تعطیلات عید فطر (بخش اول)
شاید ندانی، ولی عکاسی یکی از زیباترین کارهای دنیاست! عکاس بودن به انسان ریزبینی می بخشد یک ریزبینی خاص که عکاس را ملزم می کند به دیدنِ زیبایی ها و در واقع یک زیبا بینی+جزئی نگری را به انسان هدیه می دهد! وقتی یک منظره را از دوردست ها و به صورت جمعی می نگری از آن لذت وافری می بری ولی لذتی چندین برابر را زمانی تجربه می کنی که به همان منظره یا بخشی از آن، از دریچۀ دوربین و از قاب چند سانتیمتر مربعی آن بنگری و تمام آن زیبایی ها را در آن قاب کوچک بگنجانی! اگر قبول نداری به این عکس ها دقت کن! عکس هایی که بارها و بارها آن ها را دیده ای ولی شاید آن زیبایی هایی را که در این عکس ها می بینی هرگز در نگاه مستقیم به آن ندیده باشی!
سال 80 که مادرمان در مقطع کارشناسی وارد دانشگاه شدند از اولین وام دانشجویی خود یک عدد دوربین تهیه کردند و اعتماد به نفسِ کاذب شان() در حدی بود که به یک دوربین عکاسی معمولی نیز اکتفا نکرده و مستقیم رفتند سراغ دوربین های مکانیکی که لازمۀ عکاسی با آن دارابودنِ اطلاعات کافی در زمینۀ سرعت شاتر، حساسیت های فیلم، تنظیم دقیق فاصلۀ کانونی عدسی، و تنظیمات خاص دیافراگم بود.
خرید دوربین باعث شد که ایشان در همان ترم در کلاس های عکاسی که توسط واحد فرهنگی دانشگاه برگزار می شد، شرکت کنند و علاقه و علاقه و علاقه باعث شد تا در مدت کوتاهی به چند و چون عکاسی آگاه شوند! علاقۀ مادرمان به عکاسی آن قدر زیاد بود که به میزان زیادی از هزینه های دیگر خود می زدند و پول شان را صرف خرید فیلم و چاپ عکس می کردند! چند ماه گذشت که مادرمان به انجمن عکاسی دانشگاه وارد شدند و چاپ عکس های سیاه و سفید در تاریک خانۀ عکاسی دانشگاه به میزان زیادی از هزینه های ایشان کاست و بر علاقۀ ایشان به عکاسی و مخصوصاً چاپ عکس افزود!
مدتی گذشت و مادرمان با دیدنِ عکس هایی که قبلا در کنفرانس دانش آموزی فیزیک از آسمان شب دیده بودند، به عکاسی نجومی علاقه نشان داده و عضو انجمن نجوم دانشگاه شدند! مادرمان در سفرهای زیادی به بسیاری از نقاط ایران با انجمن نجوم همراه شدند و در شهرهای مختلف ایران به عکاسی از ماه و بناهای تاریخی آن شهرها پرداختند! در ولایت نیز مادرمان همواره سر به آسمان داشتند تا صورت فلکی های موجود در نقاط مختلف آسمان و موقعیت آن ها را نسبت به سوژه های زمینی چک کنند و در ذهنِ خود از آن تصویری مجسم کنند و چند شب بعد جای پای ستاره ها را در آن منظره های زمینی بگنجانند و شما قبلا در این پست نمونه هایی از این عکس ها را دیده اید. مادرمان در همان سال های دانشجویی بارها در دانشگاه نمایشگاهی از عکس های نجومی دایر کردند و در جشنواره های عکس و فیلم دانشجویی شرکت کردند.
عکاسی مادرمان تا پایان دورۀ کارشناسی هم چنان ادامه داشت و پس از ورود به مقاطع تحصیلی بالاتر فشردگی دروس، فرصتی برای عکاسی به مادرمان نداد! بعد از مدتی تا مادرمان به خود آمدند متوجه شدند که مدت هاست دوربین های دیجیتال جای دوربین های مکانیکی و آنالوگ را گرفته اند و در اولین جشن تولد خود بعد از ازدواج یکی از همین دوربین های دیجیتال را از بابایمان هدیه گرفتند.
کار با دوربین دیجیتال خیلی راحت تر و سریع تر از دوربین های مکانیکی بود ولی در عکاسی با دوربین دیجیتال هرگز از هیجان و لذتی که در عکاسی با یک دوربین مکانیکی به ایشان دست می داد، خبری نبود و از همه مهم تر در شرایط خاص که امکان نوردهیِ بیشتر، ممکن نبود عکس ها آن چنان که باید خوب از آب در نمی آمد!
دوربین دیجیتال از سال 88 میهمان خانۀ ما بود و تمامِ هنرنمایی ها و خرابکاری ها و سوتی های اینجانب توسط همین دوربین شکار شد! کار کشیدنِ بیش از حد از دوربین مورد نظر در عکس گرفتن از ما، باعث شد که بهمن ماه 92 دوربین به حالت تعلیق درآید و لنزش توان بیرون آمدن از حفاظ را نداشته باشد! و حتی بعد از رفتن به تعمیرگاه و تعویض لنز بیشتر از نه ماه برای مادرمان کار نکرد و اینک حدود هشت ماه است که مادرمان بی دوربین اوقات می گذرانند و این برای مادرِ ما یعنی یک عمر بی دوربینی! مخصوصاً که عکس های موبایل با وجود حرکات ما (سوژه) به وقتِ عکس گرفتن، بسیار خراب و دیدنش برای مادرمان زجرآور بود
مدت هاست مادرمان به دنبال فرصتی برای خرید یک دوربین هستند ولی هیچ حرکتی در این زمینه از خود بروز نمی دهند و وجودِ دیجی کالا باعث شد که مادرمان در تاریخ 25 تیرماه 94 به آرزوی دیرینۀ خود برسند و از شدت شوق دست از کار و زندگی خود کشیده و از آن جا که دفترچۀ فارسی دوربین را در هیچ سایتی نیافتند، یک روزِ تمام به مطالعۀ دفترچۀ راهنمای انگلیسی که همراه دوربین بود، پرداخته اند و شما در این پست شاهد عکس هایی هستید که مادرمان در روز عید فطر گرفته اند و اینجا با شما به اشتراک می گذارند!
