علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

یلدای 92 (2)

1392/10/13 20:39
نویسنده : الهام
1,576 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به یاران و دوستانِ همیشگی و بامرام و بامعرفتِ خودمانقلب

ما به لطف خدا پس از یک سفرِ ده روزه، دیروز صبحِ زود عازمِ تهران شدیم و مسافرتِ پرماجرا و پیش بینی نشدۀ خود را به پایان رساندیم...

نکتۀ مهم در این جاست که از آن جا که جدایی از یک هم بازیِ پرحوصلۀ مهربان برایمان خیلی سخت بود، مادرجانمان (مادرِ مادرمانچشمک) را با خود همراه آورده ایم تا این روزها عزیزترین میمانِ روزگار، گرم کنندۀ محفلِ خانواده مان باشندهورا امروز نیز صبح زود در معیت ایشان برای زیارت حضرت معصومه عازمِ قم شدیم که به زودی از پستِ رفتن به قم و ماجراهایش رونمایی خواهیم کردلبخند

و حالا این شما و این سلسله خاطراتِ اینجانب در ولایتچشمک

و امــــــــــا خاطرات با یلدای 92 در ولایت شروع می شود که به طرزِ عجیبی ما را عافلگیر کرد، چون غروبِ همان روزی که به ولایت رسیدیم مستقیم به منزلِ خانوادۀ پدری رفتیم و متوجه شدیم که ایشان به مناسبت ورود ما مراسم یلدای خود را به تعویق انداخته اند تا همگی دورِ هم باشیم و بدین وسیله ما را بسیار شرمندۀ محبت خود نمودندتشویق

... و این گونه شد که با خانوادۀ عمه جان و عمو مسعودمان یلدا را دوباره جشن گرفتیم...هورا

یلدا بسیار یلدا می شود وقتی دو عدد پسر شکمو میهمانِ سفره باشند....

همراهِ ما باش در ادامۀ مطلب....

از آن جا که ما در میوه آرایی یدِ طولایی داریم و میوه آراییِ میهمانیِ شبِ یلدا در منزلمان حاصل تلاش بی وقفۀ خودمان بود در منزلِ آقا جانمان قبل از این که سفره آرایی مادربزرگ مان کامل شود ما نیز از هنرهای خود رونمایی کردیم و از آن جا که چیدمان میوه ها را مناسب ندیدیم شروع به چیدنِ میوه ها کردیم آن هم به شیوۀ خودمانشیطان

خاله فهیمه مان، خانم عمو مسعود و جاری جانِ مادرمان از آن جا که در جریانِ قرار گرفتنِ عکس های متوالیِ ما در وبلاگمان هستند جهت کمک به فرآیندِ سوژه سازی با سرعتی باورنکردنی به عکسبرداری از ما مشغول بودند که از همین تریبون نهایت قدردانی خود را از ایشان ابراز می داریم...

لازم به ذکر است که خاله فهیمه مان تنها کسی است که ما عنوانِ مقدسِ خاله را که حتی از خالۀ اصلی مان هم دریغ می کنیم به ایشان نسبت می دهیم آن هم با غلظت فراوان و با لحنی کاملاً عربی... و تمامِ تلاشِ مادرمان برای فهماندنِ این که این خاله قلابی است و ما باید به خالۀ اصلی مان بگوییم:"خاله" بی نتیجه مانده است و ما هم چنان به جاریِ مادرمان می گوییم :"خــــــــــــــــــــــاله"نیشخند

و این نیز ما و آقا رضا و مینا خانم پسر و دخترِ عمه جانمان که ما به محض رسیدن با ایشان به گردِ ستونِ منزل آقا جانمان دوی ماراتون به راه انداختیم البته ما و مینا جان می دویدیم و آقا رضا چهار دست و پا بینِ دست و پای ما گم شده بودقلب

و این جاست که فرقِ عمدۀ جنسِ دختر و پسر آشکار می شود... در همین حال که مینا جان به فکر ژست گیری در مقابلِ دوربین هستند ما و آقا رضا به سفره حمله ور می شویم و بدجوری دمار از روزگارِ خوراکی ها در می آوریمشیطان

