علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

فکاهی سه: چهارپا!

1393/3/24 11:23
نویسنده : الهام
473 بازدید
اشتراک گذاری

داستان از زمانی آغاز شد که مادرمان در مسیرِ بازگشت از مهد برایمان نان خامه ای خریدند و در مقابلِ چشمانِ دقیق و ریز بینِ اینجانب آن را داخل یخچال جاسازی نمودند و ما برای دسترسی به نان خامه ای های مورد علاقه مان، چاره ای ندیدیم جز این که خلاقیت هایمان را بروز دهیمعینک

در همین راستا و چنان چه در پست های قبل دیده ای از سبد پیک نیک به عنوان ابزاری برای دسترسی به نانِ خامه ای موجود در یخچال  استفاده نمودیم! آخر ما عاشق نانِ خامه ای هستیم و آن را به فراموشی نتوانیم سپُردخوشمزه

...و این گونه شد که بر این ابزار کاربردی نامِ مقدس "چهارپا" نهادیم!فرشته

  چهارپایه از همان کلماتِ کلیدی ست که نقش عمده ای در رسیدنِ ما به آرزوهایمان دارد و البته قادریم به درستی آن را ادا می کنیم، فقط جهت اعمالِ زیبایی های کودکانه در آن، دُمش را اندکی کوتاه نموده ایم :"چهارپا"چشمک

چهارپایه های مورد علاقۀ ما در منزل به سه قسم تقسیم می شود:

اولین موردِ استفادۀ ما از چهارپا زمانی است که از مهد به منزل می رسیم و با مادری مواجه می شویم که قصدِ شستنِ ظرف ها+ تهیۀ سالاد+ مرتب نمودنِ آشپزخانه+ آماده کردنِ نهار را دارند آن هم به صورت کاملاً همزمان! خسته

بد نیست بدانی مادرمان درست مانندِ همۀ شما مادرانِ نی نی دار، در انجامِ اموراتِ منزل از اصلِ هم زمانی بهرۀ فراوانی می برند... به عنوان مثال صبح ها در حالی که در آشپزخانه مشغولِ دَم کردنِ چای و در تکاپوی تهیۀ صبحانه هستند هم زمان عکس های لازم برای آپلود کردن در وبلاگ مان را ویرایش نموده و هم زمان آن ها را آپلود نیز می نمایند تا در فرصتِ بعدی متنِ مورد نظر را به آن اضافه نموده و سرعتِ عملِ خود را در امرِ مُهُمِ پست گذاری (زبان) تسریع بخشندخندونک

سپس در کنارِ ما صبحانه میل می نمایند چون ما به جز در معیتِ مادرمان صبحانه از گلویمان پایین نمی رودزبان باور کنچشمکبه جانِ مادرمانزبان... و اموراتِ مربوط به ما از همان اموراتی است که تحتِ هیچ شرایطی از اصلِ هم زمانی تبعیت نمی کندچشمک چون ما بر خلافِ سایرِ امورات، موجودی زنده هستیم و به توجه اطرافیان و مخصوصاً مادرمان نیاز مُبرَم داریمفرشته

پس از خوردنِ صبحانه و بردنِ ما به مهد، مادرمان مقدمات نهار را آماده نموده و به صورت همزمان ورزش نیز می کنند و سپس مشغولِ کارهای خود مانند انجام پروژه ها و نوشتن می شوند...زیرا انجامِ هیچ یک از این کارها در معیتِ اینجانب امکان پذیر نیست و ما فقط توجه می خواهیمشیطان

سپس با بازگشت مان از مهد ما مادری را می یابیم دستکش بر دست و پیش بند بسته+ یک عدد سینک پر از ظرف+ چند قابلمۀ روی گاز... که مادرمان با سرعتی باور نکردنی دستی بر ظرف های نشسته می برند و به قابلمه های روی گاز سر می زنند و کاهو می شویند و از همه مهم تر با استفاده از فک کاربردی خود، برای اینجانب قصۀ غذاها را تعریف می کنندخسته و پُر واضح است که ما فقط ماراتونِ مادرمان را می بینیم و به علت کمبودِ ارتفاع از دسترسی به بالای گاز و کابینت ها عاجزیم و این حس کنجکاوی مان است که بسی ما را تحریک می نماید که به سراغِ "چهارپا" رفته آن را به کمک بطلبیمزیبا

تا چشمِ مادرمان را دور می بینیم این چهارپا را از حمام به محل اِعمالِ کنجکاوی مان می آوریم و یک عدد استخر آب می یابیم و کف گیر بر دست آاااااای بر آن می کوبیم و آواز می خوانیم و میزانِ پرشِ ارتفاع قطراتِ آب را اندازه گیری می نماییمخندونک و برای مادرمان کاری دیگر درست می کنیم! حالا ایشان مجبورند (مجبــــــــــــــور!چشمک) که با وجودِ این همه مشغله ای که در آشپزخانه دارند دوربین خود را نیز در محل حاضر نموده و از آب بازی مان عکس تهیه نمایندگیج

