که تو عکسا به نظر میاد بیشتر شبیه باغهای شخصیه .
الهام
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم باغ های شخصیه ولی هیچ کدوم حصارکشی نیست و راهی که مردم ازش عبور می کنند و در مسیر رودخونه به سمت بالا میرن از بین همین باغ ها میگذره! که این یا به علت پیش روی باغ هاست که راه رو گرفته و یا به علت پیش روی رودخونه! همون جا که ما نشستیم دقیقاً کنار راهه ولی اطرافش هم پر از درخت میوه ست ولی با این که بومی ها زیاد رفت و آمد می کردند،کسی برای نشستن ممانعت نمی کرد شاید هم برای این که فعلا فصل برداشت محصول نیست، کاری به کارِ کسی ندارند و اگه وقتش برسه حسابِ رهگذرا رو برسند
مامان ریحانه
28 اردیبهشت 94 23:52
واااااااااای الهام جون چه طبیعت زیبایی خوش به حالتون که به همچین جایی سفر داشته اید باور کن من اول فکر کردم اون سفیدیهای روی زمین آبه که پای درختان جریان داره واقعا چه زیباست و اما اون رودخانه ی خروشان که چه مزه ای میده نشستن در کنارشو آشامیدن یک لیوان چایی و فدای پسرک درخت نشین بشم من که خوب انتخابی کرده چون واقعا لذت داره بر روی درخت جلوس کردن پس مرحبا بر شما ای امپراطور درختها الهام عزیز آرزو میکنم برایت هر چه خوبیست و امیدوارم همیشه خوش باشی خواهر در کنار عزیزانت
الهام
پاسخ
جاتون خیلی سبز بود ریحانه جونمخصوصاً جای نازنین جون که سر به سرِ علیرضا بذاره یک دنیا ممنونم عزیزم برای تمامِ مهربونیت و برای دعای خیرت
مامان زینب
29 اردیبهشت 94 2:13
سلام الهام جونم من با خوندن پست های شما روحم تازه میشه ، هم با نوشتن های زیباتون و هم عکس های هنری و بی نظیری که میزارین حس خاصی بهم دست میده قربون علیرضا جون بشم با اون نشستنش بالای درخت ایام به کامتان باشد و همیشه به گردش و شادی باشین عزیزم
الهام
پاسخ
سلام زینب جان خوشحالم که خوشتون اومده و این نظر لطف شماست
مامان کیانا و صدرا
29 اردیبهشت 94 6:50
سلام و صبحت بخیر عزیزمکار خیلی بجا،درست و خوبی نمودید که بدین جای دنج و دور از هیاهوی شهرها مخصوصا تهران بزرگ،آمده و ساعاتی در دامان طبیعت بسر برده اید.آفرین و صدآفرین بر همتتان.خوش باشید و سلامت و همواره آرامخوب بید؟؟
الهام
پاسخ
سلام مرضیه جون بله واقعا عالی بود، مخصوصاً که از آخر همین هفته ددر رفتن تعطیل میشه و چند هفته باید خونه نشین بشیم جاتون سبز بود عزیزم
مامان کیانا و صدرا
29 اردیبهشت 94 6:50
ممنونم بابت عکسهای زیبا از طبیعت و عکس دوست داشتنی امپراطور درختها
الهام
پاسخ
قربونِ محبت تون عزیزم
مامان فهیمه
29 اردیبهشت 94 11:05
خیلی زیبا بود همیشه به شادی و گردش جیگر امپراطور درخت ها
الهام
پاسخ
لطف دارید فهیمه جونم جاتون سبز بود
مریم مامان آیدین
29 اردیبهشت 94 11:07
سلام الهام جونم...به به ...باز هم تصاویر زیبای طبیعت خیـــــــــــــلی خوشگل بودن این سبزینه و این زمین سفیدپوش شبیه قاصدک بودن اون گل هایی که باعث سفید پوش شدن زمین شدن...ما هم از اینا تبریز داریم و با آیدین فوتشون میکنیم قربون این پسرک امپراطور درخت ها برم که قشنگ جایگزینی کرده خودش رو اون بالاها دیدن رودخونه هم اصلا خودش صفا میده به روح آدم....خیلی لذت بردم دوستم و باز هم ممنونم راستی من هم درباره ویلا داشتن یا نداشتن باهات کاملا موافقم ولی آقایون عاشق اینن که جایی مال خودشون باشه تا از جون و دل براش مایه بزارن باورت نمیشه همین آقایونی که تو خونه دست به سیاه و سفید نمیزنن تو ویلای خودشون میشن یه پا کدبانو و باغبون و بنا و برق کار و تعمیرکار!! محمد از وقتی ویلا نیمه کاره بود هربار میرفتیم شمال میرفت از درخت کاری و باغبونی و تعمیر سینک ظرفشویی و حتی آشپزی....محمدی که تو خونه ولش میکردی تا ظهر میخوابید تو شمال 7 صبح بیدار میشه میره درخت هارو آب میده و از ده پایین نون تازه میخره و صبحونه حاضر میکنه و حتی دستشویی و شیشه ها و پنجره هارو تمیز میکنه خلاصه ممانعت نکن دوستم...