علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

♥♔ شیرین کاریهای علیرضا ♥♔

آوینا جان سه سالگیت سلامت...

1393/6/24 0:1
نویسنده : الهام
1,500 بازدید
اشتراک گذاری

آوینای عزیزم:

ﻗﺼۀ ﻣﻦ و ﻏـﻢ ﺗﻮ

‫ﻗﺼۀ ﮔﻞ و ﺗﮕﺮﮔﻪ

‫ﺗﺮس بی ﺗﻮ زﻧﺪه ﺑﻮدن

‫ﺗﺮس ﻟـﺤﻈﻪﻫﺎی ﻣﺮﮔﻪ

 

‫ای ﺑﺮای ﺑـﺎ ﺗﻮ ﺑﻮدن

‫ﺑﺎﻳﺪ از ﺑﻮدن ﮔﺬﺷﺘﻦ

‫ﺳـﺮ ﺑـﻪ ﺑـﻴـﺪاری ﮔﺮﻓﺘﻪ

‫ذﻫﻦ ﺧﻮاب آﻟﻮدۀ ﻣﻦ

 

‫ﻫﻤـﻴﺸﻪ ﻣـﻴﻮن ﻗـﺎب ﺧﺎلی درﻫﺎی ﺑﺴﺘﻪ

‫ﻃﺮح اﻧﺪام ﻗﺸﻨﮕﺖ ﭘﺎك و روﻳﺎیی ﻧﺸﺴﺘﻪ

‫ﻛﺎش می شد ﭼﺸﺎم ﺑﺒﻴﻨﻦ

‫ﻃﺮح اﻧﺪام ﺗـﻮ داره

‫زﻧﺪه ﻣﻴﺸﻪ ﺟﻮن ﻣﻴﮕﻴﺮه

‫ﭘﺎ ﺗﻮی اﺗﺎق میذاره

 

‫ﻛﺎش می شد ﺻﺪای ﭘﺎﻫﺎت

‫ﺑـﭙـﻴﭽﻪ ﺗـﻮ ﮔـﻮش داﻟﻮن

‫ﻃـﺮف داﻟـﻮن ﺑـﮕﺮده

‫ﺳﺮ آﻓﺘﺎب ﮔﺮدوﻧﺎﻣﻮن

 

‫ﻛﺎش می شد دوﺑﺎره ﺑﺎﻏﭽﻪ

‫ﭘـﺮ ﮔـﻠـﻬـﺎی ﺗـﻮ ﺑـﺎﺷـﻪ

‫ﻏﻨﭽۀ ﺳﻔﻴﺪ ﻣﺮﻳﻢ

‫ﺑﺎ ﻧـﻮازش ﺗﻮ واﺷﻪ

 

 

‫ﻛﺎش می شد اﻣﺎ ﻧﻤﻴﺸﻪ

‫ﻧـﻤـﻴﺸﻪ ﺑـﻴﺎی دوﺑﺎره

‫ﻧﻤﻴﺸﻪ دﺳﺘﺎت ﺗﻮ ﮔﻠﺪون

‫ﮔـﻠـﻬـﺎی ﻣـﺮﻳـﻢ ﺑـﺬاره

 

‫ﻛﺎش می شد اﻣﺎ ﻧﻤﻴﺸﻪ

‫اﻳـﻦ ﻣـﺮام روزﮔـﺎره

‫رﻓﺘﻨﺖ همیشگی ﺑﻮد

‫دﻳﮕﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻧـﺪاره

 

آوینا جان این پست بهانه ای ست برای تبریک سه ساله شدنت و البته برای یادبودت!

متولد شهریور! تو که به مانندِ مادرت در آخرین روزهای تابستان داغ میهمان زمین شدی!

پس از این پاییز با برگ ریزانِ هزار رنگش از راه می رسد، صدای خش خش دلنواز برگ ها روح رهگذران را می نوازد و تو نیستی که ببینی و ما دلتنگ نبودنت هستیم...

