نقاشی آزاد
آیا به یاد داری کودک که بودی حال دار ترین حرکتی که ممکن بود انجام دهی، چه بود؟ و البته که ما به تو کمک می کنیم تا زودتر به جواب برسی! در هر سن و سالی حال دار ترین حرکتِ سرزده از شما وقتی بود که مداد یا خودکار و یا ماژیک را بر می داشتی و بر مکان های ممنوع خط می انداختی؟! اصلاً حال می کردی با وجود کاغذهای زیادی که موجود بود باز هم روی اجاق گاز، درها و دیوارها جمله بنویسی و یا نقاشی بکشی و حتی بسیار پیش می آمد که تا پایانِ دورۀ دبستان نیز این شوقِ کشیدن بر مکان های ممنوع در تو بیداد می کرد و افسوس که فریادها و تنبیهات مادرت اجازه نمی داد هنرنمایی هایت را روی دیوار ثبت کنی و به رُخِ زمین و زمان بکشی و الّا تو نیز به مانندِ ما ابداً بدت نمی آمد بر زمین و زمان نقش بنگاری و حالش را ببری!
و حالا سوال این جاست؟! چگونه است که این روزها کودکت را درک نمی کنی و به ما و هم سن و سالانمان اجازه نمی دهی بر مکان های ممنوع خط کشیده و حالش را ببریم
و اعتمادِ به نَفَسِ کاذب مان باعث می شود که تصور کنیم ما را مادری است درک کُن () و بسیار پیش می آید که مادرمان خود را به جای ما می گذارند و به شیطنت ها و خرابکاری هایمان برچسب کنجکاوی می دهند و ما را می بخشند و با کودکی هایمان کودکی می نمایند
به همین مناسبت چند روز در ماه که اغلب روزهای شلوغ و پرکارِ مادرمان به حساب می آید، روز "نقاشی آزاد" به شمار می رود البته در فرهنگ لغتِ ما "نقاشی آزاد" به روزهایی اطلاق می شود که ما تا دلمان بخواهد می توانیم بر روی سرامیک ها، کابینت ها و شیشۀ روی میز مداد شمعی بکشیم
در واقع در این بیان، "نقاشی آزاد" هیچ ارتباطی به موضوع نقاشی ندارد و در سن ما موضوع نقاشی چه در حالت نقاشی آزاد و چه در حالت نقاشی ممنوع همواره آزاد بوده و هست و ما مجازیم هر چیزی را که به ذهن مان می رسد، ترسیم نماییم و هر رنگی را که دلمان می خواهد بر آن بریزیم و حتی زمانی که خورشید را سبزرنگ و یا قهوه ای می کشیم هیچ کس سعی نمی کند به ما آموزش بدهد که خورشید را زرد رنگ بکشیم!
درست است علاقه به نقاشی کلاً در ذات ما وجود دارد ولی عکس العمل مادرمان در مقابلِ نقاشی کشیدن های گاه و بیگاهِ ما در جای جای منزل نیز در این میزان علاقه هرگز بی تأثیر نبوده است.
قبلاً در این پست نحوۀ برخورد مادرمان در مقابل نقش انداختن بر دو و دیوار را خوانده ای! و اگر تازه وارد هستید پیشنهاد ما به شما این است که حتما این پست را مطالعه کنید مهم ترین هدف پستِ مذکور آن است که در مورد یک شیوۀ تربیتی موثر و بر پایۀ اعتماد سازی در کودکان بحث کند و خواندنش یقیناً خالی از لطف نخواهد بود.
