کی خراب کار تره؟؟؟؟
تعطیلات نوروز که شهرستان بودم یه کامیون دست دوم تو انباری مامان جونم پیدا کردم که مهدی پسر عموم دمار از روزگار این بیچاره در آورده بود و فقط قسمت جلوییش باقی مونده بود. من که عشق کامیونم به همین قناعت کردم و باهاش بازی می کردم و روزی که خواستم بیام تهران دیدم جدایی از اون برام خیلی سخته و با خودم آوردمش خونمون....
هر روز باهاش بازی می کردم و خرگوش کوچولو را باهاش می بردم دَدَررررررر...
از اونجا که خودم خیلی دوست دارم سوار کامیون بشم فکر می کنم این آرزوی خرگوش کوچولو هم باشه!پس باید اونو سوار کامیون می کردم و با گردش زیر میز نهارخوری بهش خیییییییییییییییییییییلی حال می دادم...
و اما یه شب که مامان و بابا سرگرم کار خودشون بودند با صدای داد و بیداد من اومدند آشپزخونه و ببین خودت...
ماشینم داغون شده....البته نه در اثر تصادف و آتش سوزی و سایر حوادث غیر مترقبه.....بلکه در اثر قیاس مع الفارق...
آخه می دونی من این ماشین و با ماشین هایی که با لگو می سازم اشتباه گرفته بودم و تیکه هاش و جدا کردم تا دوباره سر هم کنم ولی هر چقدر تلاش کردم سر همش کنم نشد و همش تیکه هاش می افتاد زمین...این طوری...
وقتی دیدم نمیشه اعصابم خورد شد و داد و بیداد کردم.. و حالا اصرار دارم که مامانم سر همش کنه...
و بعد از این که مامانم دعوام می کنه و منو توجیه می کنه که باید خرابکاری مو خودم درست کنم به اجبار آروم می گیرم و دست به کار میشم...
دارم فکر می کنم که اول چه شکلی بوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و جای هر قطعه کجاست؟؟؟
نه مثل این که این کار خیلی سخته و از من بر نمیاد باید یه فکر اساسی بکنم:
"مامانی که مطمئنم نمیاد کمک کنه پس باید از بابایی کمک بگیرم...آره راهش فقط همینه"
بابایی میشه بهم کمک کنی کامیونم و درست کنم؟نمیخواستم این طوری بشه!!
و ای جانم بابایی دل نازک و مهربونم که طاقت نداره ببینه من ناراحتم و متاسفانه من همش از مهربونیش سو استفاده می کنم...بابایی طبق معمول اون چسب معروفش و میاره و کامیونم و وصله می کنه و صد البته که مثل اولش نمیشه....
هِیییییییییییییییییییییییییییی کامیونم اوراقی شد بچه ها...حالا خرگوش کوچولوی بیچاره رو با چی ببرم دَدَرررررررررر... کلی تو خونه دلش می گیره!!!
حالا شما قضاوت کنید من خرابکارترم یا مهدی پسرعموم؟؟؟؟