زمستان با برف سپیدش از راه می رسد! صدای قاه قاهِ کودکانی که زیر گلوله های برف بارانِ همدیگر سفید می شوند، به گوش می رسد و تو نیستی که قهقهه هایت در روزهای برفی گوشمان را بنوازد و ما تا ابد یادمان می ماند که تو عاشق برف بودی!

بهار از راه می رسد... شکوفه ها تن پوش درختانِ خشک می شوند و تمامِ طبیعتِ زادگاهِ پدرت، طبس، را طراوت و زیبایی نوروز لبریز می کند و تو نیستی که ببینی! تو نیستی که به مانند هر سال در نوروز به دیدارِ پلیکان های طبس بروی و با نانِ گرمی آن ها را میهمان سخاوتت کنی! و ما در گذر هر بهار به یادت هستیم و تمامِ بهارها یادت در ذهن و قلبمان جاودانه خواهد ماند!

تابستان از راه می رسد و فصل خرما پزان طبس می آید و می رود و تو نیستی که ببینی! و بدان که یادت در قلبمان زنده است و نامت بر زبانمان جاری ست و یادآوریت در جای جای زندگی مان موج خواهد زد رفیق!

بخواب نازنینم... آسوده بخواب... حال تو خوب است... جای تو خوب است...

 

یادت گرامی!

یاد پدر عزیزت گرامی!

یاد مادر نازنینت گرامی!

روحتان شاد و بهشت برین جایگاهتان...

××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

پی نوشت اول: شعر ابتدای این پست یکی از شاهکارهای سیاوش قمیشی ست که در لینک زیر می توانی آن را بشنوی...

 آهنگ قصۀ گل و تگرگ سیاوش قمیشی

پی نوشت دوم: پس از گذشت چند روز از عمل، چشمان مادرمان از درد و سوزش رهایی یافته است ولی در حال حاضر هنوز دنیا در مقابل چشمانشان تا حدودی کدر است و تا مدتی این حالت طبیعی ست و غلط های املایی احتمالی موجود در این پست ناشی از همین کدر بودن است... این پست در آینده و به محض بهبود دید مادرمان با تعدادی عکس و خاطره تکمیل خواهد شد...

پی نوشت سوم: عکس بالا از این پست برداشته شده است.

پی نوشت چهارم: این پست بهانه ای ست برای یادبود آوینای عزیز و دوست داشتنی و خانواده اش... از همۀ شما خوانندگان عزیز تقاضا داریم به وقتِ خواندن این پست برای شادی روحشان حمد بخوانید.

بسم الله الرحمٰن الرحيم الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرَّحْمـنِ الرَّحِيمِ مَـلِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ

 

تولد یک سالگی آوینا جانمان به قلم خاله مهدیه

تولد دو سالگی آوینا جانمان به قلم مادرمان

تولد دو سالگی آوینا جانمان به قلم خاله مهدیه

 

پسندها (13)

نظرات (34)

