باغ پرندگان تهران
جمعه را در معیت آوینا جانمان در باغ پرندگان تهران گذراندیم...
بعد از تماس مادرمان با خاله مهدیۀ مهربان جهت قرار گذاشتن و رفتن به لتیان، عمویمان پیشنهاد دادند این بار یک مکان جدید را تجربه کنیم و در نتیجه تصمیم بر این شد که به باغ پرندگان تهران برویم...
از آن جا که مسافت ما تا باغ پرندگان کم تر از آوینا جانمان بود ما زودتر به محل رسیده و مشغول بازدید شدیم....
جالب این جاست که به قفس هر پرنده ای که می رسیدیم در مقابلش می نشستیم و با روی باز سلام می کردیم گویا رفیق فابریک خود را دیده ایم
تعدُّد عکس ها ادامۀ ماجرا را می بَرَد به ادامۀ مطلب تمام نیرویت را ذخیره کن برای دیدنِ عکس ها چون تعدادشان بسیار فراوان است
با مشاهدۀ مجسمه های زیبای ساخته شده از پرندگان تصمیم داشتیم میله ها را پشت سر گذاشته و خود را به پرندگان برسانیم... یک همچین پسر پرنده دوستی هستیم ما و در ادامۀ گشت و گذار به جناب کبک عرض ادب نمودیم
و مناظر زیبای اردیبهشتی...
و امان از کودکـــــــــــــــی! به محض این که مقدار خیلی کمی آب در شکاف لابه لای سنگ ها دیدیم به سرعتِ برق یک عدد ریگ بر داشته و در آن انداخته و کلی هم شادیم
و آدم ضایع کنی خبره تر از خودمان سراغ نداریم! زیرا هر زمان دایی محسن مان در معیت ما ژست می گیرند ما در لحظۀ پایانی در پوزیشن پشت به تصویر قرار می گیریم و با یک حرکت غیر منتظره فاتحۀ عکس را می خوانیم ببیــــــــــن
و اما پیش به سوی وسایل بازی و دایی محسن مان اولین تجربه کنندۀ اسباب بازی ها
ویک تاب سه نفره با نی نی های باحال و در سمت چپ ما در حال حرکت بر روی حلقه ای که دایی محسن مان آن را می چرخاند ولی شما تصورکن که حلقه در اثر راه رفتن ما می چرخد و البته تصور کن که بابایمان نیز دست ما را نگرفته است
و آااااااااااااااااای سر می خوریم و خندانیم و ما را با بابای از نفس افتاده ای که در نقش جلو بَرَنده عمل می کند کاری نیست
امان از روزی که دو نفر انسان بی رحم کودکی را بیازارند گویا می خواهند تلافی تمام مردم آزاری هایی که در تمام زندگی بر سرشان آورده ایم را یک جا در بیاورندابتدا با کَلَک ما را تحریک می نمایند که اصرار کنیم به رفتن داخل این کاسه () و سپس آن را به شدت و با تمام قدرت بازوان خود می چرخانند طوری که تمام ستارگان کهکشان راه شیری را بر بالای سرِ خود حاضر دیدیم باور کن کجاست مدافع حقوق کودکان حتی مادرمان نیز بیرحمانه پوزیشن عکاسی اتخاذ نموده است و بی خیالِ طفلش شده است
و این جاست که ما اصرار داریم این وسیله را تجربه کنیم (نام وسیله و روش استفاده اش را نمی دانیم) و این بابایمان است که ما را بین زمین و آسمان به امان خدا رها می کند و در نهایت سه ناقلا در حال خروج از بخش بازی باغ پرندگان و خدایش بیامرزد آن که این مجموعۀ بازی را در باغ پرندگان بر پا کرد و الّا دیدنِ ممتد پرندگان فوق العاده خسته کننده بود
و این گل ها تقدیم به شما صرفاً جهت رفع خستگی ات
و ما سه نفر و لطافت اردیبهشتی
و باز هم تقدیم به تو رفیق شفیق مان
و چمع پدر و پسری...و البته باز همه یک سه نفره که به علت کم طاقتی این جانب پرسپکتیوی از پشت ها به ثبت رسید
و گل های زیبا و شاداب بهاری
و ما هم چنان در حال کاهش ارتفاع... و در ادامه فقط مناظری زیبا...
و اولین دیدار ما با آوینا جانمان در حالی که ایشان در حال دادنِ نان به قوهای زیبا بودند
و ما و آوینا جانمان در حال ارائۀ خودسری هایمان و سه ناقلا به دنبالِ ما دو نفر و البته با خونسردی محض و دلی بزرگ انگار نه انگار که ممکن است ما در یک حرکت کودکانه جلوی پایمان را ندیده و کله پا شویم
و ما و آویناجان در حال نگاه کردن به شتر مرغ بزرگ و در حیرت از آن همه بزرگی اش
و سه کودک بزرگ + یک کودک کوچک غرق در پرندگان و ارضای حس کنجکاوی خود و یک عکاس با شیطنت فراوان در حال شکار لحظه و سوژه سازی
در این قسمت از بازدید عموی مهربانمان که هم اکنون تصور می کنیم بسی بیش تر از قبل ایشان را دوست داریم برایمان بستنی خریدند و فراوانی دوست داشتن عمویمان نیز از همین بابت است
و عکس راست منظره ای است که بر آن مُشرف بودیم و زیبارویی که در سمت چپ مشاهده می کنی در همان حال که ما مشغول خوردن بستنی بودیم به جمع مان نزدیک شد و به دنبالش یک لشکر آدمیزاد روانۀ محل استقرار ما شدند و با حضور بی موقع خود بستنی را بسی بر ما کوفت نمودند
ژست ما را در عکس پایین داشته باش
و از آن جا که حدود ساعت دو بود و بازدید ما حدود چهار به طول انجامید ما حسابی تشنه بودیم و نمی توانستیم حتی برای لحظه ای کوتاه از بطری آب معدنی دور شویم و در سمت چب در حال ماسه اندازی در آب هستیم آخر این کار را یک تکلیف الهی می دانیم و اگر این کار را انجام ندهیم عذاب وجدان می گیریم
واینک پایان بازدید و ما و آوینا جانمان در حال انتظار برای رسیدن وَن های مخصوصی که ما را به پارکینگ باغ پرندگان برد و این گل های زیبا تقدیم به شما که تا پایان خط با ما بودی و صبوری نمودی
پس از بازدید از باغ پرندگان عازم سرخه حصار شدیم و در معیت آویناجانمان نهار صرف نمودیم وجایت بسی خالی رفیق
به دلیل طولانی شدن این پست طاقت فرسا ماجراهای ما در سرخه حصار در پست بعدی به ثبت می رسد با ما همراه باش