در تکمیل پست مذکور لازم است خاطر نشان کنیم مادرمان بعد از جستجوی فراوان برای پیدا کردنِ راهی جهت پاک کردنِ چند نقش خودکاری از دیوارِ رنگ روغن، به کمک خاله لیلا و راه حل های مفید ایشان و صد البته به کمک مقداری پودر رخشا که بر اسکاچ ریخته می شود و با فشار روی دیوار کشیده می شود، موفق شدند به سرعت همۀ نقش های خودکار را از دیوار بزدایند بدون این که ذره ای در رنگ و یا صافی دیوار تغییری ایجاد شود! و همین جا نهایتِ سپاس خود را از خاله لیلای مهربان و دانا اعلام می نماییم
نکتۀ جالب توجه این است که در پی برخورد مناسبِ مادرمان در مقابلِ خط کشی بر در و دیوار ما آموخته ایم که حتی یک اِپسیلُن هم مداد شمعی مان را منحرف نکنیم و فقط و فقط بر روی سرامیک نقش بزنیم...زیرا کاملا شیرفهم شده ایم که پاک کردن خط کشی هایمان بر فرش موجباتِ ناراحتی مادرمان را فراهم خواهد آورد
و دیگر بار خدای را شاکریم که ما را مادری است درک کُن! مادری که از خودش+بابا()+دایی محسن مان() در نقش زدودن از سرامیک ها و کابینت ها مایه می گذارد و همواره و در همه حال پرورش استعدادهای کودکش را بر تمیزی و مرتب بودن خانه اش و اتوکشیده بودنِ تختش مرجح می داند و ساعاتی در هفته را به "نقاشی آزاد" اختصاص می دهد! و این یک عملِ سودرسانِ دو طرفه به شمار می آید! چون در زمانِ سرگرم بودنِ ما، مادرمان نیز به امور تمرکزلازمِ خود می پردازند... و هر از گاهی از شدت تمرکز خود کاسته و به ما سری می زنند و از نقش های حک شده بر سرامیک ها دیدن می نمایند و ما را تشویق نموده و به درخواستِ خودمان از نقاشی های کشیده شده بر سرامیک و کابینت ها عکس تهیه می کنند! و ما نیز بسی از این همه توجه مادرمان سرخوشیم...
خیلِ عظیمی از آثار هنریِ ما را در ادامۀ مطلب دنبال کن
××××××××××××××××××××××××××××××
+ اگر برای شما نیز سوال و البته نگرانی پیش آمده است که این آثارِ هنری چطور از روی سرامیک و کابینت ها پاک می شود بخش نظراتِ این پست را حتماً بخوانید
جنابِ نقاش باشی، علیرضا خان نوری، در حالِ کشیدنِ یک عدد خورشید خانم (سمت راست) و یک عدد "آقا پُدیسه" و "ماشینَش" که آژیر قرمز و آبی و اندکی زرد دارد (سمت چپ)
و اینک در حالِ رنگ ریختن بر خورشیدی که کشیده ایم
و اما نقاشی هایی که ابتدا برای آن ها حاشیه ای رسم می کنیم و سپس رنگ در رنگ آن را تزئین می کنیم و هندوانۀ سمت چپ محصولِ واحدِ کارِ شبِ یلدای مهدمان است که ما بر آن رنگ ریخته ایم
در پی دنبال کردنِ سریالِ "عملیات 125" و اطفای حریق در این سریال، در سمت راست یک عدد ماشین کشیده ایم که متأسفانه دچار آتش سوزی شده است
و اگر تصور می کنی در سمت چپ ما بر برگه های امتحانی شاگردانِ مادرمان کرم خاکی و یا حلزون کشیده ایم، سخت در اشتباهی! این موجودی که مشاهده می کنید یک عدد نفت کشِ سبز رنگ است جانم! نشان به آن نشان که شش عدد چرخ دارد که با احتساب چرخ های دو تایی و زاپاس می شود همان هجده چرخ
