علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

النظافةُ من الایمان...

1392/7/18 14:46
نویسنده : الهام
1,580 بازدید
اشتراک گذاری

ما و مادرمان نیمۀ دوم سال را خیلی دوست می داریم...

اگر تصور می کنی به دلیل بازگشایی مدارس و دانشگاه و مهد رفتن مان است که به نیمۀ دوم سال علاقه داریم،  باید بگوییم که سخت در اشتباهی جانم!

ما که دلایل خاص خودمان را داریم:

نیمۀ دوم هوا خنک است و برای ما که آخرِ گرمایی بودن هستیم بسی خوشایندلبخند

به علت این که ساعت شش بعد از ظهر دیگر خیلی شب است، خیابان گردی ممنوع بوده پس زمانی ست برای استراحت...

از همه مهم تر این که چون ساعات کار بابا و دایی محسن مان به طولِ روز بستگی دارد در نیمۀ دوم که روزها کوتاه تر است، ما اوقات بیشتری را در معیت ایشان می گذرانیم...

دلایل مادرمان نیز همین هاست + به علت طولانی بودن شب از وقت خود بیشتر استفاده می کنیم...

ما که با تغییر فصل هر شب نهایتاً ساعت ده و نیم و بعد از اتمام برنامۀ لالایی مخصوص کودکان از شبکۀ پویا به خواب می رویم و فردا روز اول صبح و رأس هفت که بابا و دایی محسن مان منزل را ترک می کنند بیدار می شویم...

صبح ها بسیار خوشرو هستیم و به زمین و زمان سلام و صبح بخیر می گوییم و در حالی که نیش مان تا بنا گوش باز است به مادرمان سلام می دهیم...

ولـــــــــــــــــی امان از دست این ملت که نمی گذارند ساعتی خوش باشی!!!

نمونه اش همین مادرمان تا می آیی کمرت را صاف کنی و قد بکشی بغلت می کند و می گوید:" بریم صورت پسرم و بشوریم..." و ما:"کلافه می شود دست از سر ما بردارید تا با خودمان اندکی و فقط اندکی خوش باشیم و لبخند ملیح بزنیم!"

ولی انگار چاره ای نیست... باید همان اول صبحی آب سرد به صورتمان بخورد و حالگیری کند...

بعد از شستن دست ها برای خوردن صبحانه آماده می شویم... در حال عبور از آشپزخانه به پذیرایی هستیم که ناگهان مشاهده می کنیم آقا خرگوش مان نیش خود را تا بناگوش باز نموده و دارند به ریش ما می خندند...

ما نیز وقتی ماجرا را مرور می کنیم می بینیم که ما نیز دقیقاً در همین پوزیشن بودیم که مادرمان موفق شدند با ریختن آب بر روی صورتمان نیش مان را ببندند... پس حالا وقت تلافی ست... ما هم باید به شیوۀ مادرمان حال این آقا خرگوشه را بگیریم...

پس اقدام به گرفتن یک لیوان آب از مادرمان می کنیم... مادرمان هم که طبق معمول آب را با طلا اشتباه می گیرند فقط جرعه ای آب ته لیوان می ریزند و به دستمان می دهند و بسی امید دارند که ما قصد داریم آب را نوش جان کنیم ولی بسی خیال واهیشیطان

سیزده مرحله شستشو و تلافی+ یک مرحله استفاده از تکنولوژی های جدید را به علت تعدد عکس ها به ادامۀ مطلب منتقل نموده ایم...

بیا و ببین....چشمک

1- دست خود را تا خرخره در لیوان آب فرو می بریم:

2- دست خیس خود را، جهت حالگیری از خرگوشی که قادر به بستن نیش خود و نخندیدن به دیگران نیست، از لیوان بیرون آورده و بر گونه های آقا خرگوشی فرود می آوریم:

3- از این که موفق به حالگیری از آقا خرگوشه شده ایم بسی شادمانیم و به آقا خرگوش بینوا دهن کجی می کنیم:

4- حالا که از بابت تمیز بودن آقا خرگوشه خیالمان راحت می شود و به عبارتی یک سوزن به ایشان زده ایم، یک جوالدوز هم به خودمان می زنیم و دست خیس مان را با شلوارمان خشک می کنیم:

5- جهت سنجش میزانِ رضایتمندیِ مادرمان از عملِ انجام شده نگاهمان را به ایشان می دهیم:

6- از آن جا که زیاد مادرمان را راضی نمی بینیم با تحویل دادنِ لبخندِ ملیح به ایشان، قصد عزیز کردن خود را داریم:

7- چون عمل تحویل دادنِ لبخند ملیح را ناموفق ارزیابی می نماییم اقدام به اعمال خبیثانه می نماییم، در این مورد انگشت به دهان گرفته و نهایتِ خشم خود را نشان می دهیم:

8- ناموفق بودن این واکنش حسابی ما را کلافه می کند و به فکر فرو می برد:

9- فکر مان به نتیجه می رسد و به مثالِ برقی سه فاز می پریم و خود را مجهز می کنیم به شمشیر جادویی:

10-با شمشیرمان اول از همه می رویم سراغ خرگوش بینوا و به حسابش رسیدگی می کنیم:

11- چند ضربه ای را نثارِ بوفۀ منزل می کنیم و با شنیدنِ سر و صدا خودمان نیز چشممان را می بندیم:

12- و ادامۀ سلسله فکرهای خبیث را پیاده می کنیم و به سمت کامیون مادرمرده به راه می افتیم:

13- و چند ضربۀ نهایی نیز نثار کامیون محبوبمان می شود تا پروندۀ بزن بزن مان بسته شود:

 حالا که می بینیم از بزن بزن چیزی عایدمان نمی شود شروع می کنیم به جارو کردن منزل آن هم با یک تکنولوژی مدرن:

مدتی است وقتی مادرمان جارو برقی را روشن نموده و اقدام به نظافت منزل می نمایند ما نیز با شمشیر و یا غلاف شمشیر و یا مگس کُش (هر یک از این سه که در دسترس باشند!!!) به شیوه ای مطابق شکل اقدام به جارو کردن منزل می نماییم...

ما که فکر می کنیم خانه مان با این تکنولوژِی بسی النظافةُ من الایمان شده است!!! جالب این جاست که با وسواس فراوان زیر لایه های فرش را نیز کاملاً تمیز می کنیمعینک

اگر به هیچ وجه من الوجوه قادر به نظافت منزل خود نیستید و آن گونه که می خواهید تمیز نمی شود، می توانید این شیوۀ مدرن را انتخاب کنید...

امتحان کن... حتما موفق می شوی... خنده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان محمدطاها
18 مهر 92 15:16
آخی دلم سوخت یادم باشه دیگه صبح آب یخ صورت پسملی نزنم
بوس برا عزیز خاله

آره خاله جون نزنید این آب یخ و به صورت ما بچه ها...
اصلا خوبه یه کسی بی هوا به صورت خودتون آب بزنه اونم آب یخ؟!

خاله هنگامه
18 مهر 92 22:37
آفرین به تو پسر خوشگلم که صبح ها اینقدر خوب بلند میشی و خیلی خوشرو هستی کاش همه ی بچه هایی که صبح بلند میشن تا به مدرسه و مهد برن از تو یاد بگیرن.

ممنونم خاله هنگامه عزیزم.
این نظر لطف شماست.
فقط یه مشکلی وجود داره اونم این که نمی تونم روزهای تعطیل و عادی رو تمایز بدم و هر روز صبح زود بیدارم
محمد
19 مهر 92 10:04
سلام دیشب جاتون خیلی خالی بود کاش بودید وبا مراسم ما یزدی ها اشنا میشدید اخه علیرضا جان باید اشنا بشه حتما لازمش میشه (عاروسی ما یزدی ها اقه خشه مگم حد ایرسکی باسی برم)

سلام
دوستان به جای ما عمو جون.
عجب!!
راستش وقتی یزدی ها صحبت می کنند ما متوجه منظورشون میشیم ولی وقتی می نویسید متوجه نمیشیم.الان نفهمیدن منظورتون چیه.پلیز ترنسلیت.
شایان
19 مهر 92 10:42
چرا نمی تونیم
خواستن توانستن هست
خوشحال میشیم بازم بیای