و این ما هستیم که در یک اقدام زیرکانه تصمیم داریم سفره را از آنِ خود کنیمزبان

بعد از گرفتنِ انواع و اقسام عکس ها از جمعِ خانوادگی مان مشغولِ خوردن شدیم و جای شما خالی ما دانه های انار را با چنگال می خوردیم و سوژۀ خاص و عام شدیم این در حالی بود که آقا رضا دستِ ما را از پشت بسته بود و تا عمه جانمان اندکی غفلت می ورزید ایشان به سفره حمله ور می شد و با به غنیمت گرفتنِ یک عدد خیار از ته آن شروع به خوردن می کرد بدون توجه به این که ته خیار تلخ استخنده

آخر می دانی وقتی کسی تا به حال شیرینی چیزی را تجربه نکرده باشد تصورش این است که لابد ماهیت آن چیز تلخ است و آن را همان گونه که هست می پذیرد و از داشتنش شکر گزار است... وای بر روزی که اولین چیزی که انسان تجربه می کند شیرین باشد و به دنبالِ آن بخواهد روزگارِ تلخی را تجربه کنداوه

روزگارت شیرینقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان بردیا
13 دی 92 21:31
روزگارت شیرین عزیزم
الهام
پاسخ
ممنونم خاله جون مهربون
hesam &sahand
14 دی 92 0:41
سلام عزیزم همیشه به شادی علیرضاجون خیلی ناناز شدی خاله 1دنیا بووووووس
الهام
پاسخ
ممنون خاله جونم یک دنیا بوس برای شما و حسام و سهند عزیزم
فهیمه
14 دی 92 7:09
امان از دست این گل پسرها الهام جون همیشه به شادی و گردش عزیزم
الهام
پاسخ
مرسی فهیمه جون
خاله هنگامه
14 دی 92 12:33
پسر گلم زیارتتون قبول.جاتون خیلی خالی بود.ایشالله که همیشه در گشت و گذار و شادی و مهمونی باشی.
الهام
پاسخ
ممنون خاله جون. جای شما خیلی خالی ایشالا شما و بچه ها هم همیشه شاد باشید
خاله فاطی
14 دی 92 16:15
سلام عزیرم رسیدن بخیر چشممان ب وبلاگ خشک شد که دلمان برایتان تنگ شده است
الهام
پاسخ
سلام فاطی جون ممنون عزیزم. ببخشید که منتظر موندید. ما به داشتن دوستِ خوبی مثل شما افتخار می کنیم ما خیــــــــــــلی بیشتر
مامان کیامهر
14 دی 92 18:09
سلام سلام رسیدن بخیر . خوش گذشت، نی نی وبلاگ رونق نداشت شما نبودین
الهام
پاسخ
سلام عزیزم ممنون جای شما خالی این نظر لطف شماست عزیزم
مامان پارسا
15 دی 92 9:35
عزيزم هزار ماشالله آقايي شده
الهام
پاسخ
ممنونم خاله جونم
پرهام ومامانش
16 دی 92 10:21
الهام
پاسخ
زهره (مامان فاطمه)
18 دی 92 10:30
زیارت قبول الهام نازنین و علیرضای گلم دارم میرم از این جلسه های آبکی سرم شلوغه امدم میام پیشت عزیزم
الهام
پاسخ
ممنونم زهره جونم به سلامتی عزیزم.
mamane mani
18 دی 92 16:23
یلداتونم مبارک با کلی تاخیر میوه آراییت بیسته بیسته
الهام
پاسخ
مرسیخودم هم همین فکر و می کنم ولی مامانم این نظر و نداره
(زهره)مامان فاطمه
21 دی 92 11:08
بابا از دست این نینی وبلاگ نظر قبلی من بودم که یلدا نگرفته بودیم
الهام
پاسخ
متوجه شدم عزیزم. باید "مشخصات شما حفظ شود" و تیک بزنی
زهره (مامان فاطمه)
21 دی 92 17:01
یلدات دوباره مبارک آیا این انصاف است بعضی ها دوتا دوتا یلدا بگیرن بعضی هاهم مثل ما بنا به دلایلی اصلا یلدا نگیرن منظورم شما نیستی ها
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم یلدای شما هم مبارککاملاً مشخص بود که اصلا منظورت ما نبود ایشالا همیشه تنتون سالم باشه و دلتون شاد