و چه خوب که مادرمان از برگه های مربوط به واحد کارِ ماه های مختلف مهدمان عکس تهیه می کنند و این عکس ها برای یادآوری شعرهایی که به ناگاه به ذهن مان خطور می کند و مادرمان باید فی الفور آن ها را قرائت کنند، بسیار به کار می آید! و این ست واحد کارهای مهرماه مان که در اثر خط کشی های ما به این روز افتاده است
و اما این است اولین تصاویرِ ما از گل ما در هر دو تصویر یک عدد قطارِ "توماس" کشیده ایم و توماس را حاملِ گل ها قرار داده ایم. به نظر می رسد ما گل کشیدن را از تماشای نقاشی های شبکۀ پویا آموخته ایم و اما تصویر آبی رنگِ موجود در شکل قطار دیگری است که از لاین روبرو می آید و کم مانده است با توماس شاخ به شاخ شود و تَهَنُّش (تصادف) به وقوع بپیوندد لازم به ذکر است که ما همۀ قطارهای کارتون توماس را توماس می نامیم و نه تنها اسم آن ها را برای تمایزشان به کار نمی بریم بلکه از رنگشان هم کمک نمی گیریم! در واقع شناسایی های ما از قطارهای مختلف در این کارتون همانا ماجرایی است که برای آن ها رخ می دهد! و نامگذاری مان بدین صورت است: "توماسِ آدم برفی"، "توماسِ لالایی"، "توماس صورتش کثیف شده!"، "توماسِ زرافه" و ... منتها همه را دقیق بلدیم و مثلاً اگر مادرمان بپرسند که توماس زرافه چه رنگی دارد دقیقاً رنگش را به درستی اعلام می نماییم! فقط کسی نمی داند چرا به جای یاد گرفتنِ یک اسم چند حرفی، لقمه را تا این حد دور سرمان میچرخانیم و صغری کبری می چینیم
و رنگ ریختن بر توماسِ حاملِ گل (سمت راست)+ یک عدد حیوان که مشخص نیست دقیقاً چه نام دارد! و اگر شما متوجه شدید لطفا مادرمان را نیز راهنمایی کنید (بعداً نوشت: برای تشخیص ماهیتِ جاندارِ کشیده شده، مادرمان ما را به پشت لپ تاپ خوانده و در مورد ماهیت این حیوان پرس و جو نمودند و مشخص شد ما یک عدد "قوقولی" کشیده ایم)
و اما ادامۀ نقش نگاری هایمان بر سرامیک شبی اتفاق افتاد که قرار بود فردا روزش برای شرکت در مراسم تدفین پسر عمۀ بابایمان عازم قزوین شویم! و از آن جا که آخرِ وقت خواب به چشمان نمی آمد همگان را به خواب سپرده و بر سرامیک ها نقش انداختیم!
فردای آن روز وقتی از قزوین باز گشتیم مادرمان ابتدا به ساکن دوربین را آماده کردند تا از دسته گل های شبِ گذشته مان عکس بیندازند و بعد از تصویر برداری آن ها را پاک کنند! پس در نتیجۀ این حرکتِ خود، آقا جانمان را که آن روزها میهمانِ ما بودند در بُهت فرو بردند! و صحبت های آقاجانمان حاکی از آن بود که چقدر دور و زمانه عوض شده! روزگاری اگر ایشان بر در و دیوار نقش می کشیدند تکه بزرگ شان گوش شان بوده است! و مادرشان برای تنبیه یک هفته درِ صندوقِ نان را می بستند و حتی یک لقمه نانِ خالی نیز به ایشان نمی دادند! و در نهایت صحبت شان این بود که "مامان هم مامان های این دور و زمونه که نه تنها با بچۀ خاطی دعوا نمی کنند بلکه از دسته گل هاشون عکس هم می گیرند"
و جایت خالی رفیق! ما بسیار دلمان برای آقاجانمان سوخت که از یک همچین لذتی محروم شده اند! و بسی بر وجودِ مادرِ درک کُنِ خود بالیدیم
و این ست عکس های مادرمان از نقاشی های این جانب در شب گذشته اش: خورشید خانم+ یک عدد توماس قرمز+ چند عدد ماهی+ یک عدد توماس آبی+ و یک عدد آقا پسر با موهایی بس فشن(!) که از یک زاویۀ دیگر کشیده شده است