شکی نیست که شما میتونید...
حتما.
مامان آرمينا
19 مهر 92 12:22
فداي گل پسر كه اينقدر سحر خيزه و صبح راحت بيدار ميشه ولي روز تعطيل يعني همينجوري بيدار ميشه
اگه اينجوري باشه پس واي روزاي تعطيل خواب هم تعطيل

بله متاسفانه. نمونه اش همین امروز که تعطیل بوده.
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
19 مهر 92 18:04
ای وای انگار همه بچه ها وقتی بیدار میشن دوست ندارن صورت محترمشون شسته شه البته من با اب ولرم میشورم حتی تابستون اما بازم حالا تکلیف ما چیه بچه های محترم

اره واقعا.
میشه با دستمال مرطوب صورتمون و تمیز کنید
محمد
19 مهر 92 18:51
سلام . یعنی ما مخلصیم علیرضا خان

سلام.ممنون. این نهایت لطف شما رو میرسونه عموجون.
فرناز خاله اریساخانوم
19 مهر 92 20:59
روزت مبارک کوچولو

یک دنیا ممنونم خاله جونم
mamane m@ni
20 مهر 92 1:35
آخی قربونت برم که مثل مانی همش دلت آب می خواد ولی یه کم نصیبت میشه
مامانی منم مثل شما عاشق نیمه ی دوم سالم
خاله جون انگاری شمشیربازی خیلی دوست داری ها

مامانم بهم نمیده... فکر می کنه یه ذره آب طلاست!!
اندکی شمشیر بازی برای دفاع از خود ضروریه
(زهره)مامان فاطمه
20 مهر 92 10:03
وای عزیزم همه اینکارارو صبح زود انجام داده ماشااله به انرژی مادر و پسر .بازم خوبه علیرضا صورت مامانشو نخواست بشوره من که تا فاطمه رو میبرم پای روشویی اول میخواد صورت منو بشوره

عزیزم صبح زودِ ما ساعت 7 صبحه! با صبح خیلی زود قدیمی ها اشتباه نگیرید...
آخه زورش به مامانش نمی رسه

محبوبه مامان ترنم
20 مهر 92 14:55
سلام الهام جان.
دلم واستون تنگ شده بود. نه که با وسایل عهد تیر کمون سنگی می اومدم نت، عکسها باز نمی شد.
عزیز دلم این جیگر من الان سر صبحه و این جوری افتاده به جون همه چی؟؟؟؟؟
می گم چجوری هم وقت می کنی بری سر کار و هم دوربین به دست باشی اول صبحی؟؟؟؟
می رسی به کارت و مهد و ...!!!!!!!؟؟؟؟؟
ولی معلومه که علیرضا جون دل خوشی از این دست و صورت شستن اول صبح نداره که این جوری داره تلافی می کنه.
ببوسش عزیزمو از طرف من

سلام عزیزم.
ما خیلی بیشتر دلمون تنگ شده بود محبوبه جون.
اتفاقا دیروز اومدم وبتون و دیدم خبری نیست.
ایشالا اینترنت به زودی برقرار بشه و از عهد تیرکمون سنگی خارج شی
ما اینیم دیگه
اولشه محبوبه جون
شما هم کم کم عادت می کنی. در صمن من فقط سه روز هفته رو میرم سر کار اونم نصفه روز! ولی کارم خیلی سنگینه و نفس گیر
واقعاً دل خوشی نداره بیچاره ولی چیکار می تونه بکنه وقتی زور مادرش بیشتره!!
منتظر پست های جدیدتون هستیم...

sahar
20 مهر 92 19:14
سلام خیلی ممنون از جوابتون . بعد از اینکه برای شما کامنت گذاشتم جواب سوالمو پیدا کردم . در ضمن من همه ی پست های جدید رو هم خوندم مثل همیشه عالیییییی

خدا رو شکر که مشکل حل شد سحر عزیزم.
این نهایت لطفت و می رسونه رفیق...