کرفس خورد می کنم!!!
این روزها مامانم به شدت در حالِ دیدنِ تدارکاتِ لازم برای ماه مبارک رمضانه و کلی هم ذوق داره آخه الان دو ساله در نتیجۀ حضورِ این جانب نتونسته روزه بگیره!
مامانم الان در نقش مورچه هایی عمل می کنه که برای زمستون آذوقه انبار می کنند!!
مرتب در خالِ خرید و آماده سازیِ سبزی و گوشت و مرغ و حبوبات برای ماهِ مبارکه...
دیروز هم با مامان رفتیم و کرفس خریدیم، تا رسیدیم خونه و کرفس ها رو شستیم و مامان مشغولِ خورد کردنِ کرفس ها شد، غروب شده بود....
.. و باز هم وقتِ پختنِ شامه...پس مامان فعلا بی خیالِ کرفس ها میشه و میره برای پختنِ شام..
و اما حالا نوبت به من می رسه که خودم و برای ماهِ مبارک آماده کنم و هنرِ خودم و نشون بدم...
اساسی مشغولم که مامان منو می بینه و از اونجا که اصـــــــــــــلا دلش نمیخواد برم تو دست و پاش جلوی گاز، اجازه میده به خورد کردنِ کرفس ها ادامه بدم...البته به شیوۀ خودم....
اول از همه کرفس ها رو جابجا می کنم و میارم روی تخته...
و بعد با وسایل کار مخصوص خودم که یه خودکار و یه قاشقه، کرفس ها رو خورد می کنم و با خلال دندون کرفس بازی می کنم و هم زمان آواز می خونم...
خوب من وظیفۀ خودم و انجام دادم بچه ها.... حالا که خوب همۀ کرفس ها رو قاطی کردم، کرفس های خورد شده رو برمیگردونم تو ظرف....
در نتیجۀ این همه فعالیت واقعا خسته میشم و باید آب بخورم...پس آب باقی مونده ته ظرف و هورت میکشم!!!
آخیــــــــــــــــــــــــــش خستگیم در رفت بچه ها!!!!
یادتون باشه شما هم به مامانتون کمک کنید...
هم ثواب داره...هم ثواب داره....هم ثواب داره!!!
مخصوصا این مدلی که من کمک کردم!!!