علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

باغ پرندگان تهران

1393/2/31 22:09
نویسنده : الهام
696 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه را در معیت آوینا جانمان در باغ پرندگان تهران گذراندیم...

بعد از تماس مادرمان با خاله مهدیۀ مهربان جهت قرار گذاشتن و رفتن به لتیان، عمویمان پیشنهاد دادند این بار یک مکان جدید را تجربه کنیم و در نتیجه تصمیم بر این شد که به باغ پرندگان تهران برویم...

از آن جا که مسافت ما تا باغ پرندگان کم تر از آوینا جانمان بود ما زودتر به محل رسیده و مشغول بازدید شدیم....

جالب این جاست که به قفس هر پرنده ای که می رسیدیم در مقابلش می نشستیم و با روی باز سلام می کردیم گویا رفیق فابریک خود را دیده ایمخندونک

تعدُّد عکس ها ادامۀ ماجرا را می بَرَد به ادامۀ مطلبخندونک تمام نیرویت را ذخیره کن برای دیدنِ عکس ها چون تعدادشان بسیار فراوان استچشمک

با مشاهدۀ مجسمه های زیبای ساخته شده از پرندگان تصمیم داشتیم میله ها را پشت سر گذاشته  و خود را به پرندگان برسانیم... یک همچین پسر پرنده دوستی هستیم ماراضی و در ادامۀ گشت و گذار به جناب کبک عرض ادب نمودیمآرام

و مناظر زیبای اردیبهشتی...محبت

و امان از کودکـــــــــــــــی! به محض این که مقدار خیلی کمی آب در شکاف لابه لای سنگ ها دیدیم به سرعتِ برق یک عدد ریگ بر داشته و در آن انداخته و کلی هم شادیمفرشته

و آدم ضایع کنی خبره تر از خودمان سراغ نداریم! زیرا هر زمان دایی محسن مان در معیت ما ژست می گیرند ما در لحظۀ پایانی در پوزیشن پشت به تصویر قرار می گیریم و با یک حرکت غیر منتظره فاتحۀ عکس را می خوانیمشیطان ببیــــــــــنخنده

و اما پیش به سوی وسایل بازیعینک و دایی محسن مان اولین تجربه کنندۀ اسباب بازی هاخندونک

ویک تاب سه نفره با نی نی های باحالجشن و در سمت چپ ما در حال حرکت بر روی حلقه ای که دایی محسن مان آن را می چرخاندچشمک ولی شما تصورکن که حلقه در اثر راه رفتن ما می چرخد و البته تصور کن که بابایمان نیز دست ما را نگرفته استخندونک

و آااااااااااااااااای سر می خوریم و خندانیم و ما را با بابای از نفس افتاده ای که در نقش جلو بَرَنده عمل می کند کاری نیستخجالت

امان از روزی که دو نفر انسان بی رحم کودکی را بیازارند گویا می خواهند تلافی تمام مردم آزاری هایی که در تمام زندگی بر سرشان آورده ایم را یک جا در بیاورندعصبانیابتدا با کَلَک ما را تحریک می نمایند که اصرار کنیم به رفتن داخل این کاسه (خندونک) و سپس آن را به شدت و با تمام قدرت بازوان خود می چرخانند طوری که تمام ستارگان کهکشان راه شیری را بر بالای سرِ خود حاضر دیدیمگیج باور کنزیبا کجاست مدافع حقوق کودکانسوال حتی مادرمان نیز بیرحمانه پوزیشن عکاسی اتخاذ نموده است و بی خیالِ طفلش شده استغمگین

و این جاست که ما اصرار داریم این وسیله را تجربه کنیم (نام وسیله و روش استفاده اش را نمی دانیمخندونک) و این بابایمان است که ما را بین زمین و آسمان به امان خدا رها می کندخسته و در نهایت سه ناقلا در حال خروج از بخش بازی باغ پرندگانآرام و خدایش بیامرزد آن که این مجموعۀ بازی را در باغ پرندگان بر پا کردمحبت و الّا دیدنِ ممتد پرندگان فوق العاده خسته کننده بودخندونک

و این گل ها تقدیم به شما صرفاً جهت رفع خستگی اتمحبت

و ما سه نفر و لطافت اردیبهشتیمحبت

و باز هم تقدیم به تو رفیق شفیق مان

و چمع پدر و پسری...و البته باز همه یک سه نفره که به علت کم طاقتی این جانب  پرسپکتیوی از پشت ها به ثبت رسیدخنده

و گل های زیبا و شاداب بهاری

و ما هم چنان در حال کاهش ارتفاع... و در ادامه فقط مناظری زیبا...

