کی اول بِره!!
یه کامیون بزرگ داریم، یه کامیون کوچیک و یه موتور...+ یه خرگوش کوچولو که بر کامیون کوچیکه سوار شده...
همگی به ترتیب به خط شدند و از انتهای پذیرایی تا ورودی آشپزخونه نوبتی اونا رو هُل دادم و با رعایت به خط بودن به اینجا رسیدند...( البته هرگز تصور نکنی از ابتدای پذیرایی که میگم منظورم 300 و خورده ای متره... نه جانم به زحمت 6 متر میشه...اونم با این مترهای چینیِ قلابی!!)
رسیدیم به ورودی آشپزخونه و از اونجا که جا تنگه و همه با هم و به خط نمی تونند از ورودی رد بشن، حسابی بلاتکلیفم...آخه موندم کی اول بره...خیلی هم برام مهمه که رژه با نظم و به خط انجام بشه!!
پس مجبورم بر حسب شایستگی ها و بدون اعمال سلیقۀ شخصی خودم یکی یکی کمکشون کنم تا بدون زحمت عبور کنند...
مطمئناً در اینجا کامیون بزرگه در اولویت قرار میگیره، بعد کامیون کوچیکه و بعد موتورم...اصلا فکر نکنی چون من علاقۀ خاصی به کامیون دارم، علایق شخصی خودم رو تو اولویت بندی اعمال کردم...نه، هرگز!!!
و ساعاتی بعد این منم که رژه ای دیگه از ماشین هام راه انداختم و دارم اولویت بندی میکنم...
خوب حالا که کامیون بزرگه نیست این کامیون کوچیکه که خیلی اونو دوست میدارم سرگروه میشه... و بقیه به فرمان این کامیون کوچولو با فرماندهی خرگوش کوچولوی ناز خودم...
یه وقت به ذهنت هم خطور نکنه که بازم اعمال سلیقه کردم نه همه چی بر حسب شایستگی ها...درست مثل همین جامعه ای که داریم توش زندگی می کنیم!!!یادت باشه...همه چیز بر اساس شایستگی ها....
بیا ادامۀ مطلب و ببین چطور اون هایی که کارآمد ترند سواری میدن به اونایی که ناکارآمدترند تا کارِ دنیا راه بیفته....
ساعت نه صبح، ورودی آشپزخونه
بالاخره تصمیم کبری رو می گیرم و اول کامیون بزرگه عبور می کنه...
در حین عبور کامیون کوچیکه از ورودی آشپزخونه، دست اندازی هست که خرگوش کوچولو رو زمین می زنه.. و من دارم ازش دلجویی می کنم و اونو دوباره جاسازی می کنم...آخه من خرگوش کوچولو رو خیلی دوست دارم و نمی تونم دلخوریش و ببینم....
وحالا نوبت به موتورم می رسه...
خوب حالا این دوتا کامیون و دوباره به خط جابجا می کنم....
این به خط بردن کامیونها بدجور ازم انرژی می گیره... حالا نوبت به موتورم میرسه...
حالا که هم خسته ام، هم رژه به هم خورده، و هم این موتور مادر مُرده رکاب خوبی داره مجـــــــــــــبورم بر موتورم سوار شم و بتازم...
خودت دیدی که کدوم یکی کارایی بیشتری داشت و بهتر عمل کرد... پس اوجِ عدالت و توی اولویت بندی من دیدی!!!
همیشه اونایی که شایسته ترند و بهتر کار می کنند و به درد می خورند فقط سواری می دن به اونایی که بر حسب علایق شخصی خودشون کارهای مهم و به کسانی میدن که ناکارآمدند....
دیگه چیزی نمیگم خودت قضاوت کن!!
ساعت 11، خونمون
دوباره یه سری دیگه از ماشین هامو ردیف کردم و دارم اولویت بندی می کنم....
بازم خرگوش کوچولو میره جلو...
و سایرین به دنبال او...
به کشیدگی لب هام نگاه کن.... دارم برای خرگوش کوچولوی محبوبم آواز "تُ تُ..." می خونم و خوشحالم..
اولویت ها برای من و شما ممکنه متفاوت باشه
شاید از نظر شما این ماشین گنده بک شاسی بلند در اولویت باشه... و برای من کامیون کوچولو...
در هر صورت من یک کودک هستم و برای اینجانب" ........ " در اولویته...
اصلا فکر نکنی منظورم از "......" برنامه های تلویزیون و اسباب بازی هام بود... نه رضایت پدر و مادرم اصلی ترین اولویت منه....(آره جون خودم...)