توصیۀ ما به شما: اگر به دنبال یک آرامش حقیقی و جداشدن از دنیاهای پر استرس اطراف خود هستید نگاه تان را به جستجوی زیبایی ها بفرستید و از ثبت آن ها در دریچۀ دوربین تان (حتی دوربین موبایل) به یکی از بهترین حس های دنیا دست یابید
شما در ادامۀ مطلب میهمانِ طبیعت بسیار زیبای تابستانی یکی از محله های شهر دماوند خواهید بود
از آن جا که دایی محسن مان در معیت یوسف روز سه شنبه به ولایت عزیمت کرده بودند، مادرمان روز جمعه با خانوادۀ هستی جان، رفیق شفیق مان، قرار گذاشتند تا روز شنبه همان اوایل صبح عزم دماوند کنیم و اولین روز تعطیل از تعطیلات عید فطر را آن جا اوقات بگذرانیم!
ساعت هفت و نیم از منزل خارج شدیم و حدود ساعت نه در کنار رودخانه ای در محلۀ گلدشت دماوند مستقر شدیم! همان مکانی که اردیبهشت نیز میهمانِ زیبایی هایش بودیم و در این پست زیبایی های اردیبهشت ماه این منطقه را دیده ای!
و مادرمان عاشق این دو عکس هستند!
پسرکی با موهای فرفروک و نامرتب و لب و لوچه ای پفکی! خــــــــوب فکر کن رفیق! اصولاً تریپ جنگلی با تریپ میهمانی رفتن خیلی تفاوت دارد و موهای ژل زده و فشن با محیط جنگل سازگاری ندارد! از این روست که شما موهای ما را فرفروک و نامرتب می بینی حتی لحظه ای تصور نکنی که مادرمان فقط یک بار در ساعات اولیۀ روز بر موهای ما شانه کشیده اند و دیگر بی خیال شانه کردن زلف مان که مرتب در اثر وزش باد پریشان می شده است، شده اند! و این است از معایب داشتنِ موهای فرفروکحالا شما فعالیت زیاد ما در آفتاب را نیز بر معرکۀ موجود اضافه کن
و این بستر همان رودخانۀ خروشانی است که در اردیبهشت ماه عکس هایش را در پستی که در بالا لینک شد، به نمایش گذاشته بودیم و اینک از آب تهی شده است.
هستی جان در تلاش برای به دام انداختن بچه قورباغه ها ( یا به گفتۀ ما "قورباغه ای ها" برگرفته از عبارت "فُلکس قورباغه ای") و ما در تلاش برای تشویق کردن هستی جان
و نمایی دیگر از بستر رودخانه
شما نیز آن دو عدد سنجاقکی که روی شاخه در حال جفت گیری هستند را می بینید؟! (عکس سمت راست)
و سرخی آتش در قاب دوربین
و جناب "باز لایتیر" اسباب بازی محبوب این روزهایمان که در پست های بعدی در مورد چگونگی مالک شدنِ آن ماجرایی عجیب را خواهید خواند!
و بعد از فعالیتی عظیم بر پشتِ بابای خفتۀ مان تکیه زده به چیپس خوری مشغول شدیم و به مادر عکاس مان نیز چیپس هدیه می دادیم
و تمشک های محصور شده پشت نرده های یک باغ زیبا
و باید خیلی ریزبین بوده باشی که تا به حال توجه ات به سایۀ حشراتی که روی آب راه می روند، جلب شده باشد! در عکس زیر شما داخل آب نقاط ریزی را می بینید که به حالت گل هایی با چهار گلبرگ بر زمین حک شده اند!
زلالی آب و موج های زیبای تشکیل شده در اثر راه رفتن حشرات روی آب، واقعا زیباست
این گلبرگ های زیبا سایۀ حشراتی است که روی آب راه می روند! و نمایی واضح تر از این سایه ها در دو عکس زیر مشهود است! در عکس سمت چپ شما حشرۀ مورد نظر را نیز روی آب می بینید! اعتراف می کنیم که هیچ چیزی جز سوژه یابی دقیق نمی توانست نگاه یک عابر را روی این زیبایی ها متمرکز کند!
و درختان زیبا و سرسبز که زیر بار نعمت های بیکران خداوند سر فرود آورده اند
و نمایی دیگر از بستر رودخانه
و یک جاریِ زیبا(سمت راست) و گل های تمشک که به علت وجود حصار امکان نزدیک شدن به آن وجود نداشت!
و تلفیقی از سبزی زمین و آبی آسمان و سپیدی ابرها، لحظه ای قبل از خروج از دماوند
تا این جا را داشته باشید تا در پست بعدی عکس های ادامۀ آن روز به یادماندنی که در لتیان و یکی از پارک های شهر گرفته شده است را با شما به اشتراک بگذاریم