و اولین دیدار ما با آوینا جانمان در حالی که ایشان در حال دادنِ نان به قوهای زیبا بودندقوی

و ما و آوینا جانمان در حال ارائۀ خودسری هایمان و سه ناقلا به دنبالِ ما دو نفر و البته با خونسردی محض و دلی بزرگزبان انگار نه انگار که ممکن است ما در یک حرکت کودکانه جلوی پایمان را ندیده و کله پا شویمخندونک

و ما و آویناجان در حال نگاه کردن به شتر مرغ بزرگ و در حیرت از آن همه بزرگی اشچشمک

و سه کودک بزرگ + یک کودک کوچک غرق در پرندگان و ارضای حس کنجکاوی خود و یک عکاس با شیطنت فراوان در حال شکار لحظه و سوژه سازیخنده

در این قسمت از بازدید عموی مهربانمان که هم اکنون تصور می کنیم بسی بیش تر از قبل ایشان را دوست داریم برایمان بستنی خریدند و فراوانی دوست داشتن عمویمان نیز از همین بابت استچشمک

و عکس راست منظره ای است که بر آن مُشرف بودیم و زیبارویی که در سمت چپ مشاهده می کنی در همان حال که ما مشغول خوردن بستنی بودیم به جمع مان نزدیک شد و به دنبالش یک لشکر آدمیزاد روانۀ محل استقرار ما شدند و با حضور بی موقع خود بستنی را بسی بر ما کوفت نمودندخندونک

ژست ما را در عکس پایین داشته باشراضی

و از آن جا که حدود ساعت دو بود و بازدید ما حدود چهار به طول انجامید ما حسابی تشنه بودیم و نمی توانستیم حتی برای لحظه ای کوتاه از بطری آب معدنی دور شویمدرسخوان  و در سمت چب در حال ماسه اندازی در آب هستیم آخر این کار را یک تکلیف الهی می دانیم و اگر این کار را انجام ندهیم عذاب وجدان می گیریمخندونک

واینک پایان بازدید و ما و آوینا جانمان در حال انتظار برای رسیدن وَن های مخصوصی که ما را به پارکینگ باغ پرندگان بردآرام و این گل های زیبا تقدیم به شما که تا پایان خط با ما بودی و صبوری نمودیمحبت

پس از بازدید از باغ پرندگان عازم سرخه حصار شدیم و در معیت آویناجانمان نهار صرف نمودیم وجایت بسی خالی رفیقخوشمزه

به دلیل طولانی شدن این پست طاقت فرسا ماجراهای ما در سرخه حصار در پست بعدی به ثبت می رسدآرام با ما همراه باشمحبت

پسندها (10)

نظرات (8)

مامان فریده
1 خرداد 93 0:33
به به چه عکسهایی معلومه به علیرضا جون خیلی خوش گذشته ها
الهام
پاسخ
ممنونم فریده جان جای شما خیلی سبز بود
مامان بردیا
1 خرداد 93 11:00
فدددددددددددددددددددای تو
الهام
پاسخ
ممنونم خاله جون
مامان فهیمه
1 خرداد 93 12:05
الهام جون ممنون منظره ها بسیار زیبا بود. لذت بردم. آقا علیرضا خسته نباشی عزیزم
الهام
پاسخ
خواهش می کنم عزیزم شما لطف دارید
صدف
2 خرداد 93 12:04
عجب عکسایی .. من تا حالا باغ پرندگان تهران نرفتم . فقط چندین سال پیش باغ پرندگان اصفهان رفتم . ولی بسی از دیدن عکسهای شما لذت بردم
الهام
پاسخ
فدای محبتت صدف جون ایشالا بعد از امتحانات حتما با باغ پرندگان سر بزنید بیش تر از پرنده هاش طبیعتشه که زیباست
خاله منیره
2 خرداد 93 19:30
چه جای قشنگی الهام جون،فقط کاش ادرسشم بذاری برامون تا ما هم بریم فیض ببریمعکساتم عالی بودن مخصوصا اون قسمتای علیرضا عکس خراب کن
الهام
پاسخ
اردیبهشتش از همیشه زیبا تره پیشنهادم اینه که حتما دیدن کنید آدرس: بزرگراه شهيد بابايي شرق بعد از خروجي هنگام،لاين كندرو شهرك اميد،خيابان كوهستان،باغ پرندگان تهران- 77075215 - 77075210 ساعات کار: 9 صبح تا شش بعد از ظهر برای خودم هم خیلی جالب بود
مامانی فاطمه
3 خرداد 93 15:42
پسرمونو اذیت نکنید دیگه خدامیدونه چه حال شده وقتی تابش دادن خیلی مناظرزیبایی هستن بابت گلها هم ممنونم رفیق دوست داشتنی
الهام
پاسخ
یه چیزی تو این مایه ها شده بودم خاله جون قابل شما رو نداره عزیزم
مامان شایلین
3 خرداد 93 20:30
وای الهام جون چه مناظر خوشگلی عکسها که خیلی خوب بودن حالا ببین از نزدیک چی بوده.فکر کنم بیشتر از همه به علیرضاجون خوش گذشته .مثل همیشه این پستت هم عالی بود عزیزم
الهام
پاسخ
بله واقعا زیبا بود جاتون سبز به نظر من اردیبهشت همه جا بهشته لطف داری عزیزم
مامانی فاطمه
20 مرداد 93 18:22
الهی بمیرم الهام جون صدای شعرخوندن آوینا داره دیونم میکنه تو چی میکشی خواهر