مامان آرمینا
23 شهریور 93 21:27
سلام عزیزم الهام جون.اگه دیدی ازم خبری نیست فکر نکنی بی معرفتم.به خدا همیشه بهتون سر زدم.ولی ویندوز سیستم پریده.و من و عصبانی.با گوشی نمیشد بیام و پیام بدم.امیدوارم این بار کد امنیتی رو تایید کنه. دلم واسه علیرضا جون و البته خود نازنینت تنگ شده بود.عزیزم انشالله خیلی زود تاری دیدت بر طرف بشه و زود زود واسمون عکس و پستای جدید بزاری. عزیزم آوینا جون.تولد سه سالگی گل پر پر شدمون مبارک.
الهام
پاسخ
فدات شم مریم جون معرفت شما سال هاست به ما ثابت شده شما ببخشید من نتونستم این اواخر بهتون سر بزنم دوستم
صدف
23 شهریور 93 22:36
اتفاقا امروز از صبح تو فکر آوینا بودم تولدش مبارک
مامان آیهان
23 شهریور 93 23:49
روحشان شاد وغریق رحمت الهی باد
مامان باران
23 شهریور 93 23:50
سلام الهام جون مثل همیشه عالی نوشتی.امیدوارم چشمات بزودی خوب بشه.این پست و پستهای رفرنس داده شده راخوندم.دلم کباب شدبخصوص عکس خوابیدن آوینا زیرچادر نماز به حالشون غبطه میخورم.چون جایگاهشون عالیه. خدارحمتشون کنه علیرضای خوشگلم عکساش مثل همیشه قشنگه... تااونجاکه یادمه هیچوقت کامنتی به این مبسوطی برای هیچ وبلاگی نذاشتم! وقت نبوده و حالش نبوده!امابقدری مطالبت قشنگ بود که نشد ننویسم. میبوسمت
الهام
پاسخ
سلام عزیزم. ممنونم از لطفتون. خدا رو شکر امروز بهترم و برای برداشتن لنز پانسمان میرم. دوباره دو روز تاری دید دارم و بعدش رو به بهبودی میره. شرمنده نتونستم بهتون سر بزنم
✿دختربهاری✿
24 شهریور 93 0:55
خدایا... کی فکرشو میکرد
مامان حلما
24 شهریور 93 8:24
سلام عزیزم... امیدوارم که بهتر شده باشی... تولد آوینای نازنین مبارک باشه ... خدا رحمتشون کنه
سحر
24 شهریور 93 8:59
سلام الهام جان، امیدوارم حالت خودت و علیرضا خوب باشه. دوباره که رفتم وبلاگ آوینا و عکس های تولدشو تو وبلاگ خودش و وبلاگ علیرضا جون دیدم کباب شدم. چقدر دنیا بی رحمــــــــــــــــــــــــــــــــــه.........
مامانی فاطمه
24 شهریور 93 8:59
آوینای نازنینم سه ساله شدنت مبارک .آدما به وقت تولدشون دوست دارن عزیزترین عزیزاشون که پدر ومادرشن کنارش باشن حالا سه تایی پیش هم هستید این تنها دل خوشی ما تواین روزاست
مامان ریحانه
24 شهریور 93 9:12
واقعا دردناکه بغض وحشتناکی گلومو فشار میده و اشک امانم رو بریده خیلی دردناکه دنیاواقعابی ارزشه بااین وجودماآدمابازم همو می رنجونیم جاشون قطعا خیلی خوبه آوینای عزیز صدحیف شد که رفتی..... کاش میشداما نمیشه نمیشه بیای دوباره نمیشه دستات تو گلدون گلای مریم بذاره
مامان مهری
24 شهریور 93 10:11
چه تولدی بشه جشن تولد سه سالکی آوینا... کنار خانوادش و بندگان پاک خداوند تو یه جایی که دیگه خبری از استرس نیست و فقط و فقط آرامشه. ان شاله که همیشه در آرامش و شادی باشن
مریم مامان آیدین
24 شهریور 93 10:32