نکتۀ بعدی در مورد نقاشی هایمان این است که به واسطۀ دیدنِ کارتونِ توماس، محال است که این روزها چهار چرخی بکشیم که چشم و ابرو نداشته باشد
و دیگر روزی که باز هم وضعیت "نقاشی آزاد" برقرار بود و ما در حالِ کشیدنِ ماشینی گرفتارِ حریق بودیم! و آن رنگ سیاهی که بر نقاشی ریخته ایم همانا دود می باشد
در نقاشی سمت راست آقایی را می بینی که قرار است بر کالسکه سوار شود و عکس سمت چپ نیز همان ماشینِ مبتلا به حریق می بینی و از شما چه پنهان، ماهیت موجودِ سمت چپ در این نقاشی نه تنها بر خودمان بلکه بر مادرمان نیز پوشیده است
و اما یکی از هنرنمایی های بی نظیری که در این مدت از خود بروز داده ایم همین طوطی است که در سمت راست مشاهده می نمایی و تصویر سمت چپ نیز ارتباطی به دود و اطفای حریق ندارد بلکه به عدمِ دسترسی ما به سایر رنگ های مداد شمعی مربوط می شود
و در تصویر زیر یک عدد طاووس نارنجی می بینی که قرار است بر یک ماشین نارنجی سوار شود و آن دَم و دستگاه سبز و قهوه ای همانا متعلقاتِ طاووس می باشد
و از آن جا که در یکی از همین روزها "نقاشی آزاد" بسیار طولانی شده بود و ما مکانِ کافی برای نقاشی نیافتیم و تمامِ مساحتِ سرامیک های خانه پر شده بود از رنگ های ریخته شده بر آن، ما به این تکۀ کوچکِ زیر مبل نیز رحم نکرده و با دقت چنان رنگ بر آن ریختیم که حتی ذره ای بر فرش کشیده نشد تا مبادا موجباتِ ناراحتی و آزرده خاطر شدنِ مادرمان فراهم نیاید
و اما دیگر گوشۀ دنج و باقیمانده از مساحتِ منزل تکۀ کوچک جلوی شومینه بود که در آن یک عدد دریا و خشکی و تریلی کشیده ایم و سمتِ چپ نیز دو نوع ماشین کشیده ایم که ان شا اله قرار است در قرنِ آینده ماشین هایی این تیپی به مرحلۀ ساخت رسیده و به بازار عرضه شود.
و تکرار نقاشی قبلی+ یک عدد ماشین آتش نشانی سبزرنگ که در حال آب پاشی بر آتش می باشد و به نظر می رسد نقاشی سمتِ چپ مان نتیجۀ کشتی گرفتنِ کودکان در مهد باشد که این چنین صورتک ها روی هم افتاده اند و در همین عکس یک عدد تونلِ نارنجی و زرد نیز مشهود است
و اما در سمت راست باز هم گل های رنگارنگ رویت می شوند و مشخص نیست آن موجود نارنجی که پای خود را بر گل ها گذاشته است زرافه است؟! یا باغبان؟! یا یک نی نی پر شیطنت؟! و ... شما نیز می توانی حدس بزنی
از آن جا که بسیار پیش می آید ما یک عدد نقاشی واضح بکشیم و در نهایت پس از رنگ ریزی بیش از حد بر آن هیچ اثری از آن باقی نماند، نقاشی سمت چپ در بالا و نقاشی های پایین نیز محصولِ یک همچین حرکتی است
در شکل سمت چپ (صفحۀ سمت راست) نیز شما یک عدد هلیکوپتر می بینی که بصورت خودمختار کشیده شده است و اتفاقا بر روی سرش آژیر هم دارد
اگر تصور می کنی آن گلِ موجود در تصویر توسطِ ما کشیده شده است سخت در اشتباهی! دقیقاً مشخص نیست ولی احتمال می رود این گل توسط یکی از میهمانان دو هفتۀ قبل مان، یعنی باباجان و یا آقا جانمان کشیده شده باشد و در سمت چپ یک قایق می بینی که در دریا حرکت می کند منتها برای سهولت در حرکت برایش تعداد زیادی چرخ کشیده ایم