بارها و بارها کف گیر را با تمام توان بر آب داخل تابه فرود آورده و  از شنیدنِ صدای شالاپ شلوپ ایجاد شده  در دلمان قند آب می کنیم گویا هم اکنون آپُلو هوا نموده ایم!راضی

از آن جا که مادرمان لذتِ ما را در امرِ پراکندنِ آب در فضای اطراف مشاهده می نمایند به ما اجازه می دهند هم چنان به این کار ادامه دهیم زیرا از دیدگاهِ مادرمان لذت بردنِ ما از آب بازی بسی به تحملِ زحمتِ شستنِ لباس هایمان می ارزَددرسخوان جدای این که در انجام این کار صدمه ای بر ما وارد نمی شود (لازم به توضیح است که چون ما به محضِ ورود به منزل تقاضای نوشیدنی نموده و مشغول امر آبمیوه خوری شده ایم تعویض لباسمان به صورتی نیمه کاره انجام شده استخجالت)

آن که در سمتِ راست هر دو تصویرِ بالا مشاهده می نمایی چهارپای دوم ماست که برایمان بسیار کاربردی می نماید...زمانی که رفتن به حمام و آوردنِ چهارپا از حمام بر ما بسی سخت جلوه نماید ما سریعاً از این چهارپا کمک گرفته و با آن به ارتفاع مورد نظر برای تسلط بر داخلِ کوچه دست می یابیم و نوای "باباجون...باباجون..." سر می دهیم و هیچ کس نمی داند چه کسی را با باباجانمان (بابای مادرمان) اشتباه گرفته ایم که این نوا وردِ زبان مان استفرشته

گاهی نیز از این مهم برای دسترسی بر یخچال، داخل مایکروفر، و حتی مکانِ ممنوعِ روی اجاق گاز (نه) کمک می گیرم و بر خلاف سابق که ما فقط توانایی دسترسی به اُپِن و کابینت های پایینی را داشتیم هم اکنون تمامِ آشپرخانه و روی کابینت ها و سینک در قلمروی ماستشیطان حالا فقط می ماند دسترسی به سقف آشپزخانه و کابینت های بالایی که با ورودِ چهارپاهای بلندتر به منزل امکان پذیر خواهد شدشیطان و دسترسیِ بیش تر از جانب ما طبیعتاً مراقبتِ بیش تر از جانبِ مادرمان را می طلبدخطا

و چهارپا دو تا می شود وقتی مادرمان سبد لباس داخل حمام را به آشپزخانه می آورند تا لباس های داخلش را در ماشین لباسشویی ریخته و این لباس های بینوا را در اثرِ چرخش ماشین لباسشویی، دچار سرگیجۀ مفرط نمایندهیپنوتیزم و ما همیشه فکر می کنیم چه خوب که خداوند حمام را آفرید و لازم نیست ما با ماشین لباسشویی شسته شویم آخر ما اصلاً تاب و توانِ چرخشِ کهکشانِ راه شیری با همۀ ستاره هایش را بر بالای سرمان نداریمهیپنوتیزمخندونک

و این است کاربردهایی از چهارپا که در نتیجۀ اختلاط سبد پیک نیک+ سبد لباس به دست می آید... و این پوزیشن به ما امکان می دهد تا حس گرفته و آواز بخوانیم و یا از آن به عنوان تریبون استفاده نموده و مادرمان را با چون و چراهای مکرر خود و سوالات ممتدمان دچار کلافه گی نماییم کچل و از همه مهم تر از آن به عنوان مکانی برای تفکر بهره گیریم و درست وقتی که ما در حیرتِ ناشی از چرخیدنِ لباس ها در ماشین، انگشت به دندان گرفته ایم مادرمان با زدنِ فلشِ دوربین رشتۀ افکارمان را پاره می کنندعصبانیو البته ما مهربان تر از آن هستیم که خشم خود را بروز دهیم و تحویل دادنِ یک عدد لبخندِ ملیح به مادرمان را در جلبِ رضایت ایشان موثر تر می دانیم عینک

و بعد از آماده شدنِ نهار اصرار داریم که کاربردی دیگر از "چهارپا" را تجربه کنیم و هر چه قدر مادرمان به ما توضیح می دهند که ممکن است ظرف مان از روی سبد بر زمین افتاده و به ملکوتِ اعلا بپوندد، گوشمان بدهکار نیست آخر ما این سِتِ میز و صندلی را بسیار دوست می داریممحبت

به امیدِ روزی که چهارپا وسیله ای شود برای دسترسی مان به نقاط غیرقابلِ دسترسِ فضاخنده

××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

مُراعات نوشت: با وجودِ این که ما همیشه معتقدیم وجودِ حداکثر دو عکس در صفحۀ اصلی کافیست و محل قرار گرفتنِ بیش از دو عکس در ادامۀ مطلب است؛ ولی از آن جا که در این پست تعداد عکس ها خیلی زیاد نیست دلمان نمی آید خوانندۀ محبوبمان را برای دیدنِ فقط چند عکس، روانۀ ادامۀ مطلب کنیم و وقتِ ارزشمندت را با رفتن به صفحاتِ مختلف هدر بدهیم!محبت

پسندها (8)

نظرات (8)