شاهد عجایبی خواهی بود که تصور هم نمیکنی تازه اون گردش نرفتن ها هم راه داره...ما الان میریم شمال همش تو راه های یک ساعته به شهرهای اطراف هستیم...یعنی وسایل هارو میزاریم ویلا و میریم شهرهای نزدیک و دهات اطراف و تا ظهر یا شب برمیگردیم ویلا...یعنی باز میشه جاهای نرفته رفت الهام جونم براتون زیباترین و شادترین لحظات رو آرزو میکنم....امیدوارم دفتر خاطراتت همیشه پر از تجربه های شاد و شیرین باشه عزیزم...ببوووووس علیرضای ماه منو
الهام
پاسخ
سلام مریم جونجاتون بسیار سبز بود رفیق درسته یه گیاهی بود که من تا به حال ندیده بودم و از اون جا که اسمش رو نمی دونستم ننوشتم ولی تو منطقۀ ما از این گیاه نیست برای همین برام خیلی تازگی داشت واقعا همین طوره! نگاه کردن به جوش و خروش رود یه طرف و شنیدنِ صدای آرام بخشش یه طرف الان که خوب فکر می کنم می بینم که در مورد ویلا بیراه هم نمیگی و البته که محسن اصلا آدمش نیست که بره تو شمال ویلا بسازه و هر هفته بره اونجا یعنی اصلا همت شما رو ما نداریم که این راه طولانی رو بریم! نهایت پیشنهادش همون فیروزکوهه و خودم هم ویلاهای جنگلی رو به ویلاهای کنار دریا ترجیح میدم درست مثل همونی که شما دارید و اگه فکر می کنی که محسن خان تو خریدِ ماشین و زمین و این چیزها تابع نظراتِ منه اشتباه می کنی رفیقمثلا اگه بهش میگی یه ماشین جمع و جور میخوای که قبلا همه جاش خورده باشه و ترجیحا دور رنگ باشه که با آرامش بزنیش به در و دیوارو دلت نسوزه که قیمتش کلی میاد پایین، ایشون دقیقاً میره یه ماشینی می گیره که ابعادش خیلی بزرگ باشه و تا به حال به جایی نخورده و حتی یه قطره رنگ هم ندارهتازه اعتراض هم که می کنی، شروع می کنه به سخنرانی و کلی دلیل میاره که این خیلی بهتره و من: در مورد ملک هم که دیگه جای خود داره! چون ایشون خودشون دراین زمینه متخصص هستند و همه چی دون! و ما عمراً بتونیم اظهار نظر کنیم و الان که خوب فکر می کنم می بینم عن قریبه ما هم یه تیکه زمین بخریم و به مرور زمان یه خونه باغ بسازیم اینقدر هم که الان زمین ها فروش نمیره که مرتب تو سایت ها آگهی می کنند و محسن هم که پیگیـــــــــر، زنگ می زنه و قیمت می گیره حالا خدا کنه اگه ساخت لااقل این کارهایی رو که میگی انجام بده البته تا حدودی خیالم راحته چون داداشم تو زمینۀ کارهای فنی حرفه ایه و از این نظرها غمی ندارم ممنونم بابت توجهت مریم جونالان کلی انگیزه دارم برای خرید یه تیکه زمین
زهره مامانی فاطمه
29 اردیبهشت 94 12:03
منم دماوند میخوااااااااااااام اونم با علیرضای گلم والهام عزیزم روحم تازه شد یا دیدن مناظر چقدر زیبا ودلنشین ایشااله همیشه به شادی وگردش باشی عزیزم ای جانم مپراطورمقربونه قد وبالات عزیز دلم میبوسم علیرضای عزیزم ومامان گلش رو
الهام
پاسخ
ما هم یه دوست خوش قلب می خوایم که باهامون بیاد دماوندمخصوصا که یک دختر خانمِ زیبا و مهربون هم داشته باشه که هم بازی پسرکمون بشه خوشحالم که خوشتون اومده زهره جونجاتون خیلی خالی بود عزیزم
مامان امیرحسین
29 اردیبهشت 94 15:14
عکسها بسیار دیدنی بودند بخصوص عکس های رودخونه طبع من بترتیب با کوه و آب و جنگل سازگاری داره اطراف فیروزکوه جایی هست به اسم دوراهی ارجمند اون راهو ۵۰ کیلومتری که طی کنید می‌رسید به ارجمند و روستاهای اطرافش که یکیش روستای اجدادی پدر و مادرمه و تابستونا میرن اونجا البته اگه خواسته باشید که بریداز پلور نزدیکتره بسیار بسیار بسیار زیباست مخصوصا باغ های سیب و گلابی و گیلاس
الهام
پاسخ
این نظر لطف شماست عزیزم دوراهی ارجمند رو می شناسم، حالا بعد از عملِ آخرِ هفته چند هفته ای خونه نشین خواهیم شد، ولی بدم نمیاد ایشالا بهتر که شدم یه سر برم اونجاباید خیلی خنک و دیدنی باشه ممنونم زهرا جان