سلام الهام جونم امیدوارم حالت بهتر باشه و علیرضا جونم هم خوب باشه و الهی که اون بالا یه تولد خیلی قشنگ تر و بزرگ تر از هر تولد زمینی برای آوینا برگزار باشه... و میدونم و مئمئنم و ایمان دارم که همینجوره...
خاله منیره
24 شهریور 93 12:15
سلام الهام جان خوشحالم که بهتری.. تولد اوینای عزیزمون هم مبارک..بهشت برین جایگاهشون باشه انشالا که حتما هست.. وقتی خدا یه فرشته رو از رو زمین میبرد یه فرشته دیگه به زمین هدیه داد..من هم میزبان یه فرشته کوچکم،برای سلامتیش دعا کن الهام جان
الهام
پاسخ
صمیمانه ترین تبریکات من و بپذیر نازنینم
مامان یاغمور
24 شهریور 93 12:27
سلام و اوینا جان تولدت مبارک من ایمان دارم که اوینا و خانواده اش فقط از کنار شما رفته و تو یه جای بهتر باز با خانواده اش خوب و خوشه مطمئنم
سحر
24 شهریور 93 14:01
ایشالا زودتر حال چشمهاتون خوب میشه من در تمام مدتی که این پست رو میخونم , مو به تنم سیخ شد . ایشالا جایگاهشون بهشت باشه .ان شالله یادشون هیچ وقت فراموش نشه !
ساناز
24 شهریور 93 16:19
ﻛﺎش می شد اﻣﺎ ﻧﻤﻴﺸﻪ ‫اﻳـﻦ ﻣـﺮام روزﮔـﺎره ‫رﻓﺘﻨﺖ همیشگی ﺑﻮد ‫دﻳﮕﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻧـﺪاره بخواب نازنینم... آسوده بخواب... آوینا جان روحت شاد و یادت گرامی
ساناز
24 شهریور 93 16:20
الهام جان انشالا خودت و کوچولوی عزیزت و خانواده همیشه سلامت و شاد باشی
مامان ناهید
24 شهریور 93 17:26
آرزوتوازخدابخواه،بعدآیه زیروبخون:بسم الله الرحمن والرحیم لاحول ولاقوه الابالله العلی العظیم،این پیاموبه 9نفربفرست آرزوت برآورده میشه،باور نمیکردم واقعاقبول شداگه پاک کنی ونفرستی خداآرزوتوقبول نمیکنه ساعتتونگاه کن ببین 9دقیقه بعد1اتفاق خوشحالت میکنه! سلام این را برام فرستادن منم برا شما، این ذکر همیشه منو از هروسوسه ای دور کرده خوشم اومد گفتم برای دوست جونیام هم بفرستم
مامان ناهید
24 شهریور 93 17:27
آوینای عزیزم تولدت مبارک هرچند که نیستی ولی یادت خاطرت در قلب ماست تا همیشه
مامان ناهید
24 شهریور 93 17:28
الهام جون خوبید علیرضا جون خوبه فدات بشم عمل چشم انجام دادید خدا بد نده انشالله زودی شفا پیدا کنید عزیزم
مامان ناهید
24 شهریور 93 17:37
این پست ودیدن این عکس قلبم دوباره از جا کنده شده ولی نمی دانم این عکس چه حکمی داره که با دیدنش یه حال غریبی شدم اونقدر سوزناک بودکه بدون خواندن مطالب پرااز احساست گریستم چقدر تکان دهنده بود الان دیگه هر سال باید تولد آسمانیتنوتبریک بگیم تولدی که تاریخش تو یه روز ویک ساعته خوش به سعادتون
عاطفه
24 شهریور 93 18:03
سلام خاله جون چه پسر نازی داری خدا حفظش کنه... خاله،میتونم یه سوال بپرسم؟؟؟آوینا کوچولو با شما نسبتی داشته؟؟ من بدجور ناراحتش شدم...خدا رحمتش کنه بیایید وبم بهم بگید...باشه؟؟؟ منتظرم
مامان عليرضا
24 شهریور 93 22:42
امسال تولد آوینا جان با بقیه سالها فرق داره و فرقش هم اینه که امسال فرشته ها براش جشن میگیرن. کاش دنیا انقدر بی معرفت و فانی نبود.کاش حداقل به قول خودت آدمک ها کمی احساس مسئولیت میکردن تولدت مبارک آوینا جون