مامانی
24 خرداد 93 13:04
سلام بر پسر گل که میذاره مامانش به کارهاش برسه الهام جون باز باید خدا روشکر کنی که لحظه ای امانت میده کوثر که در همون مراحل اولیه اشپزی هوس بغل به سرش میزنه و ... اون عکس لبخند ملیحت رو عشقه
الهام
پاسخ
سلام خاله جون خدایا شکرت کوثر جون یه جورایی حق داره خاله جون آخه از صبح ازتون دوره چرا شما خودتون و جای ما بچه ها نمی ذارید ممنونم خالۀ مهربونم این نظر لطف شماست
مامان کیامهر
24 خرداد 93 15:01
کلی به این شیوه شما در برآورده کردن نیازهاتون خندیدم علیرضا جوون اون ژست لبخند ملیح شما حس چلاندنتان را در ما دوچندان می کند مامان خانم به جای ما بوس و بغل محکم
الهام
پاسخ
خندۀ شما روح ما را تازه می کند خالۀ مهربونم فدای محبتتون به روی چشم کیامهر نازنینم و می بوسم
مامان شایلین
25 خرداد 93 10:57
سلام الهام جون ماشالله به شما این قدر خانم زرنگ و خانه داری هستی ، هم زمان میتونی چند تا کار رو انجام بدی ، من پست های وبلاگ شایلین رو وقتی خوابیده میتونم بنویسم وقتی بیداره عمرا بذاره همش در حال کنجکاوی به اینور و اونور .آفرین به این گل پسر که میدونه چه جوری از وسایل موجود به نفع خودش استفاده کنهبچه های قرن بیست و یکن دیگه چیکارشون میشه کرد فکر کنم ما باید ازشون یاد بگیریم که چه موقع چه کاری میشه کرد
الهام
پاسخ
سلام عزیزم مثل همیشه بیش از اندازه به من لطف دارید البته در مورد علیرضا هم این قضیه صدق می کنه ولی خوشبختانه صبح زود که هنوز سرحاله با اسباب بازی ها و تلویزیون سرگرم میشه و منم عکس هاش و آپلود می کنم بله بچه هااستاد استفادۀ بهینه از امکانات موجود هستند درست مثل خودمون که با تقریباً هیچ امکاناتی بزرگ شدیم و از همونا استفادۀ بهینه داشتیم
مامانی فاطمه
26 خرداد 93 11:14
سلام بر الهام نازنینم وگل پسرش علیرضاجوووووووووونمعلیرضا جونم شما که زحمت کشیدی تا اون بالا رفتی یه دستی به ظرفها میشکیدی عزیزم زحمت مامانی رو کم میکردیمن فاطمه توی آشپزخونه برام کل کابینتها رو میریزه بیرون یعنی باور نمیکنی الهام جون قابلمه های بزرگ رو جابجا میکنه هر روز برام توی کابینتها تغییر دکوراسیون میده بعضی وقتا ظرفهامو گم میکنمبعد هم که میام بزارمشون سرجاش میگه نه همین جا خوبه
الهام
پاسخ
سلام به روی ماهتون زهره جون ممنون از پیشنهادتون زهره جون علیرضا جیب ما رو نزنه ظرف شستنش پیش کش دخملمون کد بانوی خوب عزیزم
مامان مانی
26 خرداد 93 14:47
خوش به حالتون که وقتی علیرضا جون بیداره می تونی به لپ تاب دست بزنی ما که جرات نمی کنیم جلوش لپ تاب رو بیاریم بیرون اخه وقتی لپ تاب میبینه دیگه با هیچ چیزی نمی شه سرش رو گرم کرد و میشه وسیله ی بازیش.روش می پره و هی خاموش و روشنش می کنه و هزارتا کار دیگه.
الهام
پاسخ
علیرضا هم کاملاً بی آزار نیست ولی نه به شدت مانی جون خیلی مراقب باشید فاطمه جون لپ تاب دوستم در اثر شیطنت دخترش از وسط به دو قسمت مساوی تقسیم شد
مامان عليرضا
28 خرداد 93 13:30
خاله قربون اون خلاقیتت بره عزیزم. ایشالا تا چند وقت دیگه قدت بلند تر میشه بدون نیاز به اقسام مختلف چهار پا به خواستت برسی خاله جون.
الهام
پاسخ
فدای محبتتون خاله جون به امید آن روز
فهیمه
28 خرداد 93 20:30
عزیزمی باهوش خاله که از هر چیزی برای رسیدن به خواسته هات استفاده می کنی خوشم میاد ازت باید برات یه دختر خوشگل بیارم حیف همچین گل پسری رو از دست بدی
الهام
پاسخ
این نهایت لطف شما رو می رسونه خاله جونم این کار و حتما بکنید چون من و مامانم عاشق شما هستیم و دخترتون و ندیده می خوایم
مامي مينا
3 تیر 93 15:03
عزيزم چقدر كاراي شما خلاقانه اس. يعني واقعا ً عاشق اين كاراتم عليرضا جوونم
الهام
پاسخ
این نهایت لطف شما رو می رسونه خاله جون مهربونم منم عــــــــــــــــــاشق این همه محبت وادب شما هستم