یلدا 92 (1)
یلدای 92 در جوار دوستان برای ما بسیار خاطره انگیز شد...
علی رغم این که خاله مهدیه سعی داشتند بدونِ رفتن به منزل و مستقیم از محل کارشان راهیِ منزل ما شوند ولی به خاطر ترافیکِ یلدایی حدود ساعت 8:30 رسیدند و برای اولین بار در تاریخ به علت تأخیر میهمانان مادرمان موفق شدند تقریباً تمامِ کارهایشان را انجام دهند. آخر می دانی مادرمان کلاً در خانه داری و مهمان داری آخرِ اعتمادِ به نَفَس و آرامش هستند و دقیقاً در دقیقۀ 90 امورِ خانه داری ایشان رو به راه می شود
و اگر تصور می کنی یلدای مادرمان فقط و فقط با تلاش خودشان رو به راه شد سخت در اشتباهی! آخر این ما بودیم که در چیدمان میوه ها کمکِ عظیمی به ایشان کردیم و این نیز سند کمک کردنِ ماست به مادرمان:
از آن جا که یلدا برای مادرمان فقط در پهن کردنِ یک عدد سفره خلاصه می شوداین پست شاملِ مَ مَ مَ مَ مَ هایی ست که ممکن است دیدنش برایت خیلی جذاب نباشد آخر می دانی جذابیت فقط در گزارشِ شیرین کاری ها و ساخت و سازهای اینجانب می باشد و یا در راپورتِ دعواهای اینجانب و آویناجانمان (و شاید هم برعکس دیدنِ این پست برایت جذابیتی مضاعف را دارا باشد)
برای مشاهدۀ مخلفات مامان پز بیا به ادامۀ مطلب...
تعدادی کوکی که دستورِ پختِ آن را می توانی در وبلاگ مامانِ منتظر ببینی و این روزها مادرمان از این کوکی ها بسیار می پزد تا کِیفِ ما را در مهد و در منزل کوک کند
آجیلِ شب یلدا:
سالاد شب یلدا تزیین شده با لبو:
سُس مایونز لبویی:
و حالا اصلِ جنس لبوی خوشمزه که ما بسیار به خوردنش علاقه نشان دادیم:
آش سیرابیِ خوشمزهتزیین شده با نعناع داغ و پیاز داغ.
مادرمان به علت علاقۀ شدید به آشِ سیرابی، تمامِ حجمِ شکم اینجانب و خودشان را با همین آشِ سیرابی پُر نمودندآش سیرابی از آن دسته غذاهایی است که بی برو برگرد هفته ای یک بار در برنامۀ غذایی ما قرار دارد
به استثناء اینجانب، سایرِ اهالیِ منزلِ ما اصلاً به خوردنِ شیرینی و مخصوصاً غذاهای شیرین علاقه ای از خود نشان نمی دهند و به همین دلیل مادرمان تا به حال شیرین پلو نپخته اند...
قرار بود مادرمان برای اولین بار شیرین پلو بپزند و از آن جا که اعتمادِ به نَفَسِ در وجودِ مادرمان بیداد می کند همین اولین بار اَددددددد منطبق شد بر شب یلدا که میهمان نیز داشتیم...
به همین دلیل دستورِ پخت شیرین پلو را از اینترنت گرفتند و چون به دستورهای خاله سولماز اعتمادِ وافری دارند از ایشان نیز خواستند دستورِ پختِ آن را نیز به ایشان بیاموزند..
ولی از آن جا که بعد از مرورِ مواد اولیه، بابایمان به شدت انصرافِ خود را از خوردنِ غذای به این شیرینی اعلام کردند، مادرمان مجبور شدند به جای شیرین پلو، قیمه نثارِ قزوینی بپزند آن هم برای اولین بار و این شد نتیجۀ آشپزیِ مادرمان که همه خیلی خوشمان آمد و به دستورِ بابایمان از این پس این غذا نیز به برنامۀ غذایی هفتگی ما اضافه شد:(البته مواد خورشت لا به لای برنج است و شما نمی بینی)
و این نیز پیراشکی قارچ و گوشت و خامه که صرف نظر از قیافه اش که زیاد جذاب نیست مزۀ خوبی داشت و جای شما خالی خیلی به دلمان نشست
و اما ژلۀ شب یلدا که بهترین غذا برای ما بود و در تمام مدتی که مادرمان در حالِ آماده کردن ژله ها بودند و بابایمان قصد برگرداندنِ ژله ها در ظرف را داشتند این ما بودیم :. آخر ما ژله می خواستیم و به ما نمی دادند و گفتند ژله ها برای میهمان هاست البته ما با تلاش و داد و بیدادی که از خود نشان دادیم توانستیم دو عدد ژله را قبل از موعد مقرر نوش جان کنیم و این باقی ماندۀ ژله ها که از دستبُردمان در امان ماند:
به علت غُر زدن های بابایمان مبنی بر این که چرا مادرمان از ساخته های دستِ خود عکسبرداری می کند، مراسم انار خوران و هندوانه خوری خالی از عکسبرداری سپری شد... و شب یلدا آبیاری کُنان گذشت آخر ما خیلی هندوانه دوست می داریم
و این هم نقاشی یلدایی علیرضا خان نوری:
این یلدای 92 اولِ ما بود، آخر می دانی بعد از ورود به ولایت حسابی غافلگیر شدیم... آخر خانوادۀ پدری به ما بسیار لطف کردند و مراسمِ یلدای خود را موکول کردند به زمانی که ما از تهران برسیم
در پست بعدی گزارشی از مراسم یلدای 2 نیز روی نت خواهد رفت
از مراسم یلدای 91 عکس نداریم حتی پست هم نداریم ولی گزارش مختصری از یلدای 91 را می توانی در وبلاگِ میهمانِ سالی قبلمان، آوینا جان ببینی برای دیدنش اینجا کلیک کن...
×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××
گزارش نوشت: به لطف خدا دیروز موفق شدیم به مشهد برویم و بعد از دید و بازدید با خاله جان و امیر علی جان و مصطفی خان عازم حرم شویم... بسیار به یادِ شما دوستان عزیزمان بودیم و اگر خدا قبول کند برای همگی دعا کردیم...