مامان عليرضا
24 شهریور 93 22:44
الهام جونم خوشحالم از اینکه حالت بهتره و دردت کمتر شده.انشالا که هر روز حالت بهتر بشه عزیزم. ببوس گل پسرم رو
مامان نازنین جون
25 شهریور 93 1:55
روح آوینا جون شاد و یادش گرامی خدا بد نده خواهر[قلب انشاا... که هر چه زودتر چشمهات خوب بشن بوسسسسسسسسسسسسس واسه علیرضاجوووووووووووون
خاله سانی
25 شهریور 93 12:45
سلام الهام جوون خداروشکر که چشمتون بهتره امیدوارم همیشه سالم و شاد باشید.. شعر و متنی که نوشته بودین زیبا بود اشک ادمو امون نمیده خیلی دردناکه..انشا.. که خدا غرق رحمتشون کنه..اوینای عزیز 3 سالگیت مبارک روحت شاد.روح پدر و مادر عزیزت شاد
❀مامانی❀
25 شهریور 93 21:39
خاله پس چرا جوابمو ندادی بدجور منتظرم
الهام
پاسخ
سلام دوست خوبم شرمنده من دیروز با گوشی اومدمو فقط تونستم نظرات و بدون پاسخ تایید کنم. تو این پست در مورد آشنایی مون توضیح دادم: http://alirezanoori.niniweblog.com/post468.php اگه بازم سوالی داشتید در خدمت تون هستم
مامان زری
26 شهریور 93 2:45
خواهش می کنم دیگه از این بنده خدا ننویس قلبم به درد میاد هربار که راجع بهش می نویسی ،بغض می کنم فقط بنویس براشون فاتحه بگید همین وارد جزئیات نشو و اینقدر مفصل ننویس تو خودت هم بچه داری ذکر مصیبت نکن دیگه. وقتی اینا رو می نویسی تمام مدت خودمو جای مهدیه بنده خدا میزارم که چطور اوینا رو بغل کرده لحظه سقوط .بغض می کنم .تا می خوام فراموش کنم .....
الهام
پاسخ
ممنون که به ما سر می زنی دوستم... پست های مربوط به ایشون عنوانش کاملا مشخصه وقتی خوندنش تا این حد ناراحتتون می کنه همون اول صفحه رو ببندید و ادامه رو نخونید امیدوارم هرگز غم نبینی و هرگز دلننگ کسی نشی که دیگه نمی تونی ببینیش
❀مامانی❀
26 شهریور 93 11:32
ممنون خاله جون قضیه رو فهمیدم واقعا غم انگیز بود....آوینا جونم میبوسمت ....میدونم الان جات خوبه...برا ما هم دعا کن
مامان فهیمه
26 شهریور 93 19:23
روحشان شاد، یادشان گرامی
مامان شایلین
27 شهریور 93 1:06
الهام جون متن زیبایی بود انشالله بهشت برین جایگاه آویناجون پاک و مهربون باشه ، روحشون قرین رحمت باشه. انشالله چشمتون هم زود رود بهبود پیدا کنه و حال روحیتون هم بهتر بشه.دوستون دارم ، علیرضاجون رو ببوسین
الهام
پاسخ
ممنونم عزیزم ما خیــــــــــــــلی بیشتر
مامان شایلین
28 شهریور 93 0:59
سلام الهام جون یه سوال ازتون داشتم نظرات من براتون ارسال نمیشه ؟ تا الان چند دفعه برای چند پست آخرتون نظر نوشتم اما تایید نشدههر سری فکر میکنم آلزایمر گرفتم نکنه اصلا چیزی ننوشتم و فکر میکنم نوشتم
الهام
پاسخ
سلام عزیزم برای من هم گاهی پیش میاد. فکر کنم نی نی وبلاگ نظراتمون و بین راه می خوره
زهرا مامان ایلیا جون
30 شهریور 93 4:03