ماهیت این دو نقاشی هم خیلی مشخص نیست و فقط موضوعِ واضح در عکس سمت چپ کیک تولدی هست که کشیده ایم و در مجاورت یک قایق و بادبانش قرار دارد و با رنگ های مختلف تزئین شده است اتفاقاً بعد از کشیدنش به مادرمان نزدیک شده و ندا دادیم:"نیگا تُن! تِیک تِشیدم" و وقتی تشویقِ مادرمان را مشاهده نمودیم یک تکه از کیک برداشته و دستِ خالی مان را به سمتِ دهان مادرمان بردیم و عاشقانه تکۀ کیک را در دهانِ مادرمان گذاشتیمو سپس خودمان نیز از آن خوردیم و ندا دادیم:"خیلی خوشمزه ست"
و نقاشی های خودکاری و البته تکراری
و در نقاشی سمت راست به طرز عجیبی شما حضور یک چهارچرخ را احساس نمی کنی و آن موجودِ نارنجی که مشاهده می نمایی آقای زرافه است و در عکس سمت چپ یک عدد مورچۀ قرمز و یک عدد زنبور زرد کشیده ایم که در حالِ پرواز است
به نظر می رسد موجودِ قسمتِ پایینِ همان صفحه یک عدد کبوتر باشد و البته که ما ایشان را به مادرمان معرفی نکرده ایم و این مورد، جزو موارد مشکوک می باشد
و در سمت چپ جاده ای می بینی بی انتها که بسیار علاقه مندیم ماشین ها در آن به هم برخورد نکرده و تصادف پیش نیاید!
و باز هم روزی دیگر از سکانس "نقاشی آزاد" که به کثیفی شلوارِ زردمان انجامید و ان شااله که شلوارمان در نتیجۀ رنگرزی غیرقابل استفاده نشود
و این است پسرکی با شلوار کثیف و نقاشی هایی دلنشین موهایمان را عشق است!
موجودِ سمت راست احیاناً ماشین هستند! نشان به آن نشان که دو عدد چرخ در زیرِ آن خودنمایی می کند و اما نقاشی سمت چپ همان اسبِ چوبی است که ما در مهد بر آن سوار می شویم و تجربه نشان داده است که ما اسب کِشِ ماهری هستیم و اولین نقاشی که بسیار ماهرانه کشیدیم و توجه مادرمان را به استعداد و هنرِ نقاشی مان جلب کرد، نقاشی از یک عدد اسب بود که قبل از سه سالگی کشیدیم و قبلاً آن را در این پست دیده ای
وقتی بر روی سرامیک ها نقاشی می کشیم، از یک نقطه شروع نموده و تا هر کجا که سرامیکی در اختیار باشد ادامه می دهیم! جالب اینجاست که نواحی باریک را حتی شده با کمکِ یک خط امتداد می دهیم تا همۀ نقاشی ها به هم وصل شوند! گویا اسلحه را پشت گوش مان گذاشته اند و ما را مجبور کرده اند که همۀ نقاشی هایمان را به خط بکشیم
و باز هم نقاشی بین دو مرز!
و نقاشی بر کاغذ که در آن یک کامیونی تا خرخره بار زده شده است! و در سمت چپ شما دیگر بار حداکثرِ استفادۀ ما از سرامیک ها را می بینی و می بینی که ما حتی به مساحتِ بسیار کمی که بین گلیم آشپزخانه تا دیوار باقی مانده است نیز رحم نکرده ایم
و در نهایت که همۀ نقاشی های روی سرامیک ها به هم وصل شدند می رویم سراغ دیگر دفتر نقاشی خودمان یعنی کابینت ها و خورشید و ماشین می کشیم
با وجودِ این که نگاشتنِ این پست در چند مرحله انجام شده است ولی بسی سخت به پایان رسیده است و خیلِ عظیمی از نقاشی های اینجانب در پست آینده به تصویر کشیده خواهد شد
خسته نباشی رفیق
شک نداریم خواندنِ یک پستِ طولانی نیز کمتر از نگاشتنش، خسته کننده نیست