کار با آب!!!!
سلام دوستم
صبح بخیر...من عاشق صبحم...درست مثل خودت...می دونی چرا؟
آخه صبح با کلی ناز و اَدا از خواب بیدار میشم و مامان میزنه شبکۀ پویا و برنامه خردسالان و نگاه میکنم و هم زمان در جوار مامانی صبحانۀ مطلوبم و میل می کنم و جای شما سبزه کنارم... و اما بعد...
در یک فرصت مناسب لیوان چایی مامانی رو که تقریباً همیشه یه مقدار از چایی ته لیوان باقی می مونه رو بر میدارم و به یه گوشه دنج پناه می برم و تا مامانی یه سر به نی نی وبلاگ بزنه و کلیک تایید بر نظر لطف شما دوست خوبم بزنه دور از چشمش با چاییِ ته لیوان کلی حال می کنم...این طوری...
چند تکه از لگوهام و هر چی تو خونه افتاده باشه و تو مرتب کردن آخرِ شب خونه از دست مامان دَر رفته باشه،مثل این توپ، رو برمیدارم و تا جایی که لیوان اجازه بده می ریزم داخلش تا معجون مورد علاقه ام درست شه...
این مداد هم طفلک خیلی تنهاست و از آب تنی صبح جامونده .. بیا دوست خوبم تو هم می تونی از آب تنی لذت ببری...
و حالا با دقت هر چه تمام تر مداد رو در چاییِ داخل لیوان غسل میدم تا پاکِ پاک بشه..
و با این مداد خیس میشه حس گرفت و نقاشی های زیبا روی میز خلق کرد..
و بعد از خلق این آثار هنری می تونم مدادم و کنار بذارم و احساس غرور کنم..هاهاهاهاهاهاه...
به به این آقای خوش تیپی که عکسش تو شیشۀ میز دیده میشه، منم؟؟؟....چه موهای مرتبی!!!چه صورت تمیزی!!!
عجب میز تمیزی؟! واقعاً به به گفتن داره خونۀ ما...
و حالا همه چی رو با هم مخلوط می کنم و با مداد قشنگم هم میزنم تا بتونم به معجون مورد نظر دست پیدا کنم و هم زمان ظرفیت لیوان رو هم ارزیابی کنم...بیا توپ کوچولو برای تو هم جا پیدا میشه تو لیوان...
وای بچه ها الان یه ساعتی میشه سر پا ایستادم احساس می کنم پام درد گرفته...پس با ناز به مامانم میگم اُخ اُخ...
و برای این که مامانم بیش تر از این برای عکسبرداری از من معطل نشه و به کار و زندگیش برسه میرم تو اتاقم تا به یه سؤال اساسی که ذهنم و درگیر کرده فکر کنم:"مامانم که ظرفیت چایی خوردن خودشو میدونه چرا هر روز اضافه بر ظرفیت، چایی می ریزه برای خودش؟؟؟"
من بِرَم که کار امروزم در اومد و تا شب باید فکر کنم!!!! اصلا فکر نکنی دارم میرم یه جای دیگه آتیش بسوزونم....نه ....اصلا!!!
...فعلا بای ی ی ی ی ی ی ی ی ی....