الهه مامان مبین
29 اردیبهشت 94 17:13
سلام الهام جون به به همیشه به گردش من قربون اون امپراطور درخت ها بشم عزیزمممممممممم . وای الهام جون عجب طبیعت زیباییییییییییییییییییییی چه نهر قشنگی .... امیدورام همیشه خوش باشید و سلامت
الهام
پاسخ
سلام الهه جون جای شما و مبین جون خیلی سبز بود عزیزم ممنونم دوستم
الهه مامان مبین
29 اردیبهشت 94 17:14
،،،،،،،،،،،¨€¨€¨€¨€¨€ ،،،،،،،،،،¨€¨€▒▒▒¨€¨€ ،،،،،،،،¨€▒▒▒▒▒▒¨€¨€ ،،،،،،،،¨€▒▒▒▒▒▒▒¨€¨€ ،،،،،،¨€¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒¨€¨€،،،،¨€ ،،،،،،¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒▒¨€،،،،،،¨€ ،،،،¨€¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒¨€،،،،،،¨€ ،،،،¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒¨€،،،،،،¨€ ،،،،¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒¨€،،¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€ ،،،،¨€¨€▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒¨€،،¨€¨€¨€¨€¨€،،،،¨€ ،،،،،،¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒▒¨€¨€¨€¨€¨€¨€ ،،،،،،¨€¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ▒▒▒¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€ ،،،،¨€¨€¨€¨€▒▒▒▒▒▒¨€¨€¨€¨€¨€¨€▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒¨€¨€¨€ ،،¨€¨€▒▒¨€¨€▒▒▒▒¨€¨€¨€¨€¨€¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒▒▒▒¨€¨€ ¨€¨€▒▒▒▒¨€¨€▒▒¨€¨€¨€¨€¨€¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒▒▒¨€¨€ ¨€▒▒▒▒▒▒¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒▒▒¨€ ¨€▒▒▒▒▒▒▒▒¨€¨€¨€¨€¨€▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒▒▒¨€¨€ ¨€¨€▒▒▒▒▒▒¨€¨€¨€¨€¨€▒▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒▒¨€¨€¨€ ،،¨€¨€▒▒▒▒▒¨€¨€¨€▒¨€¨€▒▒▒▒¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ¨ˆ▒▒▒▒¨€¨€ ،،،،¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€▒▒▒▒¨€¨€▒▒▒▒▒▒▒▒▒¨€¨€¨€¨€ ،،،،،،،،،،،،¨€▒▒▒▒▒▒▒¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€¨€ ،،،،،،،،،،،،¨€¨€▒▒▒▒▒▒▒¨€¨€ ،،،،،،،،،،،،،،¨€¨€▒▒▒▒▒▒¨€¨€ ،،،،،،،،،،،،،،،،¨€¨€▒▒▒▒¨€¨€ ،،،،،،،،،،،،،،،،،،¨€ ¨€¨€¨€¨€ دوستون دارم زیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد
الهام
پاسخ
ممنونم دوست خوبم ما خیــــــــــــــــلی بیشتر
مامان بهناز
30 اردیبهشت 94 18:28
سلام الهام جون خوبین ؟علیرضاجون خوبه؟ اول از همه بابت دیر اومدن هام عذر می خوام چند وقتی بود که مدام یا نتمون قطع میشد یا اگر هم وصل بود به سایتی نمیشد وصل شد . شرمنده عزیزم وگرنه همیشه به یادتون هستم. به به چه جای قشنگ و باصفایی همیشه به گردش و تفریح عزیزم خوب کاری کردین که چند ساعتی دور از هیاهوی شهر به دامان طبیعت پناه بردین.قربون وروجک درخت نشینم برم که اینروزا تو بیشتر عکسها بالای درخت نشسته
الهام
پاسخ
سلام بهناز عزیزم خدا رو شکر خوبیم، شما خوبید؟ این چه حرفیه دوست خوبم! شما همیشه به ما لطف داشته و دارید جای شما خیلی سبز بود عزیزم
مامان مهراد
31 اردیبهشت 94 10:07
پست خیلی زیبایی بود.... ببخشید که وقت ندارم مفصل برات نظر بزارم. امیدوارم که امروز عمل خیلی خوبی داشته باشی.
الهام
پاسخ
قربونِ محبتت مهری جون ممنونم عزیزم
مامانی
4 خرداد 94 13:34
سلام الهام عزیزم خوبی ؟علیرضا کوچولو چطوره؟ چه طبیعت زیبایی وااای قاصدکهارو..... اینهمه قاصدک یکجا ندیده بودم خیلی قشنگه درخت نوردی چه اسم زیبایی الهام جون این درخت نوردی هم گویا علاقه مشترک پسرهاست
الهام
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم دوست خوبم چه جالب پس آریا جون هم به درخت نوردی علاقه داره