الهام جونم امیوارم عمل چشات باموفقیت انجام شده باشه و حالت خوب باشه من غلط املایی که ندیدم شایدم اشک حلقه زده تو چشام نزاشت ببینم نه اونها هر سال روز اسمونی شدنت و بهت تبریک میگن فرشته نازم اهنگ سیاوش قمیشی عالی بود تولود اسمونیت مبارک فرشته ناز فرشته کوچولویی که حتی 3 سال کامل هم نتونستی این دنیای بد و تحمل کنی مامان و بابای مهربونت و با خودت بردی بهشت اونجا فرشته ها برات جشن میگیرن هر سال و بهت تبریک میگن اما نه مثل ما زمینی ها
مامان مریم
7 مهر 93 9:45
سلام الهام خانم عزیز به خدا قسم هر وقت به وبلاگ شما سر می زنم و هر وقت اسم آوینای عزیز و مطلبی راجع به اون توی وبلاگ شما می خونم نمی تونم جلوی ریختن اشکهای چشمم رو بگیرم توی این مواقع فقط فرستادن فاتحه ای به روح پدر و مادر عزیز آوینا و همه اونایی که بی گناه توی این حادثه از بین رفتن می تونه آرومم کنه درسته که مرگ دست خداست ولی بنده های خدا هم می تونن با درایت و تدبیر درست یه زندگی خوبو به دیگران ببخشنن که متأسفانه توی کشور ما بین مسئولین ما همچین درایتی نیست وقتی دیشب توی اخبار رئیس سازمان هواپیمایی مثل همیشه همه گناه به گردن خلبان انداخت و از زیر بار این مسئولیت شونه خالی کرد چهره زیبای آوینای بهشتی جلوی چشمم و صدای آسمونیش توی گوشم پیچید و تنها تونستم از خدا بخوام عمل هرکسی رو به خودش برگردونه شما دوست صمیمی مامان آوینا بودی برای شما بیشتر از هر کدوم از ما که نظر می زاریم سختره مرور خاطرات با هم بودنتون از خدای مهربون برای شما صبوری و برای خانواده محترمتان آرزوی سلامتی و شادکامی دارم سایه خدا سر شما و سایه شما بر سر پسر عزیزتون
الهام
پاسخ
سلام عزیزم. ممنونم که به ما سر می زنید دوستم و ممنونم که برای دوستانم فاتحه می خونید. با شما موافقم. خدا تو زندگی بخشیدن به اطرافیانمون همۀ ما رو امتحان می کنه. کاش یاد بگیریم که مسئولیت هایی رو که بر گردنمون هست درست انجام بدیم. خدا ازشون نگذره! من ندیدم اخبار رو. وقتی کسی میخواد بی مسئولیتی خودش و پشت بقیه پنهان کنه ساده ترین راه و البته پست ترین راه اینه که از کسانی کمک بگیره که دستشون از دنیا کوتاهه و نمی تونند از خودشون دفاع کنند غافل از این که یه روزی پرده ها کنار میره و همه به مقصر اصلی این واقعه پی می برند. کی می دونه که به همۀ ما چی گذشته! کی می دونه که به خانوادۀ مهدیه و مجید آقا چی گذشته! کی می دونه که در پسِ همۀ خنده های زورکی مون غمی نهفته هست! کی می دونه که هنوز وقتی یه هواپیما از روی خونمون رد میشه صد تا هواپیما تو دل من منفجر میشه برای فراموش کردن یک همچین اتفاق ناگواری یک عمر لازمه کاش سکوت می کردند و هیچ نمی گفتند اینطوری لعن و نفرین کمتری پشت سرشون بود
مامي مينا
10 مهر 93 23:16
عزيزم به طور اتفاقي از طريق قسمت پرسش و پاسخ جريان دوستتون رو فهميدم. خدا ميدونه تا صبح چقدر گريه كردم و غصه خوردم. يادم نمياد اون شب براي اون پستت كامنت گذاشتم يا نه. فقط اميدوارم خدا به شما و خانوادشون ارامش بده.
الهام
پاسخ
بله کامنت تون ثبت شده بود عزیزم. ممنونم از همدردیتون مینا جون برای به فراموشی سپردن برخی اتفاقات گذر یک عمر لازمه بازم خوبه خدا هست