همه چی آرومه!
وای بچه ها مامانم و ده ه ه ه ه ه ه تا دوست میدارم....
وقتی مامانم گرفتاره، مامانم و بیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــستـــــــــــــــــا دوست میدارم....
بابام و در حالت عادی هم بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــستــــــــــــــا+یک دوست میدارم....
آخه می دونی مامانم وقتی کار داره یا میخواد به جایی زنگ بزنه که کار اداری داره برام تلویزیون روشن می کنه و همۀ کارتون های مورد علاقه ام و میذاره، تا مبادا یه وقت خدای نکرده صدام در بیاد...
وقتی با بابام تنها خونه ام همه اش جلو تلویزیونم و اصلا مثل مامانم غُر نمیزنه:" بیا عقب...،خاموش می کنم...." و از این حرف های تهدید آمیز...
این اواخر علاقۀ زیادی به دیدن تلویزیون پیدا کردم و عن قریبه که مامان تلویزیون و میز تلویزیون رو هم مثل دکوری های روی میزش جمع کنه و بذاره یه جای امن که نه دست خودش بهش برسه و نه دست بابام و صد البته دست من...تا مگه من به اجبار یه استراحتی به چشمام بدم...
جدیداً هم یاد گرفتم که برم حیوون های تو تلویزیون رو با دست بگیرم و با این کار اثرات انگشتانِ زیبامو تو قسمت پایین صفحۀ تلویزیون به جا میذارم تا دل مامانم خوش باشه...
قبلا در حالت ایستاده تلویزیون می دیدم و هر از گاهی ناخودآگاه و کم کم جلو میرفتم و به تلویزیون نزدیک می شدم و در یک حرکت ضربتی به تلویزیون می چسبیدم و حتی به اخطار مامان هم توجه نمیکردم یعنی بهتره بگم اینقدر غرق در برنامۀ کودک می شدم که چیزی نمی شنیدم، تا این که یهو تلویزیون خاموش میشد و مامان می گفت برو عقب تا روشن کنم و من هم سریع می رفتم عقب...
به نظرت عقب کجا بود؟ مامان یه نقطه رو مشخص کرده بود و بهم نشون میداد و می گفت عقب اینجاست و من به محض خاموش شدن تلویزیون به سرعت می رفتم اونجا تا مامان تلویزیون و روشن کنه...
یه روز مامان جلوتر از نقطۀ معروف به "عقب" جلوی تلویزیون نشسته بود و هر چقدر بهم گفت بیا اینجا بشین تا بهت غذا بدم نرفتم آخه میخواستم دقیقاً روی نقطۀ "عقب" بشینم....حرف گوش کنم دیگه....چه میشه کرد...
و اما امروزه در پی پیشرفت های کسب شده از هم نشینی با امیرمحمد پسر همسایمون مدل تلویزیون نگاه کردنم تغییر کرده....ببین...
روی مبل لم میدم و پاهام و میندازم روی هم و تلویزیون می بینم و در مواقع لازم دس دسی هم می کنم...
البته این فقط یکی از مدل های تلویزیون دیدن منه....
مدل های مختلف با توضیح ژست ها میره ادامۀ مطلب...
در مواقعی که تلویزیون صحنۀ معمولی نشون میده....
و با مشاهدۀ صحنه ای کمی تا قسمتی شاد:
و این هم صحنۀ شادِ شادِ....
از اونجا که این برنامه ها رو از قبل مامانم از تلویزیون ضبط کرده و من هزاران بار هر کدوم و دیدم و همه رو حفظم با زدن هر کدوم که ازش خوشم نمیاد به سرعت بلند میشم و تا مامان زیاد از صحنه دور نشده اعتراضم و بیان می کنم این شکلی:
و اگه باز هم اثر نکنه دست هام و با قدرتی هر چه تمام تر می کوبم روی پاهام...
و اگه مامان زیر بار حرف من نره و به جای این که دست به کنترل بشه، همچنان دست به دوربین باشه می زنم تو سر خودم...البته طبیعی ست منم مثل هر کدوم از شما انسانم و جون دوست...پس آروم می زنم نگران نباش....
مامان تسلیم میشه و می زنه بعدی ولی تا اول بعدی رو می بینم می فهمم که ازش خوشم نمیاد و بازم داد و بیداد....(حالا بهت ثابت شد که همه رو حفظم!!)
و از اونجا که داد و بیداد بی فایده ست مامانم و تهدید می کنم که من می تونم به جرم کودک آزاری به انجمن دفاع از حقوق کودکان شکایت کنم کافیه با وکیلم (بابام) صحبت کنم...
مامان میره کنترل و برمیداره و داره می زنه بعدی..منم مراقبم که اشتباه نزنه....(توجه کنید که مامانِ من در هیچ صورتی از کار پرفیض عکاسی صرف نظر نمی کنه...و در هر حالتی دوربین و بی خیال نمیشه...)
خــــــــــــــــــــــــــوب حالا شد این یکی از برنامه های مورد علاقۀ منه:" اُسکار" (دیدی اسکارو؟ یه مارمولکه که همش زمین می خوره و منم با زمین خوردنش می خندم و میگم اُخ!!!تازه همیشه کامیون هم نشون میده که عشق منه!!)
خوب حالا برو خوش باش مامانی..پس دوباره به تریپ لم دادن برمی گردم..و چنان در تلویزیون فرو میرم که نور فلش دوربین که سهله، صدای انفجار بمب هم نمیتونه روی منو از تلویزیون برگردونه... اصلا خودت ببین....
همه چی آرومه... من چقدر خوشبختم....
البته من به لطفِ داشتنِ یک مامانِ سخت گیر، در طول روز فقط ساعت های مشخصی تلویزیون می بینم و مامان برای پیچوندن من، منو می بره تو اتاق و سریع برمیگرده و در نبود من تلویزیون و خاموش می کنه...منم وقتی برمیگردم دیگه یادم میره و میرم سر یه کارِ دیگه.... یا بهتره بگم یه خرابکاریِ دیگه...
فکرت و زیاد مشغول نکن...دستگاه ما از این دستگاه ها نیست که بشه تنظیمش کرد همه رو پشت سر هم پخش کنه پخش می کنه ولی در سایزِ کوچیک که من نمی پسندم...
از اینکه داشتی به کمک کردنِ به من فکر می کردی ممنونم.