علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

I grate the carrot

1392/6/13 12:25
نویسنده : الهام
442 بازدید
اشتراک گذاری

ماکارونی را خیلی دوست می داریم...

هر از گاهی که معده مان هوس خوردن ماکارونی می کند، مادرِ بهتر از برگ درختمان!!! برایمان ماکارونی می پزد... و جهت خوش آیند مان هر از گاهی مواد تشکیل دهندۀ آن را تغییر می دهد...

مادرمان در آشپزی ضربتی عمل می کند... آخر هر کس نداند شما خوب می دانی که مادرمان اوقاتی را که باید صرف آشپزیِ با آرامش کند صرف پست گذاشتن در نی نی وبلاگ می کند....پس به ناچار باید در آشپزی ضربتی عمل کند...

به این صورت که هم زمان دو ظرف را روی اجاق می گذارد یک ظرف حاوی آب و ظرف دیگر حاوی روغن... گوشت چرخ کرده را هم جهت یخ زدایی در مایکروفر قرار می دهد...

تا روغن داغ شود پیاز را خلال می کند و در روغن می ریزد... سپس اقدام به نگینی کردن سیب زمینی می کند تا بعد از سرخ شدن پیاز و اضافه شدن آویشن و ادویه، به آن اضافه کند... تا سیب زمینی کمی سرخ شود گوشت هم یخ زدایی شده و به آن اضافه می شود....

بعد از خورد کردن چند حبه سیر و اضافه کردن به مواد، تازه مادرمان اقدام به رنده کردن یک عدد هویج جهت اضافه کردن به مواد ذکر شده می کند...رب هم اضافه می شود و مواد آماده است...

تا وقتی که این مواد آماده شود آب هم به جوش می آید و هم زمان ماکارونی در آن ریخته می شود و قابل مخلوط شدن با مایۀ ماکارونی است...

اما شب گذشته که مادرمان برای نهار فردای بابا و دایی محسن مان ماکارونی می پخت ضمن نگینی کردن سیب زمینی لحظه ای آن را به حال خود رها کرد تا مرحلۀ هم زدن مواد را انجام دهد ما هم از فرصت استفاده کرده و خودمان را به بالای میز رساندیم.... همه چی محیا بود تا ما هم هنری به خرج دهیم: یک عدد هویج، رنده، و سیب زمینی...

سیب زمینی های نگینی شده را به روی رنده منتقل می کردیم و در حالی که داشتیم اقدام به رنده کردن سیب زمینی های نگینی می کردیم مادرمان رسید و سیب زمینی ها را به یغما برد تا به مواد اضافه کند...

ما هم در یک لحظۀ حساس هویج را به همراه رنده برداشته و فرار را بر قرار ترجیح دادیم...

دقیقاً در این پوزیشن بودیم که توسط دوربین مادرمان شکار شدیم.... همان دوربین معروف را می گوییم...

و اینجاست که خنده کنان به ریش مادرمان زمزمه می کنیم: "مادر عزیز اگر فکر می کنی اینجا بایستی و به من زُل بزنی، می توانی من را از رو ببری سخت در اشتباهی؟! آخر ما بیدی نیستیم که به این بادها بلرزیم..."

و از آن جا که روی ما رفتنی نیست مادرمان با اعمال زور هویج و رنده را از ما پس می گیرد و در کمتر از چند ثانیه به صورت ضربتی آن را رنده می کند و ما هم ناله کنان شاهد خورد شدن و آب رفتنِ هویج محبوبمان هستیم...

دوست عزیز اگر منتظری که عکس ماکارونی آماده شده را ببینی، منتظر نباش آخر این جا که سایت آموزش آشپزی نیست!!! می شود یکی این را به مادرمان هم بگوید... آخر این جا وبلاگ یک کودک است نه مکانی برای آموزش پخت ماکارونی!!!

می دانیم دهانت آب اُفتاده و دلت خیلی ماکارونی می خواهد. پس سریع دست به کار شو تا عکس واقعیِ یک بشقاب از ماکارونی خوشمزه را مقابل خود ببینی...

نوش جان... به هنگام خوردن، یادی هم از ما بکن!!!

××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

بسیار دوست می داشتیم از تجارب شما دوست سرآشپز هم در پخت ماکارونی بهره مند می شدیم... ولی افسوس که نظرات وبلاگمان غیر فعال استافسوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)